فرهنگ نئولیبرال با شمالِ «تقلید میمونوار» در میان ما چیزهای فراوانی آورده است که یکی از آنها فکاهی «کارآفرینی» و «سخنران انگیزشی» بودن است؛ یکی از این سخنرانان انگیزشی – که عقل سلیم اجتماعی بهدرستی او را شدیداً مایهی طنز و ریشخند – قرار داده است؛ کسی است بهنام احسان نوری؛ او در نوارهای اصطلاحاً انگیزشی خود کار مضحک کم نمیکند؛ ولی یکی از درشتترین آنان پخش آهنگهایی از احمدظاهر است و بهقول خودِ او «نقد» آنان، که صد البته باید گریست بهحال واژهی «نقد» که به چنین روزی افتاده است. ولی این تیرِ خطای «نقدِ آهنگ احمدظاهر» بیشتر از آنکه سخنران انگیزشی را مسخرهتر و خندیدنیتر کند؛ نشان از تاثیر ژرف هنرمندی بر فرهنگ جامعه دارد که چهلوپنج سال میشود که در زادروز خود از گندمزار زندگی کوچید. از این اسطوره که نسلها با صدای او زندگی کردهاند، چه مانده است؟
احمدظاهر در فرهنگ مردم آنچنان جا باز کرده و ریشهیاب گردیده است که نه زور، نه زر، نه سلاح و نه حتا انفجار – که حکام کنونی افغانستان در دور نخست حکومت خویش به دقیقترین معنایی سعی کردند که بقایای پیکر و آرامگاه ظاهر را «ناآرام» کرده و منفجر کنند – نتوانسته و نخواهد توانست که آنصدای بیمثال را که میخواند «امشب، به قصهی دل من گوش میکنی» از حافظهی این جامعه پاک کند.
دستار بهسرهای درازدستی که اینک بر سر سریر سروری و قدرت در افغانستان نشستهاند نمیدانستند که احمدظاهر آن استخوانهای خاکخوردهی مدفون، یا «استخوان و ریشهای» نبود که آنان بخواهند با بتوانند با مواد منفجره – همچون آن پیکرهی نایاب و نازنین بودا در بامیان – از صفحهی هستی محوش کنند. احمدظاهر «اندیشهای» از اندیشناکیهای پیوستهی این جامعه شده است و پاک کردن آن از کسانیکه زورگویی زندگی آنان است برنخواهد آمد.
ولتر، فیلسوف بزرگ فرانسوی و از چهرههای مهم جنبش روشنگری نوشته بود که «سیاستمداران مهمانان تاریخاند، میآیند و میروند؛ اما هنرمندان میزبانان تاریخاند، آمد دارند و شد نه.» و مگر ظاهر همین را بهبهترین نحوی نخوانده است که «مرد نمیرد به مرگ، مرگ از او نامجوست – نام چو جاوید شد، مُردنش آسان کجاست؟» که نه آسان و یا دشوار، بل محال است که چنین نامی بمیرد.
بر سر اینکه چه چیزی احمدظاهر را تبدیل به صدایِ حافظهی جمعی این مردم کرده است سخن بسیار است؛ از دانشی که او در موسیقی داشت تا گزینش وسواسآمیز شعر و ملودی و کیمیاییست عجب که موسیقی اساتیدی چون نینواز، زلاند و خیال؛ شعرهایی از حافظ و مولانا با صدای احمدظاهر پدید آورده و بیکمترین تردیدی شنیدهشدهترین و محبوبترین مجموعهی موسیقی در تاریخ این کشور را برای نسلها و چه بسا تا جاودانگی به ارث نهادند.
ولی در این میان بهلحاظ زیباییشناختی میتوان تاثیر فوقالعادهی صدای تشخیصپذیر ظاهر را بارز کرد. و فروغ راست گفته است:
«صدا…
صدا…
تنها صداست که میماند.»
و چه صدایی ماندنیتر از صدایی آمیخته با اندوهی جمعی، لبریز از معصومیتی تاریخی و باز روبهروی این اندوه ایستادن و گفتن که «قدح را سر کنید!» و مگر بیدل بهدرستی نگفته است – تو گویی در توصیف همین صدا – که «شنیدنیست سرانجام کار دیدنها – نگه به گوش بدل کن که عالم آواز است.»
احمدظاهر تلی از گواهر ناب و نایاب است. گوهرِ صدا، سیما، هنر، شعر و تاریخیکه بهراستی از روز زادن ظاهر، تا همان روز یعنی روز مرگ او و از آن روز تاکنون چقدر متفاوت شده است؟ و مگر نه امروز نیز جوانِ این بافت و جامعه گریز و گزیری ندارد جز آنکه با گوشت و استخوان دریابد صدایی را که میخواند «به داغ نامرادی سوختم ای اشک طوفانی.»
و اگر ظاهر تاکنون شنیدنی و «حسکردنی»ست از همین روست که ما همچنان در همان تالابی زندگی میکنیم که او زندگی میکرد و چه کس، بهحق چه کس بهتر از او میتواند راوی و خوانندهی حزن مستتر در این تاریخِ تاریک باشد. او که میخواند «زندگی چیست؟ خون دل خوردن» برای زندگیهایی که تا امروز خونِ دل خوردن و از دور دنیایی آبادان را دیدن و «زیر دیوار آرزو مُردن.»
از قضا همان «منتقد» احمدظاهر این آهنگ را با ادبیاتی که شایستهی مربیان شارلاتان و کمسواد روانشناسی زرد و انگیزشیست بهباورِ دنکیشوتی خودش «نقد» کرده و فرموده بود که این آهنگ «انرژی منفی» پخش میکند و همین در ذم و خندهآوری کار او کافیست. از چنان کسی بهجد که نمیتوان انتظارِ فهم تاریخ، ترانهی انتقادی و نسبت فرهنگ با هنر را داشت.
احمدظاهر درخشانترین نمونهی خوانندگان پاپ در تاریخ هنر افغانستان است که برای جذب مخاطب و شنونده پا در لجن ابتذال نگذاشته و سعی کرده است که تودهی مردم را تا سطح شنیدن و درک شعرهای فاخر و موسیقی خوب بالا بکشد؛ نه اینکه خود در حد سلیقهی دمدستی عام تنزل کرده و از هر وسیلهی ضدفرهنگ و ضدتمدنی برای یافتن شنونده بهره جوید. پاپی که امروزه کارش به جایی رسیده است که یک زن جوان خواننده با خواندن چیزهایی چون «بچه را، نگاه کدیم خوب کدیم» میخواهد با سرمایهگذاری لیبیدنال بر روی میل سرکوبشدهی جمعی از جوانان ویو و شنونده جذب کند و چیزی که در این میان گم میشود همان «هنر» است، همان موسیقی است.
تاسیس مکتب موسیقی برای خُردسالان، فراهمآوری زمینهی فراگیری حرفهای و آکادمیک موسیقی و مواردی همچون پیشنهادهایی برای گره زدن نتیشن موسیقی شرقی – یا هندی – با موسیقی مدرن غربی صرفاً گوشهای از زندگی هنرمند بزرگ و اسطورهای است که هنر را نه وسیله بلکه «هدف» زندگی پُربار و ارزشمند خود میدید و همچون این پسینیان؛ نامِ هنر و موسیقی را با لگدمال کردن شرافت انسانی و اخلاقی خود زیر پا نگذاشته بود.
از هنرمندی که همچون حافظ، پیشوای رندان، رندانه و بزرگ زندگی کرد موسیقی و هنری ناب، اصیل، پاک، اخلاقی و ژرف برجای مانده است. هنری که تاکنون حتا برای تازهترین نسلهای افغانستان همانقدر مانوس و دریافتنیست که برای نسلِ خود ظاهر. از او همدمی برای دقایقی که سایهی تاریک و تلخ واقعیت هستی زندگی انسانی را فرا میگیرد بهارث مانده است؛ آنقدری که دگر شنیدن او امری عادیست و نشناختن ترانههای معروف او برای جوانی از جوانان این خاک، نزد دوستانش «عجیب» به چشم میآید.
تنها چنین هنرمندی، چنین صدایی و به قول عدهای از «الویس پریسلی افغانستان» برمیآمد که آن «موسیقی نکوهیده» که شیخ و زاهد و ملا و مفتی هزار سالیست سعی کردهاند ریشهاش را برکَنند چیزی برسازد که تا ژرفترین لایههای فرهنگ جامعه نفوذ کرده و حتا بعضی از سطور ترانههای او چون «عاشق شدهای ای دل، غمهایت مبارک باد» و یا «خدا بود یارت، سخی مددگارت» و مواردی از این دست تبدیل به پارهای از ادبیات عامیانه شوند.
فردا که «آزادی سرودی خواند». «ما کبوترهایمان» را پیدا کردیم و «مهربانی دستِ شادی» را گرفت؛ «فردا که تاکبُنان ما برگ و بار دهند، هزار دست، هزار دهان؛ درود خواهند فرستاد، رهگذاری را که از اینجا گذشت، چیزی برای ما خواند، و از اینجا گذشت.» ظاهر در این تاریخ آمیخته با خیانت و کشتار و انواع ناپاکی، بهسان ستارهی روشنی در آسمانِ تاریک این تاریخ خواهد درخشید و مثالی از وجودِ زمینیانِ زنده و راستین، در برابر لشکر انبوه مدعیان پُرکذب افلاک خواهد بود.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.