سیام جنوری سالیاد ترور ماهاتما گاندی، حقوقدان، پیشوای جنبش استقلال هند و یکی از شهیرترین مبارزان و رهبران سیاسی معاصر در جهان است. مردی نحیف و کمجثه که باور داشت میتوان «بدون خشونت» شبهقارهی هند را از پنجههای تیز بزرگترین امپراتوری جهان، بریتانیا رهاند.
دانستنیهای بسیاری در مورد زندگانی گاندی وجود دارد؛ از این نکتهی جالب که «ماهاتما» در واقع نه نام بلکه لقب اوست که در سانسکریت بهمعنای «جانِ بزرگ» است تا نامهای که او برای آدولف هیتلر نوشته بود.
از زندگی محیر و پُرماجرای ماهانداس کرمچند گاندی چه میدانید؟ فایدهی شناخت این او برای جامعهای چون افغانستان چیست؟ باور او «خیالاتی خوشبینانه» است یا گزینهای عملی برای ایستادن در برابر نابرابری؟
گاندی در دوم اکتبر ۱۸۶۹ در یک خانوادهی مذهبی و صاحبجاه هندو زاده شد. او سومین فرزندِ چهارمین همسر پدرش بود.
خواهرش رالیات کودکیهای گاندی را ماننده به «جیوه» خوانده بود؛ کودکی بازیگوش و سرشار از میل به حرکت، پویایی، نشاط که از قضا با آیندهی «انزواگزین» و عزلتنشین گاندی در تضاد نیز است.
گها رامچاندران، در کتاب «گاندی قبل از هند» نوشتهاست که گاندی شدیداً تحت تاثیر مادرش بود، زنی آنچنان اهل تدین که غذای روزانهی خود را نیز بدون خواندن دعا صرف نمیکرد. زنیکه پای دشوارترین قولهایش نیز میایستاد و روزهگرفتن برای «دو یا سه» روز متوالی برایش «عادی» مینمود.
بدیهیست که پروردهی چنین دامانی جانی «ز بالا» باشد که زندگیاش در تقلایی برای «بالا رفتن» و «بالا بُردن» خواهد گذشت.
گاندی سیزده ساله بنابر سنتهایی در شرق که تا هماینک بُن و بیخ انسانیت را تکان میدهند در سیزده سالگی با یکی از بستگان چهارده ساله ازدواج کرد. او بعدها گفت که در آنزمان درک او ازدواج پوشیدن «لباس نو، خوردن شیرینی و بازی با کودکان دگر» بودهاست.
داستانهای خواندنی بسیاری از این ازوداج زودهنگام در زندگینامهی خودنوشت گاندی آمدهاست؛ رشد گیاهوار میلهای نفسانی در گاندی و آزاریکه خیال وصلت با همسر در جریان درسهای «مکتب» به گاندی نوجوان میرساند. او در پارهای از زندگینامهی خودنوشت خود آوردهاست که چند دقیقه قبل از مرگ پدرش، او را برای دیدار با همسرش ترک گفته بود و این ماجرا تا پایان او را «شکنجه» میکرد.
گاندی در شانزده سالگی با همسر هفده سالهاش صاحب فرزندی شد که بیحیرت چند روزی بیش نپایید و از جهان رفت.
گاندی سرانجام در ۱۸۸۸ و بهفاصلهی اندکی پس از زادهشدن نخستین فرزند سالمش به لندن رفت؛ حکایت جالبی از زمان رفتن گاندی به لندن نقل شدهاست که مادرش او را که نوزاد و همسرش را هند وا مینهاد مجبور کرد قسم بخورد که از گوشت، الکول و زنان در بریتانیا دوری خواهد کرد.
ماهانداس در لندن بهقولهایی که مادر داده بود وفادار ماند؛ پیوستن او به انجمن گیاهخواران لندن را میتوان دالی روشن بر این وفای به عهد انگاشت.
گاندی در ۱۸۹۱ و پس از آنکه از مرگ مادرش در هند و بیخبر بودن خودش از رویداد خبردار شد به هند بازگشت. بهفاصلهی کمی پس از بازگشت او به هند، یکی از آشنایان او برای او کاری در جوهانسبرگ، پایتخت افریقای جنوبی دستوپا کرد.
گاندی ۲۱ سال کامل در افریقای جنوبی باقی ماند؛ دیدگاههای سیاسی و درک گاندی از نابرابری تاحد زیادی به مشاهدات او از نظام آپارتاید نژادی در افریقای جنوبی – که بعدها بهدست مبارز خشونتپرهیز دگری بهاسم ماندلا برخواهد افتاد – برمیگشت.
رنگ پوست گاندی – که در شرق عادی و جزئی روزمره از زندگی اجتماعیست – برای متصدیان آپارتاید در افریقای جنوبی برتابیدنی نبود. گاندی از ریل بیرون انداخته شد، مجبور به نشستن روی زمین در وسایط نقلیه شد و از دست پولیس افریقای جنوبی بهدلیل ایستادگی در برابر تبعیض نژادی لتوکوب شد.
گاندی که بنا بود در ۱۸۹۴ و در پی اتمام پروندهی قضاییای که بخاطر آن به افریقای جنوبی آمده بود از این کشور رخت سفر بربندد، برای سازماندهی و تلاش در جهت ایجاد برابری در این کشور ماندگار شد.
در جریان مبارزات در افریقای جنوبی و تجربههای گرانبهایی همچون «جنگ بوئرها» بود که گاندی بهچند نکتهی مهم پی بُرد؛ یکی نقش هند در امپراتوری بریتانیا بود. او بهقول خودش بهعنوان یک «بریتانیایی» وارد افریقای جنوبی شده بود و در آنجا دریافت که مردم او را «هندی» میدانند؛ نه بریتانیایی.
نکتهی دوم و مهمتر اما رسیدن او به این درک بود که مبارزهی خشونتپرهیز تاثیری ماندگارتر و عمیقتر از مبارزهی خشونتآمیز برجا میگذارد.
گاندی در امتداد مبارزات سیاسیاش در افریقای جنوبی نشریهای را بهعنوان «نظر هندی» ایجاد کرد که مسائل افریقای جنوبی، هند و دغدغههای روشنفکرانه را از دیدگاههای ضد نابرابری و عدالتخواهانه مورد بررسی قرار میداد.
گاندی در ۱۹۱۵ و بنابر درخواست گوپال گوکال، رهبر استقلالطلب هند سرانجام بهسرزمین مادری بازگشت. بازگشت او که اینک چهرهای معروف بود خونی در تازه در رگهای جنبش استقلال هند و آیانسی» یا کنگرهی ملی هند دمید.
گاندی در ۱۹۲۰ بهرهبر کنگرهی ملی هند رسید و جنبش آزادیخواهانهی این کشور را برمبنای باورهای خود سازماندهی کرد. او بهمرور زمان و پیوسته این جنبش را تبدیل به جنبشی فراگیر و بزرگ با داعیهای همگانی کرد که برای امپراتوری «کبیر» بریتانیا قابل چشمپوشی نباشد.
خواستاریهای گاندی و کنگره در دههی ۱۹۳۰ شدت بیشتری یافت؛ در ۲۶ جنوری ۱۹۳۰ کنگره استقلال هند را اعلام کرد. اعلامیهای که از سوی بریتانیا بهرسمیت شناخته نشد؛ با اینحال لندن سپردن بخشی از ادارهی محلی را به کنگرهی ملی هند پذیرفت.
جنگ جهانی دوم و افزایش تنشها میان کنگرهی ملی هند و راج بریتانیایی سرانجام گاندی را در ۱۹۴۲ قانع کرد که تا فوراً استقلال هند را اعلام کند. کنشی که با از سوی بریتانیا با زندانی کردن گاندی و دهها هزار تن از کنگرهی ملی هند همراه شد.
درگیریهای استقلال هند اوج گرفت و در پایان در ۱۹۴۷، بریتانیایی که ضربات جنگ جهانی دوم قدرت آنرا بهعنوان نیروی نخست جهان شدیداً ضربه زده بود؛ شبهقارهی هند را در همکاری با مسلم لیگ بهدو کشور مستقل هند و پاکستان تقسیم کرد. اقدامیکه خلاف خواستههای گاندی از بریتانیا بود.
یکسال بعد، یک جوان هندی افراطی که از تقسیم شدن شبهقاره به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان و نقش گاندی در آن شاکی بود، ماهانداش را ترور کرد.
جواهر لعل نهرو، نخستوزیر معروف هند و از شاگردان و نزدیکان گاندی به مردم هند گفت که «پدر ملت ما رفتهاست و ما دگر نمیتوانیم برای نصحیت و تسلی نزد او بشتابیم.»
زندگی گاندی ماجراهای بسیاری داشت؛ چنانچه او یکی از انسانهای معدودیست که بهراستی حرکت تاریخ را نهتنها زندگی میکنند؛ بلکه در چندوچون آن دست میبرند و ارادهای بر آن هموار میکنند.
او بههیتلر نامهای نوشته بود و در آن از او خواسته بود که قدرت خود را برای صلح و نیکی در جهان بهکار بندد و از خشونت و کشتار دست بردارد؛ او همینطور به پرسش ویل دورانت، مورخ بزرگ امریکایی در مورد معنای زندگی پاسخی نوشتهاست که شرح آن در کتاب دورانت آمدهاست.
مینیمالیسم و سادهگرایی او در زندگی با قدرت و محبوبیت بیحد و حصری که داشت بهراستی حیرتزاست؛ مردیکه جانشینِ راج هند شده بود؛ رغبتی بهراج بودن نداشت. لباس سادهی سپید و نیمهی برهنهی تن مردی که میخواست جامهی آزادی بهجان صدها میلیون تن بکشد – و کشید – بهراستی که دیدنی و ستودنیست.
تاثیر این نیمهبرهنهی برهمنصفت هندی دایرهی بسیار گستردهتر از شبهقاره را پیمودهاست؛ ماندلا به او و آموزههایش مهر میورزید و مارتین لوتر کینگ جونیور از او بهبزرگی یاد میکرد و جنبش حقوق شهروندی را برمبنای فلسفه و نوع نگاه او بههستی پی افکند.
ولی پرسش پایانی؛ گاندی به چه درد ما، بهعنوان مردم افغانستان میخورد؟ آیا او در جامعهای که از الف تا یا در آن خشونتخواه و خشونتگرا هستند کاربردی دارد؟ آیا باورهای او خیالات نیستند؟
تجربهی تاریخی جنبشهای خشونت پرهیز پرسش سوم را به بدبینیای عصبی و سادهلوحانه تقلیل میدهد و پاسخ قاطعی برای آن دارد؛ نه. این باورها و دوری جستن از بارزترین خصیصهی حیوانی که خشونت باشد خیالاتی بودن نیست و چنین چیزی بیشک که به کینتوزی میان پیروز و مغلوب نبرد نیز منتج نمیشود.
اما در مورد کاربرد گاندی در افغانستان، مثال هند را بهدلیل تکثر آن باید با دقت ملاحظه کرد؛ درست است که در هند گونهای فرهنگ تساهل وجود داشت و همزیستی میان گروههای متفاوت پیش از گاندی نیز جریان داشت؛ ولی جانب مقابل و اشغالگران خاک هند مردمان تساهل نبودند، بریتانیا در هرجایی که رفتهاست نقشی محکم از خشونت و استعمار در شدیدترین معنای ممکن آن برجای گذاشتهاست.
از سویی دگر جوامعی همچون افریقای جنوبی و امریکا که ایدههای گاندی در آنها پیاده شدهاست نیز سرزمینهای مهیایی برای نفی خشونت نبودهاند؛ تبعیض نژادی میان سیاهپوستان و سفیدپوستان در افریقای جنوبی و امریکا آبستن خشونتی بسیار خونین و مرگبار بود که گاندی و ایدههای او نقشی بارز در جلوگیری از جاری شدن رود خون در این موارد داشتند.
پس در مسئلهی امکان، اره، پیاده کردن ایدههای گاندی در افغانستان ناممکن نیست؛ ولی با بومیسازی و انطباق آن با شرایط عینیای که مردم و جامعه با آن روبهرو هستند. مبارزه به سبک گاندی میتواند «حداقلی کردن» خشونت باشد؛ وگرنه در جابهجایی قدرت حدی از درگیری اجتنابناپذیر است.
ما فرزندان خشونت هستیم؛ در بردباترینهای ما نیز دقایق انفجار و توصل عریان به خشونت به عنوان حلال مشکلات وجود دارد و این، ماحصل طبیعی زیستن در بستری خشونتی پیوسته و چند دههای است.
ولی چرخهی فاسد خشونت در بازتولید خود دستی ماهر دارد؛ هرقدری که برای پایان دادن به خشونت، از خشونت استفاده شود، بههمان میزان بهادامهی خشونت کمک شدهاست.
در روز ترور گاندی، فرصتی داریم برای یادآوری این نکته به خویش که خشونت «انتخاب» است، و میتوان دشواریهای اجتماعی را از راهی بجز کشتن و کشتهشدن حل کرد.
تلویزیون دیار از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.