و آنچه من بهراستی میخواهم بگویم، در پایان ناگفته میماند.
فرانتس کافکا
قرنِ بیستم در فلسفه قرنِ اندیشه به زبان بود. قرن چرخشی در اندیشهی فلسفی که آن را «چرخشی زبانی» یا (Linguistic Turn) میخوانند. اندیشمندانی چون هیدگر، ویتگنشتاین، گادامر، اصحاب مکتب فلسفی وین و فلسفهی تحلیلی و حتا در مواردی فیلسوفان قارهای بخش قابل توجهی از حیات فکری – فلسفی خود را صرف اندیشه کردن به مسئلهی زبان، تاثیر آن بر اندیشهی بشری و توانمندیها و ناتوانیهای آن کردند. و اگرچه در آغاز چنین مینمود که زبان، کلیدِ قفل بستهی حیرانی چند هزارسالهی بشر در فلسفه بوده است و این فیلسوفان – ویتگنشتاین متقدم، هیدگر متقدم، مکتب وین و کسانی چون راسل – همگان محوریت و رهزنی استفادهی نابهجا از زبان را بیماری نهایی اندیشهی بشری اعلام کرده و علاج آن را نیز در استفادهی درست از زبان دیدند؛ ولی بهتقریب همهی اندیشمندان مهم این جریان در ادامه از آرای خویش بازگشته و به نقصانهای ذاتی زبان معترف شدند و پذیرفتند که بشر و بشریت و اندیشمندی آن را نمیتوان در زبانمندی او فروکاست.
.
مارتین هیدگر، آن عضو حزب نازی، که بزرگترین اندیشمند و فیلسوف قرن بیستم بود، در نگاشتهای بهاسم «نامهای در باب اومانیسم» که گونهای برائتجویی بود از فروکاستهشدن خود و اندیشههایش در قالب جنبشِ فلسفیای که سارتر تحت عنوان «اگزیستانسیالیسم» برکشیده بود، نوشت که «زبان، خانهی وجود است.» جملهای که بدل بهشاهبیت زبانگرایان و زبانپرستان در تفلسف شد؛ اگرچه هیدگر متاخر و گرویده به سکوت، دریافت که مواجههای پیشازبانی با هستی ممکن و چه بسا تنها طریق و راه بشر به رهایی است.
.
هیدگر متقدم اندیشیدن را نهتنها مشروط به زبان میدانست، بلکه آن را محصولِ مستقیم زبان میدانست. بهعبارتی او فکر میکرد که اندیشمندی بشر ناشی از وجود نهاد فربه و پهناوری به اسم زبان است. به این معنا اندیشندگی بشر – دستکم اندیشندگی حسابگر بشر – ممکن نمیگشت، الا با وجود زبان و به کمک زبان.
منتقدان اما باور داشته و دارند که نقد وارد به این اندیشهی هیدگر کژخوانی و بدخوانیای است که او از گزارهی بنیادین ارسطویی کرده است. ارسطو «زبانمند» بودن و یا «ناطق» بودن بشر را ذیلِ «سیاسی» یا «مدنی بالطبع» بودن این گونه طبقهبندی میکند. به این معنا بشر زبان دارد زیرا سیاسی و مدنی و اندیشنده است؛ نه اینکه اندیشه میکند و سیاست میورزد و مدنیت دارد هماز این رو که زبان دارد و ناطق است.
.
این تاریخچه و درآمد بسیار مختصر به بحث زبان، راه ما را به اندیشهای آزاد و بصیرتمحور در مورد تواناییهای زبان بشری و ناتوانیهای این «ابزار» کارآمد که در طول تاریخ بشر از «ابژکتیویته» به «سبژکتیویته» رسیده است و زبان که بنا بود بشر را خادم باشد، اینک بدل به مخدومی شده است که آدمیزادگان با صراحتی غریب از ضرورتِ «خدمت انسان به زبان» سخن میرانند. بحثیکه خود سزاوار شکافتی جداگانه و بررسیدن این است که آیا ما بهراستی زبان را خدمت میکنیم و اندیشههایی را که زبان را برای بیان شدن برمیگزینند.
.
زبان، که قویترین ابزار بشر برای برقراری ارتباط است، بسیار ضعیف است.
.
درهایِ آسمان خیال را بگشایید؛ به دو فرزندِ ابولبشر اندیشه کنید که یحتمل برادر، خواهر، همسر یا… همدگرند؛ این دو در روزهایی و در شرایطی سخنی برای گفتن به همدگر ندارند؛ ولی «بیهوده» بهتکرار به همدگر «صبح بخیر» میگویند. زبان زیر بارِ چنین رابطهای در هم میشکند؛ زیرا کاربردِ «منطقی» و «سوژگی» خود را میبازد و به مقام وسیلهی محض بازمیگردد؛ مقامیکه در آن زاده شده بود. اگرچه این «صبح بخیری»ها هیچ معنای صوری و محتوای زبانیای را منتقل نمیکنند؛ ولی چنان باری از ارتباط و توجه را حملِ واژهها میکنند که زبانِ بیچاره چارهای جز خُردشدن زیر سنگینیشان ندارد.
.
ژاک لاکان، روانکاو و فیلسوف بزرگ قرن بیستمی این «ناتوانی ذاتی» زبان بشری را بهخوبی درک کرده بود. او نوشت «ما ممکن است بدانیم که چه گفتهایم، ولی هرگز نمیدانیم دگری چه شنیده است.» و این فصیحترین بیانِ چیزیست که به باور ناممکن بودنِ ارتباطِ کامل انسانها با همدگر را بهرخ میکشد؛ اینکه همیشه و بهلطفِ جا زدن زبان، بشر در گفتههای خویش ناگفتههایی برجای مینهد و امکانِ بیانِ کامل خود و شنیدهشدن کامل از سوی دگری، تا همیشه منتفی است.
.
آدمی چیزی میگوید؛ و واژگان را در سینی چیده و به سوی دگری میفرستد؛ اما این واژگان پیش از رسیدن به دگری گیرنده و یا شنونده؛ از سازوکار تاریخی، فرهنگی، چندلایه و راهزنی میگذرد به اسم زبان؛ و امکان ندارد – قاعدتاً چنین چیزی ناممکن است – که واژگان همانسان که فرستاده شدهاند، گرفته شوند. چه بسا حتا یک عاطفهی آنی در سوی گیرنده همان حجابی شود که مانع از انتقال کامل معنا و منظور مدنظر فرستنده میشود.
.
و آری، در این معنا، ما موجوداتِ ناطق و دارای لوگوسی هستیم که زندگیهامان را – زندگیهای کوتاهمان را – صرف رفع ابهام میکنیم؛ صرف بازگفتنِ سخن نخستین به این قصد که زنگار از این آیینهی زبان بزداییم و حتا اگر برای باری هم شده است؛ آنچه را گفتهایم، در آنسوی خط، به تمامیت آن، بدانند و بشنوند و تراژدی این است که چنین چیزی ممکن نیست و زبان، آیینه نیست، خودْ زنگار است.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.