پیش درآمد
نوروز و بزرگداشت از نخستین روز آغاز سال، جریانی نیست که فقط یادگار دورههای حکمروایی کیومرث و یا جمشید بوده و پیشینهای بهتناسبِ تاریخ تبارهای آریایی داشته باشد، بلکه اینروز و رسمهای گونهگون آن از گذشتههای دور، در میان ملتهای مختلف این کرهی خاکی -بیشوکم- وجود و دوام داشته است.
پادشاهان، حکمروایان و سلسلههای متعدد گذشته، با توجه به وضعیت عمومی زمین [سرما و گرما] و فصل کار، فصل بیکاری و استراحت و فصل شادمانی و جشن و سرور، ایام را به زعم خود و دانشمندان همان عصر، بخشبندی کرده بودند، امّا به تدریج این بخشبندیها با پیشرفت دانش و فهم نجوم، در تقویم اوستایی، حالت ثابت و منظمی یافت، یعنی یکسال به دوازدهماه و هر ماه به سیروز محاسبه گردید که هر یک از اینروزها نام خاصی داشت و نام نخستینروز آن [اورمزد روز] یعنی روز اهورا مزدا [سرور دانا] یا نخستین روز سرِ سال بود (11: 3).
در کنار نوروز و آداب و رسمهای آن، جشنهای دیگری چون جشن مهرگان، سده و غیره مناسبتها نیز وارد دایرهی فرهنگ آریاییها گردید، امّا آنچه در اینمیان سزاوار دقّت است، استقبال گسترده و چشمگیر آریاییها از روز نوروز میباشد که آنرا مظهر پُرجلال شگوفایی، طراوت و نَوشدن زندهگی میدانند.
اگر از یادآوری جایگاه نوروز در دورههای دور، زمان اوستا، هخامنشیها، باختریها، کوشانیها، یفتلیها و ساسانیها دربگذریم و به آداب و سنتهای نوروز و نوروزیان، در سلسلههای اسلامی امویها، عباسیها، طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان و دیگران نگاه کنیم، بزرگداشت از اینروز، در پیوست به رویدادهای مهم تاریخی، دینی و افسانهای، جایگاه بلندی را احراز کردهاست.
اینکه آیا «نوروز» و این برههی هیجانانگیز و دوستداشتنی، یکشبه به سراغ انسان و طبیعتِ زندهگی او می آید؟ میتوان گفت که نه، زیرا نوروز یکشبه تکمیل نشده و به جوانی نمیرسد، بلکه در نتیجهی همآهنگی و تعاملهای فراوان طبیعی، چنین زمینهیی مساعد میگردد؛ بهگونهی نمونه، ما زمانی شاهد فعالیت و کارایی یکدستگاه تولیدگر بوده میتوانیم که تمامی اجزای آن در پیوند و همآهنگی باهم عمل کنند، در غیر آن هیچ پدیدهای به کمال نخواهد رسید.
بنابر آن هر فصل، جایگاه، اهمیت و مزیّت خود را دارد، تابستان، خزان و زمستان هر کدام ارزشها و زیباییهای طبیعی خود را در خویشتن دارد که بدون شک نوروز و نوبهار، نقطهی طوفانی و بلندِ دگرفصلها پنداشته میشود، گویی فروزندهگی این ایام، پیامآور نشاط و سرزندهگی، باروری و ثمردهی، محرّک همدلی و همآوازی و رهنمونی به مسیر زندهگی نو است.
برای فشردهشدن بحث و نشاندهی اثرهای نوروز شگوفهبار به روح و روان آدمی، اینک به تحلیل عنوان این نوشتار می پردازیم.
جلوههای پندآموز نوروز
در یک تسلسل حیرتآور بازهم برگهیی از دیوان طبیعت به ابدیت می پیوندد و نوروز و نوبهار تازهیی اعلام وجود میکند، نوروزی که نمودار جهش و انقلاب است. نوروزیکه جلوههای جذّاب و رنگیناش خوشآیند و سُرورآفرین است و نوروز و نوبهاریکه سینهاش پُر از هدیههای ارزشمند همدلی و همنوایی است.
نوروز که لبخند ملیحِ آستانهی فصل نخستینِ سال [بهار]، بهشمار میرود، تنِ سبز، صورت دلپذیر و چشمانداز سِحرانگیز دارد. او چنان با طراوت، خوشمنظر، پُر راز و رمز و سمتسو دهنده است که اندک تعمقی بر آن، عقلوحواس و افکار را ربوده و آدمیرا در وادیهای بیکران تحیّر، متواری میسازد.
بــرگ برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقاش دفتریست معرفت کردگار (5: 226)
آدمیزاد که یکیاز پدیدههای اشرفِ عالم هستی بوده و با حقی که خدای عزّوجل برایش ارزانی داشتهاست، از همه سزاوارتر است تا با الهام و سرمشقگیری از چرخش دوامدار طبیعت، به ویژه دگرگونیها و تحولات فصلهای چهارگانه و ویژهتر دگرگونیهای شگفتانگیز موسم بهاری، به شگوفایی و سازماندهی رفتار و کردار خود بپردازد. زیرا دگردیسیهای شگرفی که در چهرهی نوروز و نوبهار نمایان شده و طبیعت حالوهوای دلپسندی به خود میگیرد، بیگمان افراد انسانی را وا میدارد تا از آن اثر بپذیرند.
پس شُکوه نوروز و جلوههای پندآموز بهاری، اثرهایی روی حالت عمومی انسانها میگذارند که ما مواردی از آنرا، بهگونهی فشرده به بررسی میگیریم:
نخست: نوروز با دامان پر گلاش، پیامدار زندهگی نو، شور و جنبش و کار و پیکار است و همینگونه یکیاز مژدهها و هدیههای ارزشمند معنوی نوروز و نوبهار، هدایتگری و فراخواندن آدمی بهسوی دگرگونی، تحول، حرکت و انقلاب است، تا او از انجماد سنگین زمستانی بهدر شده و در خط پویش و آفرینش و کار و تلاش قرار گیرد ورنه رکود و جمود و تنبلی و استراحتطلبی، جز پسمانی، افسردهگی و انحطاط ثمر دیگری در پی نخواهند داشت.
از اینرو، همانسان که با گستردهشدن خیمهی ابر بهاری و فرو ریختن باران رحمت، موسم سفیدرنگ یخبندان و برفریزان رخت سفر بسته و طبیعت با دستان پرمهر بادهای بهاری و نوای دلانگیز مرغان خوشالحان نوازش مییابد، آنگاه طبیعت نمایانگر و گواه یک جهش بزرگ و تحول کیفی در خود میباشد؛ تحولیکه سیمای محیط زندهگی را همراه با پاکیها، سرسبزیها، زیباییها و شادابیها دگرگون میسازد.
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود تا ز صنعاش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبهی بزاز پر دیبا شود راغ همچون طبلهی عــطار پر عنبر شـــود
رویبند هر زمینی حلهی چینی شـود گوشوار هر درختی رشتهی گوهر شود (2: 25)
پاکیزهگی و گوارایی نوروزِ طبیعت چناناست که روح آدمی را تلطیف و منعطف کرده و با آموزش راز زندهگی، او را به حرکت و تلاش وا میدارد و در واقع انسان وظیفه مییابد تا در کنار دست توانای پردازگر طبیعت، نهتنها در راه آسایش و ساماندهی جامعهی خوب و ایدهآل، عمران و آبادانی فراگردِ زندهگی و بهمیانآوردن فضای زندهگانی سالم برای خود و دیگران کار کند، بلکه زحمت پرورش روح و تزکیهی نفس را نیز بر خود هموار سازد:
ای غنچهی خوابیده چو نرگس نگران خیز کاشـانهی ما رفت به تاراج غمان خیز
از نالهی مرغ چمن از بانگ اذان خیز از گرمی هنگامهی آتشنفسان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز (7: 140)
مرحوم دکتر محمد اقبال لاهوری، در مصراعهای فوق [با وصف وجه سیاسی آن] از غنچه، نرگس، نالهی مرغ چمن، بانگ اذان، هنگامهی آتشنفسان که به گونهای جامعه را به هوشدار باشی و خیزش دعوت کرده و برای فراهمسازی و دوام این بیداری، جوشش گل و سبزه، آواز مرغ [بلبل] چمن، صدای اذان محمدی و هلهلهی معرکهآفرینان را به گونهی افزار، مثال آورده است تا با توجه به آن موارد، جوامع به بیداری رسیده و خویشتن را از قید و بند اهریمنان اِنسی و نفسی آزاد سازند. آری، بیداری از خواب گران که بهمنزلهی شگوفاشدن باغ و راغ و چمن در موسم نوروز است، معنای روآوردن بهسوی کردگار و نوسازی میثاق پاکی و ریاضت در برابر او را نیز میرساند.
در این مورد، شاعر دیگری نیز چنین فرموده است:
خوردن و خوابیدن و غافلشدن از خیر و شر بر همه همتشعاران بشر شرمآور است
دوم: جلوهافروزیهای طبیعت نوروزی، بیگمان نمایشدهندهی دست پر قدرت و توانای الهی (ج) میباشد، چون نخستین گام شناسایی و معرفت با کردگار هم، توجّه، دقّت و تفکر در محور خلقت و زیباییهای اوست. خلقت و آفرینشی که نگاه عمیق بر شکوه خیره کنندهی آن، بنیاد اعتقاد بر خدای بینیاز را استواری بخشیده و انسانرا در مسیر زندهگی، قوّت و ثبات میبخشد.
سوم: نقطهی نخستین گلافشانی، باروری و حاصلدهی از نوروز آغاز مییابد، فصل نوی که طبیعت در آنگاه، جامه بَدَل کرده و سر از نو، زنده و احیا میشود. انسان هم بهعنوان یکپدیدهی اثرپذیر، برای رسیدن به قلههای بلند هدفها و آرزوهای نیک، لازم است با خودباوری و اعتماد به نفس، همپای نوروز، چهره آراسته و خویشتن را برای یکتحول کارآمد و بنیادی، برای ثمردهی و بذر افشانی لازم، آماده سازد:
خدا حالت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد، مگر آنکه آنها در نفسهای خویش دگرگونی آورند (1: 11)
نوروز گردآورنده و آمیختهگر همهی مظاهر بهاری و یا همه آفریدههای خدایی است. آمیختهگری، همآوازی و سازگاری «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» و یا بهعبارتی؛ همآهنگی زمین و آسمان برای نزول باران رحمت و رویش دوبارهی سبزهها، درختها و نباتات از دل خاک، آنهم در پیوستهگی و همزمانی باهم، جلوهی آشکار پندآموزی دارد تا آدمیان با تبعیت از آن، با همنوعان و همروزگاران خود، نزدیک، دمساز، یکپارچه، باگذشت و مهربان باشند.
مرحوم مولانا خالمحمد خسته، در بیتی، وحدت و همدلی افراد را در مشابهت به جمع درهمفشردهی برگهای درخت که نمادی از گلها، سبزهها و درختان انبوه نوروزیست، چنین به تصویر میکشد:
سر به همآورده دیدم برگهای غنچه را اجتماع دوستانِ یکدلم آمد به یاد (10: 185)
پنجم: نوروز رمز همدلی، محبت و همبستهگی قلمرو فرهنگی و همزبانی نوروزدوستان است. برگزاری آیین باستانی نوروز در سطح کشورهای منطقه و نقاط مختلف جهان، موجب نزدیکی و ارتباط هرچه بیشتر ملتهای همفرهنگ میگردد و یکیاز شواهد برجستهی آن اثرها، همفکری و همگرایی شخصیّتهای علمی و ادبی قلمرو کلانِ نوروز در بزرگداشت ویژهگیهای آیین دیرپای نوروز و نوبهار است، که میشود از دورههای بسیار دور تا روزگار کنونی که هزاران تن از ادیبان و شاعران را در بر میگیرد، یادآوری کرد. شاعران و پژوهشگرانی که پشتکار و سختکوشی آنان، باعث گردید تا این مناسبت خجسته، در گذر زمان، برجسته و برجستهتر گردیده و سرانجام خوشبختانه در روزگار ما پدیدهی شناختهشدهی جهانی شود. آری، این جشن، در روز (۲۳ فبروری سال ۲۰۱۰ میلادی)، زیر نام «فرهنگ صلح» از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید و همینگونه بهعنوان یکمناسبت جهانی رسمیت یافت و بدون شک، رسمیتیافتن و جهانیشدن نوروز، یک کامیابی کلان و یک رویداد بسابزرگ و مهم تاریخی در کل حوزهی جغرافیایی و زبانی نوروز به شمار میرود.
ششم: نوروز گذرا و ناپایدار است. آری، نوروز با همهی والایی، دلربایی و شکوهمندیاش، بیثبات، نااستوار و زودگذر است، همانگونه که بهار زندهگی انسانها کوتاه و ناپایدار بوده و خزان مرگ او را سایهوار دنبال میکند.
حضرت بیدل (رح) در بارهی بیثباتی همهی پدیدههای طبیعی و حتی تا سطح ناقراری عمر عزیز انسان، چنین دیدگاهی دارد:
نیست در گلشن اسباب جهان رنگ ثبات همه از دیدهی ما همچو نظر میگذرد (9: 73)
و یا فرمودهی دیگری از وی:
زین گذرگه به کجا دل بندم هـرچه را مینگرم میگذرد (9: 591)
بهویژه، گذشتن از گذرگاه جذّاب و دلپذیری چون نوروز و نوبهار که به موازات زندهگیِ کوتاه امّا شیرین آدمی، گذر شتابندهاش، مرارت و نا امیدیهایی را در پی دارد، بهراستی خیلی آموزنده است؛ از اینرو بایستی فرصتهای عمر را بسیار غنیمت و ارزشمند شمرد و از هر لمحهی آن بهرههای مناسب را برد.
مرحوم اقبال لاهوری در سرایشی زیر نام «فصل بهار»، کشف رازهای هستی و چهگونهگی نمایش بزرگی ذات و صفات الهی (ج) را در گشایش و یا سبز و خرمشدن خاک چمن پیوسته میسازد و هم روشن میسازد که منزلهای زندهگی و مرگ، چندان دوام و بقایی ندارند:
خاک چمن وا نمود راز دل کاینات
بود و نبود صفات، جلوه گریهای ذات،
آنچه تو دانی حیات: آنچه تو خوانی ممات
هیچ ندارد ثبات (4: 219)
همچنان حضرت حافظ شیرازی (رح) با در نظرداشتن زندهگی زودگذر نوروز، به غفلت انسانها و بهرهنبردن آنان از فرصتهای اندک زندهگی، با ظرافت جالب توجهی، اشاره کرده و مثال کسیرا که مهر و نیکویی را در اوقات دو روزه [محدود] زندهگی، بهکار نمیبندد، به کسی تشبیه کرده که میخواهد در معبر باد، از گلبرگهای آسیبپذیر لاله مواظبت کند:
هر کو نکاشت مهر و زخوبی گلی نچید در راهگذار باد نگهبان لاله بود (8: 290)
از اینرو همینگونه که چهرهنمایی و درخشش نوروز، خوشآیند، زیبا و زودگذر است، زندهگی نیز شیرین، گوارا و زودگذر است، پس میبایست به آن توجه کرد و اهمیت داد و از همهی لحظههای پُربهای آن بهرهی شایان برد.
امّا، ایکاش نوروز و بزرگداشت امروزی از این آیین کهنسال در کشور، زمینهی درخور شأنی میداشت و جشن و شادمانی این مناسبت برجسته که افتخار گرانمایهگی فرهنگی و تاریخی ما پنداشته میشود، آنچنان که باید، در این سرزمین برپا میگردید؛ چون به گفتهی مرحوم عبدالحی شیدا، شاعر محبوب بدخشانی، تا هنوز:
در هر وطن جشن بود شادی نوروز در کشور ما آتش و دود است و بلایی
اینجا نه چمن مانده و نی باغ و گلستان نی مزرعه و دهکده و برج و بنایی
آتش بگرفته همهجا قامت نرگس رخسارهی سنبل نکند دیدهربایی (6: 5)
چشم به راه روزی استیم که نیکیها بر بدیها، خوشیها بر دشواریها، پاکاندیشیها بر تاریکپنداریها و هویتخواهی و ارزشپسندیها بر هویتگریزی و ارزشستیزیها چیره شوند.
بنمایهگان:
۱. قرآن کریم، سورهی رعد، ترجمهی آیه.
۲. ارمغان نوروز از رودکی تا امروز، عنصری، به کوشش جعفر رنجبر، نشر کتابخانهی استاد خلیلالله خلیلی، شهر دوشنبه، بهار ۱۳۹۱.
۳. اشاره به سورهی مبارکهی تین در قرآن کریم.
۴. دکتر محمد اقبال لاهوری، کلیّات اشعار فارسی اقبال لاهوری، با مقدمهی احمد سروش، انتشارات سنایی، تهران، سال ۱۳۴۳.
۵. شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، کلیّات سعدی، چاپ طراوت، ناصرخسرو، تهران.
۶. عبدالحی شیدا، ساربان نور، نشر ریاست ارشاد و فرهنگ حزب اسلامی، پشاور، سال ۱۳۶۶.
۷. کلیّات اشعار فارسی اقبال لاهوری، با مقدمهی احمد سروش، انتشارات سنایی، تهران، سال ۱۳۴۳.
۸. مولانا شمس الدین محمد حافظ، دیوان غزلیات حافظ، به کوشش داکتر خلیل خطیب رهبر، چاپ مروی، تهران، سال ۱۳۷۷.
۹. مولانا عبدالقادر بیدل، دیوان بیدل دهلوی، جلد دوم، انتشارات نگاه، تهران، سال ۱۳۸۶.
۱۰. مولانا خسته از دیدگاه پژوهشگران (مجموعۀ مقالات سمینار سیومین سالگرد درگذشت مرحوم خال محمد خسته)، به اهتمام سرمحقق محمد آصف گلزاد، نشر اکادمی علوم، چاپ مطبعهی آزادی، سال ۱۳۸۴، ص: ۱۸۵.
۱۱. نوروزِ خوشآیین، اکادمیسین دکنور عبدالاحمد جاوید، به کوشش سرمحقق حسین فرمند و جاوید فرهاد، ناشر: نفیسه جاوید، چاپ دوم، مطبعهی نعمانی، کابل، سال ۱۳۸۴.