English
  • درباره‌ی ما
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • تماس با ما
شنبه 24 جوزا 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

معلمی در کابل؛ به‌بهانه‌ی روز جهانی آموزگار

ایلیاد احمد

13 میزان 1402
مدت زمان مطالعه: 1 دقیقه
0 0
معلمی در کابل؛ به‌بهانه‌ی روز جهانی آموزگار
اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

از خواب پا می‌شوی، صبحِ زود. کتاب‌هایت را منظم می‌کنی، می‌نگری چه چیزی را بناست درس بدهی و برای پرسش‌های احتمالی آماده می‌شوی. مطمئن می‌شوی «مارکر» و «تخته‌پاک‌ات» را برداشته‌ای که مبادا باز فراموش‌شان کنی. راه می‌افتی،‌ سادگی از همه‌جای کنش‌ات می‌بارد و مگر غیر از این ممکن است؟ مگر می‌توان آموزگاری کرد و «ساده» نبود، تو گویی سادگان را زاده‌اند که باربار به چاله‌ها بیفتند و بارها قربانی خدعه‌های خدغه‌گران شوند و چون خوب دانستند و دیدند که این «سادگی» چندباره دخل‌شان را می‌آورد، بروند و به دگران هم بگویند که کجا را مواظب باشند تا به چاه و چاله نیفتند.
.
می‌روی و منتظر می‌مانی تا تاکسی از سواران پُر شود و راه بیفتد، با نیم‌نگاه‌هایی مواجه می‌شوی و همین، خبرت می‌دهد که دگرانی که در تاکسی هستند دانسته‌اند که تو «معلمی»، که همگان یک‌سره گمان برده‌اند تو «مفلوکی» و برای همین با نیم‌نگاهی از ترحم نگاهت مي‌کنند، البته این «ترحم» که برای آن‌ها حکم «لطف» را دارد، وگرنه جوانانِ «سربه‌هوا» که همان «لطفِ ترحم» را نیز بدهکار حال تو نیستند و نگاه‌شان، نگاهی‌ست انباشته از «تحقیر» و ملامت‌گری، و تو می‌دانی، می‌دانی که آنان زاده‌ی عصرِ «بطالتِ آموختن» و آموختاندن‌اند، آنان باور دارند که «!Those who can’t do, teach» که یعنی تو که آموزگاری، در این جامعه و در میان مردمی‌که اصلاً پرسیدن از تقدم و ترجیحِ آن پرسش بی‌معنای مسخره که «علم یا ثروت» خنده‌دار شده‌است و بسیار بدیهی‌است که «ثروت» در عصرِ‌ نئولیبرالیسم، چه سهل و ساده هرگونه «علمی» را که خواست می‌خرد و چه‌بسا به‌سخره‌اش نیز می‌گیرد. جواناني‌که «انگیزه‌دهی» و «انگیزه‌گیری» را دوست دارند، انگیزه‌هایی که هرگز پیدا نبوده بناست صرف چه چیزی شوند؟ «انگیزه‌هایی» واهی برای نسل‌هایی که دگر قبله‌های آنان، دیرگاهی‌ست «بیل‌گیتس» و «ایلان ماسک» شده‌است و این بسیار طبیعی‌ست که برای چنین نسل ظاهرپرست و سطحی‌ای، کنشی «به‌سادگی» و ژرفنایِ «آموزگاری» بی‌معنا و بسا اوقات بی‌هوده و خنده‌دار به‌چشم بیاید. و تو هیچ نمی‌گویی، زیرا راه را در «موعظه‌گری» و «کلی‌گویی» نمی‌نگری و فکر می‌کنی بهترین کاری که می‌توانی برای این نسل «بی‌کتاب» انجام دهی، همین است که بروی و درسی را که به تو سپرده‌اند، به‌درستی بگویی که اگر هرآموزگاری چنین کرده بود، بی‌شک حال این نسل، با آن‌چه اکنون است، متفاوت می‌بود.
.
در قسمتی از هر راه که با مقصدت فاصله‌ی فراوانی دارد، پیاده می‌شوی. تو درآمدت، همان چیزی‌ست که در این جامعه آن را «معاشِ معلمی» می‌خوانند و پیداست که چنین درآمدی هرگز بنا نیست، همان نیازهای نخستین‌ات را هم برآورد، چه رسد به فراتر از آن. آفتاب که آزارت می‌دهد، کتاب‌هایی که را بناست درس بدهی، سایه‌بانی می‌کنی بر سر و به رفتنِ راهت در شهر بیگانگان، در کابل، ادامه می‌دهی. و در خیابان نیز نگاه‌ها، همانی‌اند که در تاکسی دیده بودی.
.
می‌رسی، به شاگردان‌ات سلام می‌کنی و می‌خواهی دوباره برجای خویش بنشینند. از آ‌ن‌ها حالی می‌پرسی و درس را شروع می‌کنی و سعی می‌کنی بفهمند، خدا را گواه می‌خواهی که با همه‌ی وجودت تقلا داری که بفهمند، ولی تلخ این‌جاست که فهماندن از یک تن برنمی‌آید و تو حق داری اگر هم‌چون براهنی نعره برآری که:

به‌روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم
که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد!

و چون تو از یک‌تنه آوردنِ آفتاب عاجزی،‌ آن‌چه را سهم‌ات است به‌جای می‌آوری؛ مگر نگفته‌اند که «هرکس به‌قدرِ وسع خریدار یوسف است- سرمایه‌ی شکسته‌دلان چیست؟ آرزوست!» و ادامه می‌دهی. به تو می‌گویند که «فیصدیِ» این ماهیِ «دست‌مزد» و یا دقیق‌تر، «دهن‌مزد» و «پای‌مزد» و «حوصله‌مزد» تو چقدر شده‌است، و تو خنده‌ات می‌گیرد، نه به کارت که تو می‌دانی که بودن در کاروانِ کسانی چون «سقراط» و «مارکس» و دگر آموزگاران بشریت، چه سعادت بزرگی‌ست، به این‌که در این خاک، در این شهرِ غریب، حالِ‌ دانش و دانشمند چه زار و نزار است. و با سری‌بلند، سرنوشت تراژیک خویشتن را می‌پذیری، تا بدانجا که خواهدت بُرد، با این تقدیر تراژیک خواهی رفت؛ با «معلمی در کابل».

خبرهای مرتبط

طالبان و تاریخ از بالا؛ چرا نوشته‌ی خیرخواه هشداردهنده است؟
افغانستان

طالبان و تاریخ از بالا؛ چرا نوشته‌ی خیرخواه هشداردهنده است؟

21 جوزا 1404
دو روایت واژگون از دین؛ ملای ما و پاپ آن‌ها
افغانستان

دو روایت واژگون از دین؛ ملای ما و پاپ آن‌ها

20 جوزا 1404
«دعا کنید تا ما حکومت کنیم»؛ هبت‌الله می‌گوید حاکمیت طالبان به دعای فقرا ایستاده است
افغانستان

«دعا کنید تا ما حکومت کنیم»؛ هبت‌الله می‌گوید حاکمیت طالبان به دعای فقرا ایستاده است

19 جوزا 1404
ایدئولوژی انحصار دینی؛ طالبان چگونه خود را تنها پرچم‌دار اسلام می‌داند؟
افغانستان

ایدئولوژی انحصار دینی؛ طالبان چگونه خود را تنها پرچم‌دار اسلام می‌داند؟

19 جوزا 1404

تلویزیون دیار، رسانه‌ای مستقل است که از سوی شماری از «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایه‌گذاری شده‌است. این رسانه، با تمرکز بر بسترهای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی روایت می‌کند. پخش زنده‌ی اینترنتی تلویزیون دیار هم‌اکنون در سراسر جهان در دسترس است.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 202۵ تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.