English
  • درباره‌ی ما
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • تماس با ما
سه‌شنبه 30 ثور 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

یادداشت­‌هایی در باب «ما»

ایلیاد احمد

20 جوزا 1402 - بروز شده در 27 اسد 1402
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
0 0
یادداشت­‌هایی در باب «ما»
اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

پرتاب‌شده‌گان به جهانی هستیم که اگر نه دقیق‌ترین صفت‌اش، یکی‌از دقیق‌ترین صفات‌اش، جهانِ غوغاست. جهانِ تعدد و تکثر و ریزش لاینقطعِ همه‌گونه‌ی پندار و اطلاع و فاکت و اصوات و نگاره‌ها. اما در این آشفته‌بازارِ سکوت‌ستیز و سکوت‌گریز، ما در باره‌ی کجاییِ جای‌گاه و پای‌گاه خود چه می‌دانیم؟ اصولاً می‌توانیم نوری به هستی و چیستیِ این کلیتِ کور، این «ما» بیافکنیم؟ ار نه، چه‌چیزی راهِ روشن‌گری را بسته است؟ یادداشت‌های آتی، تلاشی خواهند بود برای پرداخت به پالودنِ صورتِ این پرسش‌ها.

 

یک

«ما» واژه‌­ای است راه‌زن و مهیای سفسطه. مقامی از مقاماتِ طالبان را مدنظر گیرید که در پشتِ میز خطابه‌­ای که به آن عادت ندارد و آن‌جا جای او نیست، با بادی در غب­غب و تفاخری تهی که خاص هم‌سانان اوست، اعلام موضعی را چنین آغاز می­‌کند: «ما مسلمانان…» این «ما» در واقعِ امر، چیزی بیش‌تر از او و هم‌فکرانِ جانی و فاسدفکر او نیست،‌ ولی او با افزودنِ قیدِ «مسلمانان» برای باور و اقتدار خود حمایتی هزار و چندصد میلیونی و دایره­‌ی جغرافیایی‌­ای از اندونزی تا اطلس فراهم می‌آورد. و این نه خاص طالبان که مشخصه‌­ی کلِ فرهنگ ماست، فرهنگی که دقت را از روزگاری دور به بادها سپرده است. و سخن گفتن از «ما» در قلم‌روِ امرِ سیاسی جامعه‌­ای که هر صورتی از سوژه‌گی و عاملیت سیاسی در آن زجرکش شده است،‌ نه‌تنها روشن‌گر و راه‌گشا نیست که خود سببِ زایشِ ابهام و اوهامی بیش‌تر می­‌شود و تراکمی هر چه افزون‌­تر از مطالب را زیرِ عنوانِ پر دبدبه‌­­ی «سیاست» خلق می‌­کند، سیاستی که فقط در اذهانِ آسمان­‌ریسمان­‌بافِ «تحلیل­‌گر» وجود دارد و جز آن که به محتوایی‌ ژورنالیست­‌پسند در بابِ مسائل «داغِ» روز افزوده باشد، کار دگری نکرده است.

 

دو
وهم‌­زده‌گی و علیل‌بودنِ طالبان نه خبر تازه‌­ای است و نه مایه­‌ی بهت و اعجاب، اما در میانِ مخالفان آنان، که بناست علم‌دارِ روشنایی و عدویِ تاریکی باشند و سنگِ روشن‌گری بر سینه می­‌زنند چه؟ آنان می­‌دانند که «ما»ی آن­‌ها کیست و خطوط‌اش در کجا ترسیم می‌­شود و این «ما» مطالبه‌­اش چیست و بر چه مبتنی است؟ فردایی که این رژیمِ سفاک برافتد -که باز چند و چون برافتادنِ این رژیم نیز تکلیفِ همین «ما»ست و نیازمندِ ایضاح- این «ما» چه می­‌خواهد بسازد؟ رژیمی که طالب باشد ما نه «آن‌قدرها»؟‌ ورنه پس چه؟

 

سه
مخالفت -و گاه نفرت!- از طالبان در اقشار و اصنافِ این جامعه چندان پیدا و روزگون است که کردار و پندار آنان را در فرهنگ جامعه به مفاهیمی چون بی‌سوادی، کثیفی و ترس‌ناکی عمیقاً گره زده است. ارچند خفقان و خفه‌گیِ ناشی از حضور «نحسِ» اینان در خیابان­‌های شهرهای داخلِ کشور، اجازه‌­ی علنی و همه‌گانی شدنِ بخش عظیمی از این مخالفت‌­ها را نمی‌­دهد، ولی در فراسویِ مرزهای کشور، این بی‌زاریِ جمعی صورتی روشن‌­تر و واضح‌­تر دارد. طیفِ وسیعی از عامه­‌ی خلق در افغانستان، به رغمِ محافظه­‌کاری و حتا احیاناً تعلقِ خاطر به دیانت، حاکمیتِ طالبان را بسیار وقیح‌­تر از آن می‌­یابند که خواستار و دوستارِ امتدادِ حیات آن باشند. اما این مخالفت، با این صورت، نتیجه‌­­­بخش خواهد بود؟ پی­‌هم و به گونه­‌ی پراکنده در پاریس و وین و لندن جمع‌شدن و «مرگ بر طالبان» را نعره کشیدن، به حسن‌­عاقبتی برای «ما» و سوء­عاقبتی برای طالبان خواهد انجامید؟ این حرکت­‌ها،‌ مادامی که ماهیتی نمایشی و آلوده به عاطفه‌­های آنی و کور دارند، نه‌تنها راهی به دِهی نخواهند برد که مخالفت­‌هایِ جدی را نیز تحت­‌الشعاع قرار خواهند داد و به هر گونه تقلایی برای انسجام ضربه خواهند زد. چنین مخالفت­‌هایی حکمِ پاره­‌خط‌­هایی کوتاه، نامربوط و دور افتاده از هم را دارند که مضاف بر این که به جهت معین و متکاملی نمی‌­روند، ممکن است معارض هم شده و حتا همین نیرویِ زهوار در رفته و کم­‌نایِ ایستاده‌گی و رزمیدن علیه تاریکی را منقسم و چندپارچه کنند، تقسیمی که نه بر مبنای بنیادها و ذاتیات، بل‌که بر حسبِ اتفاق و اعراض پدید می‌­آید و خود حاصلِ درگیری­‌ای نمایشی با امر سیاسی است.

 

چهار
گیجی. این واژه­ برای درکِ نسبتی که ما با واقعیتِ جامعه­ و جهان‌­مان داریم، مهم است. همه به‌صورتی روزینه با خرواری از مطالب در موردِ بحران­‌هامان مواجه می­‌شویم، از گزارش و گفت‌­وگو در رسانه­‌های تصویری گرفته تا تحلیل و مقالات و عکس‌­ها و تل بلندی از دگر گونه­‌های اطلاعات. همه‌گان هم عناوینی دل­‌پسند و جذاب دارند:‌ حکومت­‌داریِ طالبان، نشستِ فلان‌­جا با حضور‌ رهبرِ مقاومت، آینده­‌ی زنان در افغانستان، فرمانِ جدید طالبان و هکذا، ولی آن‌چه در این انبوهِ اطلاعات و نظریات و مواضع به صورتِ مفید و مختصر واضح است این است که ما، یعنی آدمیانِ‌ این جامعه، نه درک درست و بسنده‌ا­ی از معضلات و مسئله‌­هامان داریم و نه می‌­دانیم که با این حجمِ‌ حجیمی از مسائلِ حل­‌ناشده که روی دست‌­مان مانده، چه باید بکنیم. ما دچار گونه­‌ای گیجی جمعی هستیم. نمی‌­دانیم از کجا باید شروع کرد و به کجا باید رسید. یکه‌خوردن‌­های متواتر و خیره‌ماندن ­مان به اشیا نیز بیش‌تر از آن که محصولِ «تفکرِ ژرف» و «کاوشِ عمیق» باشد، حاصل همین گیجی است. و دست­‌کم یکی از دلایلی که به این کثرت و وفور واژه­‌ی بدساخت و نازیبایِ «بلاتکلیفی» را  این همه می‌گوییم و می‌شنویم نیز همین گرفتاری به گیجی است. گیجی‌­ای که هجومِ همه‌سویه­‌ی این اطلاعاتِ بازاری و زرد و آلوده به جعل و جهل، به شدت و وخامت آن می‌­افزاید و ما در روز، پس‌از خواندن چندین خبر و دیدن چندین گفت­‌وگو و شنیدنِ چندین تحلیل هم از پاسخ گفتن به این پرسش ساده که:« خب! حالا اصلِ مسئله بر سر چیست؟» عاجزیم. این گیجی، بی­‌ارتباط به نئولیبرالیسم و فرایندهای پیچیده­ و چندلایه‌­ی مربوط به آن -هم‌چون جهانی‌شدن- نیست، در واقع هیچ مسئله­‌ای کانونی ما فارغ و بی‌ارتباط به اوضاع و احوالِ‌ جاری در جهان نیست و این تاکیدِ بر «جزئیت» و «خاصیت»، افسانه­‌ای است که امثال طالبان از ما می­‌خواهند باور کنیم. باور به این که «حقوق بشرِ» شما (!)، آزادی­‌های شما،‌ طریقه­‌های شما، به درد ما نمی‌­خورد و «ما»‌ مردمی خاص، با تاریخی خاص و جزیره‌­ای جدا از جهان‌ایم. مدعی و مبلغ این نگاه یا نمی­‌داند و یا به او گفته­‌اند که نداند که این «ما»، نه کلیتی یک‌دست و منسجم است که بشود در موردش چنین رایی صادر کرد و نه از هپروت نزول یافته و در داد و ستدی بی‌­پایان و بنیادی با «دگری» است که وجودش ممکن و معنادار می­شود. و تنها راهِ‌ موضوعیت یافتنِ این «ما»ی موهوم و خیالی نیز، همین طریقی است که شما حضرات طی می­‌کنید، یعنی بریدنِ‌ دست‌­­­وپایِ مواردِ نقض. یعنی انکارِ تکثر و ناهم‌گونی درونیِ فرهنگ و سرکوبِ هزاره و زن و دگراندیش و هر آن کسی که نفسِ وجودش این «ما»یِ مضحک­‌تان را رسوا و باطل می­­‌کند. در اساطیر یونانی، با ماجرایِ کسی به اسم «پروکرستس» روبرو می­‌شویم که راه‌زنی است بدخیم و قربانیان‌اش را بر روی تختی می­‌بندد و اگر تنِ آنان از تختِ او کم‌­جسامت‌­تر بود، با حدید و میخ و چکش به  آن می‌افزاید تا برابرِ تخت شود و ار نعشِ قربانی از تخت رساتر و بلندتر بود، با دشنه و خنجر از آن می‌­بُرد تا برابرِ تخت شود. این «ما»یی که طالبان از آن سخن می­‌گویند، بی­‌شباهت به ماجرای تختِ پروکرستس نیست، اگر شما به هرگونه­‌ای این ما را زیر پرسش برید، چه از راهِ بلندی و یا کوتاهی، می‌بایست قربانیِ دیوِ خفت‌­دهنده‌­ای باشید که در پیِ‌ تحمیلِ اندازه­‌ی ناقصِ فکرِ تهوع‌­آورِ خویش به عالمِ واقعیت است.

 

پنج
­سخن بر سر رابطه­‌ی ناگزیر و ضروری گیجی جمعی ما با نئولیبرالیسم و جهانی‌که آن‌را «پست­‌مدرن» می‌­خوانند، ماند. این جمله که: «هر آن‌چه که سخت و استوار است، دود می­‌شود و به هوا می‌­رود.» از قلمِ یکی‌از مهم‌­ترین منتقدانِ مدرنیته، مارکس، مشهور است. این جمله خبر از برپایی و خلق جهانی می‌دهد که سیالیت و عدم‌­قطعیت از ذاتیاتِ آن است، جهانی که به تعبیرِ مرحومِ اندی وارهول «جهانِ شهرت‌­های پانزده دقیقه‌­ای» است، البته وارهول در عداد زنده‌گان نیست که ناظر باشد که دگر این جهان، نه جهانِ‌ شهرت­‌های پانزده دقیقه‌­ای که جهانِ دغدغه‌­ها و اشتهارهایِ یک دقیقه­‌ای شده است و محدوده‌­ی زمانیِ جدیتِ مسئله­‌ها به کمیتِ زمانیِ یک ویدیو در تیک‌­تاک کاهش یافته است، به یک دقیقه. جهانی که حجم و تراکمِ اطلاعات در آن چنان است که پنج‌سال پیش‌­تر را نیز چون قرنی در گذشته دور می‌­نمایاند. ساختن و تطابق با این جهان، برای ملل صنعتی و میراث­‌برانِ مستقیمِ روشن‌گری و آنانی‌که از درِ مرافقت با مدرنیته در‌آمدند، در گذر دهه‌­ها، تا حد زیادی ممکن و مهیا شده‌است، ولی برای ما،‌ که «جهانِ­‌سومی­‌ها» خوانده می­‌شویم، قصه فرق می­‌کند. مدرنیته راه‌­هاییِ«نیاکان» ما برای زیستن را ناکار و باطل کرده است و نویدِ‌ «انسانِ خودبنیاد» را برای ما آورده است، ولی ما که از سنت و گذشته­‌ی خویش کنده شده‌­ایم، هنوز باوری به خودبنیادیِ سوژه‌­ی انسانی نداریم و اقتدارها و اوتوریته‌­هایِ گاه­ زمینی و سلطنتی و ناسیونالیسیتی و گاه، آسمانی و امارتی و امت­‌خواه در میان­ ما به حاکمیت می­رسند،‌ به ابهام و مِه‌­آلودی احوال ما می‌­افزایند. این‌که در دو دهه­‌ی حاکمیتِ جمهوریِ نئولیبرال، شاهدِ انفجاری از تناقضات در داخل و به صورتی بی­‌وقفه و مستدام در خارج و میان غربت‌گزیده‌گان بوده‌­ایم، حاصل همین گیر کردن و له‌شدن، زیرِ فشارِ آوارهایِ دنیای ویرانِ دی‌روز و دنیایِ به قولِ مرتجعان «بیگانه‌­ی» امروز است. با این ملاحظه، دیدنِ آن که در بیرون و میان جمع، سکولار و بسیار «روشن‌فکر» بود و از قداست آزادی حرف می­‌زد و تا حرف بر سر خانواده­‌ی خودش می‌­رسید، مهرش به فرهنگِ‌ خودی و «ریشه» و «اصل» گل می­‌کرد، به هیچ رو نمی‌­تواند مایه‌­ی حیرت باشد، که او نیز، چون باقی ما، نسبت‌اش با واقعیتِ فراگیرنده­، پهناور و مهیبِ جهانِ ام‌روز، آلوده به گیجی است. و هرقدر که بر تعداد و شدتِ بحران­‌ها و مسائلِ بی‌­پاسخ افزوده می­‌شود،‌ به پهنای دایره‌­ی این گیجی نیز افزوده می­‌شود، تا حرف می­‌کشد به همین گونه‌­ی مخالفتِ نامنسجم و بی‌­هوده با طالبان که به هر کس وارسی می­‌افگند تیری به تاریکی.

 

شش
اما ما که با این سیلی از پرداختن­‌های مکرر و پردامنه به «وضعیت افغانستان» روبه‌رو ایم، در حقیقتِ امر فاصله­‌ای نجومی با آن‌چه حقیقتاً مسئله­‌های ماست داریم، این دوری از مسائل واقعی و برقراریِ نسبتی گیجی‌­آلود با واقعیت، ما را از گفتنِ حرفِ روش‌مند و دقیق در مورد احوال جمعی­‌مان دور نگه می­‌دارد. و این نقطه،­ آغازگاهی می­‌شود برایِ زایشِ ژست­‌هایی روشن‌فکرانه در موردِ صورت­‌مسئله­‌هایِ مخدوشی که عامه اغلب درگیر آن اند. زمینه­‌ای می­‌شود برای پیدایشِ «سکوت‌هایِ سنگین» و «کتاب‌های خالی» که گونه‌­ای بهره‌­کشی شارلاتانیستی استند از همین بی­حرفی، پرده­ای استتاری هستند مر این حقیقتِ تلخ را که ما، کمتر حرفِ قابل اعتنا و اتکایی در موردِ‌ مسائل­مان داریم. و این، چون با شتابِ نهفته در زنده‌گی مدرن، با هم می­آمیزد، مبدل به مبتذل­ترین و مضحک­ترین گونه­یِ پرداختنِ به جدی­ترین مسائلِ این جامعه می­شود. بدان پایه که «شاعری» پدید می­آید که صفحاتِ خالی را زیرِ نامِ شعرهایی در موردِ‌ زن، راهی بازار می­کند و بدین‌گونه به زبانِ حال، سیه­ترین روزهای زندگی طیف و طایفه­ای را به استهزاء می­گیرد، چه‌بسا بی‌آن‌که خود بداند. و این اداها زبان‌زد و مشتهر می‌­شوند، هم بدان جهت که از بارِ سنگینِ پرداختنِ دقیق به وضعیت طفره رفته و سر می‌­تابند و هم از آن‌جهت که محتواییِ میان‌مایه‌­پسند دارند، محتوایی بسیار کوتاه و سازگار با حوصله­‌هایِ مشغولِ فیس‌بوک و اینستاگرام، محتوایی گنگ‌ومبهم، که رنگی خفیف از رازناکی به آن­‌ها می‌زند و گونه‌­ای قدسیتِ پنهان بدان‌­ها می‌­­بخشد، و نیچه محق بود آن‌گاه که گفت: «آب را گِل­‌آلود می‌­کنند، تا عمیق به نظر رسد.»‌ و مضاف بر این‌­ها، محتوایی نامتعین و زیاده از حد کلی، که سبب می­‌شود هیچ‌­کس با خوانش این متون و دیدن این محتوا، احساس نکند به کردار و پندار او حمله شده‌است و او رخصت دارد که سر تاییدی هم در مورد این محتوا بشوراند. و چنین‌چیزهایی، جز آن که خوراکی دراماتیک، برای جامعه­‌ای جوگیر و رسانه­‌هایی مبتنی بر «ابژکتویسمِ گزینشی» فراهم آورده باشد، چه کرده است؟ آیا سزا نیست که ما پیش از آستین بر زدن برایِ حلِ معضلاتِ افغانستان، تکلیف‌­مان با این گیجی، این فاکت‌زده‌گی و این شتابِ رعب‌­آور زنده‌گی مدرن را روشن کنیم؟ و آیا دست‌­کم، یکی‌از سرچشمه­‌هایِ مواجِ نهیلیسمِ افغانی، استیصال و فرسوده‌گیِ ناشی از همین گیجی و گم­­‌شده‌گی و عجز از پابه‌پایِ این جهانِ‌ ترک‌­تاز رفتن، نیست؟ «ما» برای این تنش‌­ها و تضادها، چه چاره­‌ای اندیشیده‌­ایم؟

 

هفت
برای جامعه‌­ای که دچار چنینِ شکلِ وقیحی از بیگانه‌گی با خود و اوضاع خود است، دست‌­وپا زدن و تحلیل نوشتن و دایر نمودنِ روزمره‌­ی چندین میز گِرد، بدونِ آگاهی و درکِ فاصله‌­­اش از واقعیت، هیچ سودی نمی‌­تواند داشته باشد، و وقتی این زحمات و تلاش‌­ها را هوده‌­ای پدید نیاید، دیر یا زود،‌ مخاطبِ این محتوا و عامیِ درگیر با این محتوا و چه‌بسا خالق و سازنده‌­ی این محتوا را نه‌تنها یاسی عمیق از همه‌­ی این سنخ مسائل در بر می­‌کشد، بلکه عقل او -به معنی قوه­‌ی نطق- نیز احساس خسته‌گی و خموده‌گی می­کند. و چون هر کوششی به خشت بر دریا زدن مانَد و بی­‌حاصل باشد و چاره‌­ی کاری هم در کار نباشد، این خسته‌گی و خموده‌گی و رکود، شایع و همه­‌گیر می­‌شود. چنانی که ما به رای‌العین شاهد آنیم، دگر نایِ‌ شنیدن و گفتن از آن حجمِ‌ عظیم و بی‌­معنایی‌که زیر نامِ «سیاست» در میان ما خلق شده است نیز، در اکثریتِ مطلق اعضای جامعه نیست، چه در عوام و چه در خواص. خود بدانیم یا نه، حال ما، چون حال غریقی است که شنا نمی‌­داند و دگر مدتی است که از دست و پا زدنِ بی‌­حاصل نیز خسته است. ما همه گرمِ جست‌وجویی شتاب‌ناک برای «پاسخ» هستیم، حال ‌آن‌که درنگی ارچند کوتاه، به ما نشان خواهد داد که ما هنوز «پرسش» و چه‌بسا «پرسش‌های» درست را نپرسیده‌­ایم و فقط پندارِ موهومِ درک مسئله­‌های‌­مان را داریم و یکی‌از دلیل‌های این کثرتِ‌ بی­‌وجه پاسخ­‌ها در میان ما همین است، این‌که هر کسی از ظنِ خود، یارِ‌ مصیبت عظیمِ این جامعه شده است و فکر می‌­کند علاج آن را هم یافته است. کسی «اسلام» را ذاتِ بدبختی ما می‌­داند و کسی «افغان» را و دگرانی و هم دگرانی دگر را،‌ به این دلیل که توافقی روی مسئله‌­ها نیست، پاسخ‌­ها هم خاصِ پرسنده استند و طبعاً که نه این پرسش‌­ها و نه این پاسخ‌­ها، به دلیل همین نقصِ ذاتی خویش، نه تا کنون و نه ازین پس، راهی به دهی نبرده و نخواهند برد. باری، این تنبلی و خسته‌گی عقل و بریدن از کاج امید نیز در میان ما، بی‌­نسبت با گم­شده‌گی و گیجی جمعی نیست. اما در برابرِ این رکود، این افول و این بی‌­آبرویی امر جمعی در میان ما چه می­‌تواند کرد؟‌ انگیزه را کجا باید جست؟ پاسخ در «گسست» است، در بریدن از چارچوبی که بیگانه‌گی و ناآگاهی از وضع، طی چند دهه­­‌ی پسین برای امر جمعی و سیاسی خلق کرده است. به امتداد یافتنِ منطقِ گفتمان‌هایِ حاضر در فضایِ زهرین و آلوده­‌ی سیاست امروز افغانستان، امیدی نیست. این بحث را در جا و با دقتی بیش‌­تر بسط خواهم داد.

 

ما کی هستیم و چه می­‌خواهیم؟

از آن «ما»ی هوایی و بی­‌معنا و نامتعین سخن زدیم، اما «ما»یِ معنادار در این میانه چه می‌­تواند باشد؟ مایی که همه­‌مان را احتوا کند، بی­‌آن‌که هویت و هستی ما را به نفع سازمان و یا حزبی مصادره کند. مایی که نه در اندیشه­‌ی کثرت غرق شود و رای نهایی‌­اش نسبی‌­انگاری باشد و نه بر روی کلیت چندان تاکید داشته باشد که هر جزء ناهم‌گونی را قربانی یک­‌دستی و انسجام آن کند. ما می‌­تواند و می­‌باید، نیروهایِ ضدهژمونی باشد. نیروهاییِ که بر حداقلی از حقوقِ انسانی متفق اند و علی­‌رغم این که حرمتِ دیانت و نقشِ دیانت را در این جامعه به درستی دریافته و ارج می­‌نهند و چه بسا خود متدین اند، هیچ‌­گاه اعتقاد به امورِ سماوی را در حدِ «کشتن» و «کشته شدن» و نقضِ حقوقِ اولیه‌­ی انسانی جدی نمی­‌گیرند. کسانی که هیچ عداوتِ خونی و ابدی با هیچ قوم و تباری ندارند و معتقد اند که دعوایِ قومی در افغانستان وسیله­‌ای برای حفظ سلطه و بهره‌­کشیِ برخی‌از «رهبران» سیاسی بوده است، به عبارتی دقیق‌تر، دعوای اقوام در افغانستان در دو دهه­‌ی اخیر، به صورتی گسترده وسیله­‌ای بوده است برایِ ابقایِ الیگارشی. این ما، به صورتی رادیکالی آزاد است و نفیِ طالبان در میان ما، به هیچ‌صورت به معنی تاییدِ سایرِ اطرافِ‌ درگیر در معادله نیست. این ما، باورمند به نقد است و ضرورتِ آن را در این جامعه، به درستی دریافته است. «ما»یی که نه فقط برای دگران حقِ پیامبرمآبی و تعیین تکلیف برای جامعه را نمی­‌پذیرد، بل‌که چنین حقی را به خود نیز نمی‌­دهد و جزء پرداختنی اکید بر بدیهیاتی چون حقوقِ انسانی و حقِ وجود و ابراز وجود،‌ سایر تصامیمِ این جامعه و مردم را حقِ آنان می­‌داند. «ما»یی که مطالبه‌­اش ثبات، توسعه، کار، آزادی­‌های مسلم و مقدر و برابری است. چیزهایی به همین ساده‌گی. شاید توضیحاتِ من پیچیدگی‌­ای بی­‌وجه به این «ما» داده باشد، ولی با اندی دقت، می­‌توان دید که دایره‌­ی این «ما» چه‌قدر بزرگ است و چند درصد از عامه­‌ی این جامعه و خصوصاً جوانان را در بر می­‌گیرد. این که با این «ما» و بالقوه‌گی­‌هایش چه باید کرد و چه می‌­توان کرد، قصه‌­ای است که باید به آن اندیشید و پرداخت. باشد که این «ما» نقش‌­آفرینِ‌ آینده­‌ی جمعی خود باشد و نه مهره­‌ی بی­‌ارج و پامال.

دیدگاه، محل نشر اندیشه‌ها و نگرش‌های نویسنده‌گان است. بازتاب این انگاره‌ها و دیدگاه‌ها به هیچ‌روی به‌معنای تایید آن‌ها از سوی پابلیک تریبون نیست.

خبرهای مرتبط

به‌رسمیت‌شناسی طالبان جایی در واژه‌نامه‌ی ترمپ ندارد
نگاه شما

به‌رسمیت‌شناسی طالبان جایی در واژه‌نامه‌ی ترمپ ندارد

23 حمل 1404 - بروز شده در 24 حمل 1404
«زنی در خط ایستادگی»؛ مهرنگ بلوچ کیست؟
نگاه شما

«زنی در خط ایستادگی»؛ مهرنگ بلوچ کیست؟

5 حمل 1404 - بروز شده در 24 حمل 1404
چالش انسجام در صفوف مخالفان طالبان؛ «روند ویانا» به کجا می‌رسد؟
نگاه شما

چالش انسجام در صفوف مخالفان طالبان؛ «روند ویانا» به کجا می‌رسد؟

30 دلو 1403 - بروز شده در 24 حمل 1404
از «دست‌آورد» تا اضطراب؛ چگونه سقوط قیمت افغانی پرده از رازهای طالبان برمی‌دارد؟
نگاه شما

از «دست‌آورد» تا اضطراب؛ چگونه سقوط قیمت افغانی پرده از رازهای طالبان برمی‌دارد؟

6 دلو 1403

تلویزیون دیار از سوی شماری‌از «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایه‌گذاری شده‌است. این‌رسانه هم‌اکنون روی پا‌ی‌گاه‌های دیجیتال، روی‌دادهای افغانستان و جهان را به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی روایت می‌کند و در نظر دارد تا به‌زودی پخش زنده‌ی اینترنتی و ماهواره‌ای اش را نیز آغاز کند.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 2024 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.