رژیم طالبان امروز از شلاق زدن دو زن در خوست و بغلان در محضر عام بهاتهام «فساد اخلاقی» خبر داده است. این زنها بدون ارائهی جزئیات و شواهد محکوم به یکی از «قهقراییترین» مجازاتها در کُل چند هزار سال تاریخ تمدن بشر شدهاند. نگرانی مضاعف در این مورد اما این است که چنین خبرهایی درحال باختنِ «هولناکی» خود هستند؛ بهعبارتی بهتر، فاجعهی عقبگرد چند دههای افغانستان و سقوط به چالهی «توحش» درحال «عادیشدن» است.
در شمار تلاشهای ایدئولوژیک رژیم سه سالهی طالبان در افغانستان، همچون هر «استبداد ستمگرِ مطلق» دگری، تحمیلِ باورهای خود بهعنوان «وضع عادی» و «درستِ» زندگی انسانی در صدر قرار داشته است. تحمیل این بر مردم که «شلاق زدن و شلاق زدهشدن» زنان و مردان در محضر عام «امری عادی» و حتا بهروایت طالبان «ضروری» است.
تحمیل اینکه در خانهماندن میلیونها دختر در این کشور و فروکاهش هستی انسانی زن به کسیکه گویا صرفاً قابلیت «همسری و مادری» دارد، در واقع «نظم درست» اجتماعی و سیاسی باشد.
چنانچه در اعلامیهی «شالوده» سال 1857 در ایالات متحده امریکا –که حامی بردهداری بود– آمده است که «بردگی وضع طبیعی وجود سیاهپوستان است»، طالبان میخواهند به جامعه این باور را که فروکاستهشدن به ابزار لذت جنسی و اولادآوری، وضع طبیعی وجود زنان است.
ابتذال و عادیشدن این حجم حیرتآور «شرارت» جامعه را درگیر باورها، خشونتها و عقبگردی خواهد کرد که حتا در دههها نتوان آن را جبران کرد. این باور میان مردانِ جوانان و نوجوانان که گویا آنان «برتر از زنان» هستند و یا این باور که راه رستگاری، «ملا شدن» یا «مجاهد» شدن است و هزاران باوری از این دست.
آنچه باید کرد تلنگر زدن مداوم این حقیقت بزرگ و آشکار است که آنچه این رژیم میخواهد تولید و تحمیل کند، نه «عادی» است، نه «ضروری» است و نه حتا «انسانی» یا اخلاقی است. شلاق خوردن انسانها عادی نیست، لگدمال کردن حقوق اساسی میلیونها انسان عادی نیست، در قدرت بودن گروهی که تاریخش پُر است از آدمکُشی و جنایتکاری و قاچاق و قتل غیرنظامیان «عادی» نیست.