وقوع جنگ مستقیم میان ایران و اسرائیل اگرچه در ظاهر دو بازیگرِ خاص از منطقهی غرب آسیا را درگیر کرده، اما دامنهی پیامدهای آن بهسرعت به مناطق پیرامونی گسترش یافته و یکی از مهمترین نقاطی که از این تحولات اثر میپذیرد، افغانستان تحت حاکمیت طالبان است. در حالیکه طالبان هنوز بهطور رسمی از سوی جامعهی جهانی به رسمیت شناخته نشده و درگیر تثبیت اقتدار سیاسی در داخل است، بروز جنگی تمامعیار در مرز غربی این کشور، مناسبات شکنندهاش با ایران و جهان را وارد مرحلهای تازه کرده است.
واکنش ابتدایی طالبان به جنگ ایران و اسرائیل، واکنشی ایدئولوژیک و رسانهای بود. سخنگویان رسمی این گروه ضمن محکومکردن حملات اسرائیل، در موضعگیریهایی صریح، خود را مدافع «امت اسلامی» معرفی کردند و بهنوعی سعی داشتند در «گفتمان ضدصهیونیستی جهان اسلام»، برای خود جایگاهی بیابند. اما آنچه بیش از شعارهای سیاسی اهمیت دارد، ناتوانی طالبان در ترجمهی این موضعگیریها به کنش واقعی در عرصهی دیپلوماسی است. افغانستان کنونی فاقد ساختارهای جاافتادهی سیاست خارجی است و طالبان نه امکان ایفای نقش میانجی دارند، نه ظرفیتی برای پیوستن فعال به آنچه ایران «محور مقاومت» میخواند. همین خلأ، باعث شده تا واکنش طالبان به این بحران، در سطحی منفعل باقی بماند.
با اینحال، اثرهای این جنگ برای افغانستان صرفاً نمادین یا دیپلوماتیک نیست. مرزهای طولانی افغانستان با ایران، و وابستگی عمیق اقتصاد افغانستان به واردات کالاهای اساسی از ایران، باعث شدهاند که تنشهای ناشی از جنگ، بلافاصله اثر اقتصادی خود را نشان دهند. کاهش صادرات ایران، توقف موقت تردد در گذرگاههای مرزی، افزایش قیمت سوخت و آرد، و کندی انتقال ارز، همه باعث فشار مضاعف بر اقتصادی شدهاند که پیش از این نیز با بحران فقر، بیکاری، و قطع کمکهای بینالمللی دستوپنجه نرم میکرد. طالبان در برابر این وضعیت، نهتنها ابزار اقتصادی مشخصی برای پیکار ندارند، بلکه همچنان درگیر مشکلات ساختاری در مدیریت بازار داخلی و نظام مالی هستند. از این رو، ادامهی جنگ، بهمعنای فشار اقتصادی فزاینده بر جامعهایست که هماکنون بیش از نیمی از مردمش زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند.
در سطح انسانی نیز، جنگ ایران و اسرائیل ممکن است به بحرانی جدید در حوزهی مهاجرت منجر شود. میلیونها پناهجوی افغانستان که در ایران زندگی میکنند، در صورت گسترش دامنهی جنگ یا ناپایداری داخلی در ایران، ممکن است به افغانستان بازگردانده شوند یا خود ناچار به بازگشت شوند؛ وضعیتی که با زیرساختهای ناکافی، منابع محدود، و بیبرنامگی طالبان در مدیریت مهاجرت، میتواند تبدیل به بحرانی اجتماعی و امنیتی شود. طالبان تاکنون هیچ برنامهای ساختاری برای ادغام یا حمایت از بازگشتکنندگان ارائه نداده و در صورت تحقق این سناریو، احتمال بروز اعتراضات یا حتی شورشهای محلی افزایش خواهد یافت.
از سوی دیگر، نسبت تاریخی ایران با گروههای شبهنظامی و ایدئولوژیک در منطقه، باعث شده تا طالبان نگران ورود عناصر رادیکال و آموزشدیده از جبهههای جنگ یا فروپاشی احتمالی ساختارهای امنیتی ایران به خاک افغانستان باشند. این نگرانی بهویژه با توجه به مرزهای غیرقابلکنترول در غرب افغانستان و ضعف طالبان در پایش تحرکات فرامرزی، واقعی و خطرناک است. حتی اگر جنگ به داخل خاک ایران محدود بماند، امکان پناهآوردن یا نفوذ فرماندهان شبهنظامی، اعضای سابق سپاه یا نیروهای وابسته به گروههای اسلامگرا به داخل افغانستان وجود دارد؛ و این میتواند چالشهای امنیتی پیچیدهای برای حاکمیت طالبان ایجاد کند، بهویژه در مناطقی که کنترول این حاکمیت پیشاپیش ضعیفتر است.
در عرصهی ژئوپولیتیک نیز، این جنگ مناسبات قدرت در منطقه را تحت تاثیر قرار داده و فضای مانور طالبان را محدودتر کرده است. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران سرگرم درگیری نظامی تمامعیار است، طالبان نه میتوانند به آن اتکا کنند، نه میتوانند خود را از تنشهای مرزی برکنار نگه دارند. همزمان، کشورهای منطقه از جمله چین و روسیه، نگاه تازهای به طالبان دارند و ممکن است تلاش کنند از وضعیت پیشآمده برای گسترش نفوذ خود در افغانستان استفاده کنند. در مقابل، غرب نیز همچنان ناظر منفعل بحران افغانستان است، و با توجه به درگیریهای گستردهتر جهانی، مسئلهی طالبان در اولویت پایینتری قرار دارد. این وضعیت نوعی خلأ بینالمللی در پیرامون طالبان ایجاد کرده که در آن، هیچ بازیگری نه بهطور جدی از آنان حمایت میکند و نه کاملاً علیهشان وارد اقدام میشود؛ وضعیتی که شاید برای مدتی استمرار یابد، اما در بلندمدت میتواند به انزوای کامل سیاسی طالبان منجر شود.
در جمعبندی میتوان گفت جنگ ایران و اسرائیل اگرچه بهظاهر از افغانستان فاصله دارد، اما ساختار وابسته، شکننده و ایزولهی این کشور باعث شده که هرگونه بحران در منطقه، بیواسطه بر افغانستان اثر بگذارد. این تاثیرات، از فشار اقتصادی و موجهای احتمالی مهاجرت گرفته تا تهدیدهای امنیتی و بازتر شدن عرصهی رقابت قدرتهای بزرگ، همگی بر توان بقا و ثبات طالبان سایه انداختهاند. اگر طالبان نتوانند در قبال این بحران، فراتر از موضعگیریهای ایدئولوژیک، راهبردی هوشمندانه و سازوکارهای اجرایی عرضه کنند، آنگاه نهتنها از بحران کنونی آسیب خواهند دید، بلکه پایههای حاکمیت خود را نیز در برابر تحولات آینده، بیش از پیش متزلزل خواهند یافت.
مطالب منتشرشده در بخش «نگاه شما» بازتاب دیدگاههای نویسندگان است و الزاماً بیانگر موضع رسمی دیار نیست.