English
  • درباره‌ی ما
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • تماس با ما
سه‌شنبه 13 جوزا 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

دمیدن در باد؛ نگاهی به یکی از ژرف‌ترین ترانه‌های تاریخ

ایلیاد احمد

1 میزان 1403
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
0 0
دمیدن در باد؛ نگاهی به یکی از ژرف‌ترین ترانه‌های تاریخ
اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

«دمیدن در باد»‌ گلِ سرسبدِ ترانه‌های باب دیلن، موسیقی‌دان و ترانه‌سرای امریکایی است. آوازه‌ی هیچ ترانه‌ی دگر او به‌قدر این ترانه عالم‌گیر نشده است؛ ارچند به‌باور من دیلن ترانه‌های بسیار بهتری نگاشته است. ولی سوایِ اشتهار، در این ترانه‌ی لطیف و «همدردانه»، برق نبوغِ ترانه‌سرای جوانی که بعدها «بزرگ‌ترین ترانه‌نویس تاریخ» بشر خواهد شد، به خوبی می‌درخشد. و اگر ما در این‌جا به متنِ این ترانه نیشترِ معناگشایی می‌زنیم، هم از این‌روست که دستِ ساحر دیلن عمیق‌ترین ترس‌ها، امیدها، پرسش‌ها و بی‌پاسخی‌ها بشر را در این چند درجن واژه گنجانده است.

چند جاده را باید مردی بپیماید
تا تو او را «مرد» بخوانی؟!

و کبوتری سپید
چند دریا را باید بال زند
زان پیش که بر ساحلی بیارامد

و آری
مگر چندبار باید گلوله‌های آتش شلیک شوند
زان پیش که برای همیشه خاموش شوند

پاسخ‌ات دوست من
دمیدن در باد است


شمارشِ جاده‌های زندگی‌ست که مرد را شایسته‌ی عنوانِ کیایی «مرد» می‌کند و از آن‌سوی ناسره و «نامرد»‌ جدا. مرد بایست در این جاده‌ها پاها را بسوزاند، تن را بیازارد و جان را هزاران تیغ زند و هنگامی‌که – ارچند قدم‌زنان – دگر مُرده است؛ آن‌گاه است که شاید، و فقط شاید بتوان او را «مرد» خواند.

و دشت‌ها و دریاها و دریاچه‌های بسیاری را باید کبوترکِ سپیدی که او را سرنمونِ خوبی‌های بسیار دانسته‌اند بپرد و بپیماید تا مگر در ساحلی، و نه در میانه‌ی رازآلودگیِ تاریک و وهمِ موج‌خیز دریا، بخوابد و بیارامد.

و دریغ که گلوله‌های آتش، خمپاره‌ها و آهن‌های داغ و درنده‌ی دست‌های بشر، هم از آن‌سان که چند هزار سال گذشته، روزِ خاموشی ندارند و کار آنان نه خاموش ماندن، بلکه خاموش کردنِ «عدو» است، خاموش کردنِ زندگانی دگر، که تقصیری نداشته‌اند در آنچه شده‌اند.

و هستنِ چندساله کوهی را باید
تا در دریا شُسته شود
و چند مردمی توانند بودن
زان پیش‌تر که اجازه‌ی «آزادی» یابند

و آری
چند
خدا را چند
مردی تواند صورت برگرداند و وانمود کند ندیده است!


و زمان، که رژه‌ی بی‌صدا اما باوقارش در هر دم و بازدمِ‌ دقیقه‌ی کوتاه بودن بشر بر این کره جاری‌ست و در سکوت‌های مهتابی و شب‌های تنهایی می‌توان آواز این رژه‌ی لاینقطع را شنید؛ کوه و کهساران را نیز در آب می‌شوید، چه رسد پلشتی‌های پست ترا، ای زاده‌ی آدم.

و مردمانی‌که در این فرصتِ جان‌کاه و جان‌گداز زاده‌ی بند می‌شوند و یا به‌حکم قدر به‌بند کشیده می‌شوند؛ تا چند توانند بودن، تا «رخصت رهایی» یابند؟ و رهایی را چونان رخصت و اجازه نمی‌دهند؛ رهایی را باید به‌هزینه‌ی خون، خون‌های فریمان به‌دست آورد.

چندباره باید مردی
رو به بالا بگرداند
تا به‌راستی آسمان را نگه کند

و مگر به‌راستی چند گوش نیاز است
تا بشری
گریستنِ بشریت را شنفتن تواند

و آری‌
مرگ چند جانِ پاک واجب است
تا تو
دریابی که بس‌بسیار کسان مُرده‌اند

پاسخ‌ات یار من
دمیدن در باد است

دمیدن در باد است…


و به سخنِ سره‌ی وایلد؛ ما آدمی‌زادگان، هم‌دست و هم‌داستان سکناگزیدگانِ مردابیم؛ یگانه تفاوت ما این است که برخی از ما، ارچند از مرداب، چشم به چشمِ چشمک‌زنِ ستارگان دوخته‌اند. و چند رو گردانی به چرخ می‌خواهد پیش‌تر از آن‌که آدمی به‌راستی گنبدِ لاجوردین بالای سرش را دریابد.

و شنیدن آوای دردمندی آن دگران، آن آدمیانِ تیره‌بخت که می‌شود تیره‌بخت نباشند؛ که می‌شود ستم‌کش نشوند که می‌شود پاره‌نانی و زمین خشکی برای زیستن داشته باشند و بدل به وحوشِ قاتل و جانی نگردند، چند گوش می‌خواهد؟ بیشتر از دو؟‌

و با این‌همه ماجرا، با این‌همه سخن و رنج و امید و ترس و یاس و نژندی؛ مگر بشر، بشر بی‌چاره و درمانده نمی‌داند که چه نیک‌نامان و خوان‌خوارانِ و دادگران و بی‌دادگرانی در سینه‌ی خاک خفته‌اند؟ نمی‌داند که اسکندری جهانگشا را و نرونِ سیه‌طینت را و برده‌ی سیه‌جلد حیرانی در مصر را خاک، هم‌سان و هم‌دست به آغوش خویش خوانده است و می‌خواند؟

عبور باید کرد
صدای باد می‌آید‌
عبور باید کرد…

سهراب سپهری، شعرِ مسافر


خبرهای مرتبط

افتتاحیه‌‌ی پرشور «روزشمار نهایی» تام کروز در  جشنواره‌ی کن
جهان

افتتاحیه‌‌ی پرشور «روزشمار نهایی» تام کروز در  جشنواره‌ی کن

25 ثور 1404
نوروز در کلرمون‌فران فرانسه؛ روایتی از سه روز هم‌افزایی فرهنگ‌ها
افغانستان

نوروز در کلرمون‌فران فرانسه؛ روایتی از سه روز هم‌افزایی فرهنگ‌ها

7 حمل 1404 - بروز شده در 11 حمل 1404
سال‌گرد مرگ گاندی؛‌ گاندی برای ما چه پیامی دارد؟
فرهنگ

سال‌گرد مرگ گاندی؛‌ گاندی برای ما چه پیامی دارد؟

11 دلو 1403
از نیچه چه می‌توان آموخت؟
فرهنگ

از نیچه چه می‌توان آموخت؟

10 دلو 1403

تلویزیون دیار، رسانه‌ای مستقل است که از سوی شماری از «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایه‌گذاری شده‌است. این رسانه، با تمرکز بر بسترهای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی روایت می‌کند. پخش زنده‌ی اینترنتی تلویزیون دیار هم‌اکنون در سراسر جهان در دسترس است.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 2024 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.