براساس آماریکه مجلهی معتبر «فوربس» منتشر کردهاست، کریستیانو رونالد، ابرستارهی پرتگالی فوتبال و یکی از معروفترین چهرههای ورزشی در تاریخ، هرساله دستکم ۲۶۰ میلیون دالر درآمد دارد که از این میان، دوصد میلیون دالر آن برای بازی کردن در مستطیل سبز و ۶۰ میلیون دالر دگر نیز از کارهای تبلیغاتی و فعالیتهای رسانهای و تجاری او بهدست میآید. براساس این آمار، او پُردرآمدترین بازیکن فوتبال در جهان است. این درحالیست که براساس آمار منتشرشده از سوی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۱ نزدیک به «یک میلیارد» تن در جهان با «گرسنگی» روبهرو بودهاند و براساس گفتههای بانک جهانی، نزدیک به هفت صد میلیون تن در جهان با «فقر شدید» دستوپنجه نرم میکنند؛ پرسشیکه بهتکرار در این مورد پرسیده میشود این است که در جهانیکه اینهمه گرسنه و فقیر در آن زندگی میکند، آیا «عادلانه» است که یک انسان «برای خوب فوتبال بازی کردن» سالانه صدها میلیون دالر درآمد داشته باشد؟ این نبشته درآمد کوتاهی به مسئلهی سرمایهداری و ورزش خواهد بود.
قبل از هرچیزی باید بهخاطر داشت که فوتبال و ورزش یگانه عرصهای نیست که سرمایههای گزاف و نجومی در آن انباشته شدهاند، انباشت سرمایه که یکی از مهمترین مولفههای نظم سرمایهداری است از همان زمان پیدایش این نظام اقتصادی – سیاسی وجود داشتهاست و درکنارِ ورزشهایی چون فوتبال و بسکتبال و تنیس و جز آنها، که ورزشکاران معروف در این ورزشها درآمدهای چندرقمی و سنگین دارند؛ صنعتهای دگری چون «بازیگری» و «خوانندگی» و جز آنها نیز همین وضع را دارند و سرمایه بهصورت پیوستهای در میان نخبگان این صنایع درحالِ انباشت بودهاست.
مدافعانِ «عادلانه بودن» دستمزدها و درآمدهای این ورزشکاران با توسل بهنظریهی معروف مکتب اقتصاد اتریش، یعنی «انقلاب سبژکتیو در نظریهی ارزش» میگویند که این ورزشکاران این درآمدها را دارند زیرا «تاثیر» و «توجه» جهانی را بهخود جلب میکنند و از آنجا که ارزش خود پدیدهای «ذهنی» و «اعتباری» است، طبیعیست که چنین درآمدهایی را داشته باشند. بهعبارت سادهتر؛ همینکه حسابهای اینستاگرام کسانی چون رونالدو صدها میلیون دنبالکننده دارد و او محبوب دل اینهمه آدم در جهان است، بهخودی خود کفایت میکند تا سرمایهگذاران در سراسر جهان او را فرصت خوبی برای سرمایهداری و بالا بُردن درآمد باشگاه خود دانسته و چنین دستمزدی را به او بپردازند.
اما در نکتهی مقابل، اقتصاددانان و نظریهپردازان جناح چپ و ضدِسرمایهداری میگویند که این «توجه» و «محبوب القلوب» بودن در خلأ اتفاق نمیافتد و این مناسبات سرمایهدارانه است که چنین چیزی را از اصل ممکن میکند. ثانیاً، آنها اشاره میکنند که مسئله در اینجا صرفاً این نیست که چرا کسانی چون رونالدو و یا مسی و یا لبرن جمیس، این دستمزدهای هنگفت را دریافت میکنند بلکه این است که آیا پرداخت چنین دستمزدی به این ورزشکاران «معقول» است و یا نه، و اگر نیست، آیا نباید انسانها در اندیشهی جاگزینی این نظم با نظمی «معقولتر» باشند؟
بهعقیدهی آنان پرسش از «عادلانه» بودن این مصارف و انباشت سرمایه، بهمعنای «نفرت» از فوتبال و یا درخواستِ لغو این ورزش نیست، بلکه جستوجوی راهیست که درکنارِ کسانیکه فوتبال و ورزش خوب بلدند، باقی افراد انسانی نیز از نخستین نیازهای زندگی انسانی برخوردار باشند.
اما نکتهای که نباید از خاطر بُرد این است که در جهان سرمایهداری «همهچیز» تبدیل به «کالا» میشود و انباشت و رویهم آمدن این کالاها منتج بهخلقِ صنعتهای جدید و سرمایهزای تازهای میشود و این شامل تمامی صنعتهایِ – پُرسودِ – «تفریحی» در عصر و زمانهی ماست، بهعبارتی بهتر؛ مسئله برای کسانیکه در فوتبال میلیاردها دالر را سرمایهگذاری میکنند این نیست که «آیا رونالدو ارزش این پول را دارد یا نه» بلکه این است که با آوردن ورزشکارانی چون او، بُرد تبلیغاتی و درآمد ناشی از این تبلیغات باشگاه او بهصورت سرسامآوری افزایش میيابد و چنین چیزی در تحلیل نهایی هیچربطی به خود فوتبال در مقامِ یک «ورزش» ندارد.
چنانچه در بسا موارد در تمدن انسانی جدید، میتوان راهحلِ این مسئله را هم در دولتشهرهای یونان باستان جست، جاییکه رقابتِ ورزشی بهمعنای نوین آن در قالب بازیهای «المپیک» پدید آمد؛ یونانیان اصرار داشتند که ورزش را «ساحت ورزش» نگهدارند و از تبدیل شدن آن به «ابزار» – چه این ابزار تجاری بود و چه سیاسی – جلوگیری کنند؛ یعنی در جهان یونانی امکان اینکه یک کشور انتقامِ عقدههایاش را میدان ورزشی بگیرد، وجود نداشت. ولی اینکه چنین راهحلی تا چه حد عملی و قابل اجراست، واقعیت جاافتاده و ایدئولوژی نیرومند نئولیبرال که امروزه همه را قانع کردهاست که حتا نابودی جهان محتملتر از نابودی سرمایهداری است، نشان میدهد که بیشک چنین چیزی آناً عملی نیست. ولی این نمیتواند مانع از اندیشیدن به این بحران و گفتوگو در مورد آن شود.
فوتبال که بهدرستی بهعنوان بازی زیبا (The Beautiful Game) شناخته میشود، بهدست سرمایهداری تبدیل بهصنعتی شدهاست که مهمترین کارکرد آن افزودن به سرمایهی سرمایهداران و فرودستی فرودستان است؛ حالانکه این ورزش – و ورزشهای دگر – میتوانند که پیامآور و نویدبخش دنیای بهتری باشند که در آن، تقسیم ثروت اجتماعی، صورت عادلانهتری دارد، دنیاییکه که شاید اکنون چشمانداز جهان ما اجازهی تحقق آنرا ندهد، ولی این هرگز به آن معنا نیست که عمیقترین آرمانهای بشر، آزادی و عدالت، دستنیافتنی و موهوماند.
تلویزیون دیار از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.