در فرهنگ عامیانهی افغانستان، از دیرباز گفته میشد که وقتی خسوف کامل (ماهگرفتگی سرتاسری) رخ بدهد، «پادشاه گردشی میشود»؛ یعنی زمامدار کشور تغییر میکند. بسیاری این را یک باور خُرافی میدانستند. اما بررسی تطبیقی تاریخ معاصر نشان میدهد که این باور محلی، در مواردی شگفتانگیز، با رویدادهای سیاسی افغانستان همزمانی داشته است. دستکم شش بار در یک قرن گذشته، خسوف کامل با سال تغییر رژیم در افغانستان مصادف بوده است.
در جوامع سنتی افغانستان، آسمان و پدیدههای نجومی اغلب با سرنوشت سیاسی و اجتماعی پیوند داده میشدند. مردم روستاها و شهرها هنگام خسوف کامل به مساجد میرفتند، «نماز آیات» میخواندند و این رخداد را نشانهای از تحول بزرگ میپنداشتند. از همینجا اصطلاح «پادشاهگردشی» به مثابهی نتیجهی خسوف وارد ادبیات عامیانه شد.
بررسی فهرست خسوفهای کامل در صد سال گذشته و تطبیق آن با تحولات سیاسی افغانستان نشان میدهد که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، یک خسوف کامل در ششم قوس رخ داد؛ و یک ماه و نیم بعد از آن امانالله خان سقوط کرد، حبیبالله کلکانی قدرت گرفت و سپس نادرشاه به سلطنت رسید. در سال ۱۳۵۷ خورشیدی نیز خسوف کامل در سوم حمل اتفاق افتاد، تنها یک ماه پیش از کودتای ثور که جمهوری داوودخان سقوط کرد و حزب دموکراتیک خلق قدرت را به دست گرفت. تنها چهار ماه پیش از سقوط دولت نجیبالله، خسوف کامل در ۳۰ قوس ۱۳۷۰ خورشیدی ثبت شد. در سال ۱۳۷۵ خورشیدی، خسوف کامل در پنجم میزان روی داد، دقیقاً همان روزی که طالبان کابل را گرفت و دولت مجاهدین سقوط کرد. در سال ۱۳۷۹ خورشیدی، خسوف کامل در نوزدهم جدی رخ داد، همان سالی که طالبان در ماههای عقرب و قوس سقوط کردند و ادارهی موقت جایگزین شد. و در سال ۱۴۰۰ خورشیدی نیز خسوف کامل در پنجم جوزا رخ داد، سه ماه پیش از آنکه طالبان دوباره کابل را تصرف کند.
این همزمانیها سبب شد که باور قدیمی «مهتابگرفتگی و پادشاهگردشی» در ذهن بسیاری از مردم افغانستان تقویت شود. از نگاه علمی، خسوفها پدیدههایی نجومی و کاملاً قابل پیشبینیاند. چرخهی آنها تابع ریاضیات آسمانی است، نه سیاست و قدرت. اما از نگاه جامعهشناسی فرهنگی، چنین تداخلهای تصادفی به باورها معنا و اعتبار میبخشند. وقتی مردم میبینند که رخدادی طبیعی چند بار با تحولی سیاسی مقارن میشود، روایت سنتی زنده میماند و حتی نسل به نسل تکرار میگردد.
باور به «پادشاهگردشی» هنگام خسوف، بخشی از میراث فرهنگی شفاهی افغانستان است. هرچند از منظر علمی رابطهی علّی میان این دو وجود ندارد، تاریخ معاصر افغانستان نشان میدهد که همزمانیهای شگفتانگیز دستکم شش بار رخ داده است. همین تصادفهای معنادار، باعث شده تا این باور محلی در حافظهی جمعی مردم جایگاه ویژهای داشته باشد و هنوز هم هنگام وقوع خسوف کامل، به یاد آورده شود.