English
پخش زنده
جمعه 11 میزان 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • روایت فرجام: صندوق نامه‌های شما
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • روایت فرجام: صندوق نامه‌های شما
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
پخش زنده

چرا بدون شلیک پُسته را ترک کردیم؟

نامه‌ی عضوی از نیروهای امنیتی پیشین از یک ولسوالی مرزی در جنوب

21 اسد 1404
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
0 0
چرا بدون شلیک پُسته را ترک کردیم؟

Photo: Haroon Sabawoon-Anadolu Agency via Getty Images

اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

من نام واقعی‌ام را نمی‌نویسم. اگر لازم بود بگویید «یک عضو پیشین پولیس از یک ولسوالی مرزی جنوب». پُسته‌ی ما در حاشیه‌ی بازارچه، نزدیک راهی بود که هر صبح موترهای باربری از آن می‌گذشتند و غبار سرک روی بیرق ما می‌نشست. تا اوایل ۱۴۰۰، هرچند جنگ دور و نزدیک بود، نظم حداقلی برقرار بود: رنجرها گشت می‌زدند، قُمندان (فرمانده) ما هر غروب جلسه‌ی کوتاه می‌گرفت، و مهمات اگرچه کم، ولی می‌رسید. بعد از ۲۵ حمل ۱۴۰۰ همه چیز آرام آرام عوض شد؛ نه یکباره، مثل چراغی که کم نور می‌شود و سپس خاموش.

اول از همه، زنجیره‌ی فرماندهی آرام شکست. مخابره‌ها بیشتر خاموش بودند تا روشن. وقتی تماس می‌گرفتیم، جواب می‌آمد «صبر کنید، دستور می رسد.» دستور کمتر می‌رسید یا هرگز نمی‌رسید. یک شب در جوزا، برای پشتیبانی از پُسته‌ی همسایه درخواست کردیم؛ تا صبح هیچ‌چیزی نشنیدیم. فردای آن وقتی رفتیم، دیدیم مهر «تسلیم» روی دروازه‌ی شان خورده و نفرات شان از راه فرعی به قریه‌های خودشان رفته‌اند. همان روز قُمندان (فرمانده) ما در جلسه گفت «خط عوض شده، دفاع فعال می‌کنیم، بی‌جا شدن بی‌مورد نداریم.» اما «فعالی» در کار نبود؛ ما فقط می‌ماندیم و می‌شمردیم: چند گلوله، چند نفر، چند ساعت تا تمام شدن تیل دیزل جنراتور.

از همان ابتدای سال، نظم معاش به تدریج از میان رفته بود. یک‌بار دو ماه نیامد، یک ماه آمد، باز نیامد. سرباز مجرد شاید دوام کند، اما کسی که دو طفل دارد و کرایه‌ی خانه می‌دهد، وقتی دُکان بقالی سر کوچه به نسیه‌اش شک دارد، دیگر قلبش در پُسته نمی‌ماند. تازه، کم کم خبرهایی می‌آمد که بعضی‌ها در مرکز معامله می‌کنند و طالبان هم قول می‌دهند اگر پُسته «بی‌جنگ» تخلیه شود، کاری به آن نخواهند داشت. خبرهایی که به‌شدت ذهن‌ها را تغییر می‌داد.

سوم، پشتیبانی که سال‌ها ستون ما بود، فرو ریخت. پیشتر اگر محاصره می‌شدیم، وعده می‌گرفتیم که «حمایت هوایی» می‌آید یا حداقل مهمات از مرکز می‌رسد. از سرطان به بعد، این وعده‌ها خالی ماند. یک بار که درگیری کوتاه شد، ما برای صرفه‌جویی به «هر نفر، سه گلوله» دستور دادیم. سه گلوله یعنی جنگی نمادین، نه دفاع واقعی.

در بازارچه، نشانه‌های دیگری هم بود. ملای مسجد با نامه‌های «عفو» با مُهرهای طالبان می‌آمد. می‌گفت اگر جنگ نکنید، هیچ کس به شما کاری نخواهد داشت. دُکاندارها می‌گفتند «ما به نان محتاجیم، شما بجنگید که چه شود؟» آخر هفته‌ای که پیش از سقوط ولسوالی گذشت، ما در کتابچه‌ی پُسته، فهرست نفرات را از نو نوشتیم و کنار هر نام، نام پدر و قریه را. بعد اسناد اضافی را سوزاندیم؛ نه برای پنهان کاری، برای این که دست کسی نیفتد.

شب آخر، چند متنفذ قریه آمدند. گفتند «شما ده نفر هستید، آن‌ها از چند راه می‌آیند. اگر بمانید، در بازار خون می‌ریزد. شما می‌توانید امروز بروید، فردا کسی کارتان ندارد.» قُمندان (فرمانده) ما گفت «ما قسم خورده‌ایم.» یکی از متنفذها جواب داد «قسم برای حفظ جان مردم هم هست.» ما ساعتی بحث کردیم. کسی نگفت «می‌جنگیم تا آخرین گلوله.» کسی هم نگفت «بی غیرتیم.» هر کسی تصویر خانه و اولادش جلو چشمش بود؛ هر کسی خبر سقوط پُسته‌های دیگر را شنیده بود. آخرش فرمانده گفت «ما به شرطی می‌رویم که اسلحه‌ی دولتی را در قرارگاه تحویل بدهیم، نه در بازار.» گفتند «قبول.»

صبحی که رفتیم، بازار هنوز بیدار نشده بود. ما از راه فرعی به طرف مرکز ولسوالی حرکت کردیم. هیچ کس به ما تیر نزد. صدای گنجشک‌ها بود و قدم‌های خودما. من پشت سر به پُسته نگاه کردم: دیوارهای گلی، سقف آهنی داغ تابستان، درخت توت کنار حویلی. جایی که ما چندسال نگهبانی دادیم، آن روز شبیه کَپری بی‌صاحب بود. نه فتح شد، نه شکست خورد؛ فقط عوض شد.

در مرکز، کسی منتظر نبود. دفتر قُمندانی (فرماندهی) قفل بود. ما اسلحه‌ها را در انبار گذاشتیم، کلید را روی میز گذاشتیم، و هر کس راه قریه‌ی خودش را گرفت. ظهر همان روز، پرچم عوض شد. نه صدای بزرگ داشت، نه اعلامیه. فقط رنگی رفت و رنگی آمد. بعد از ظهر، همان ملا با همان نامه‌ها به قریه‌ها رفت و گفت «کار شما نیست، آرام باشید.» آن شب، ما در خانه‌های خود بودیم.

من این‌ها را برای تبرئه‌ی خودم نمی‌نویسم. اگر کسی می‌پرسد «چرا نجنگیدی؟» جوابم روشن است: جنگیدن سه‌چیز می‌خواهد که آن روز نداشتیم: دستور روشن، پشت جبهه‌ی مطمئن، و امید به نتیجه. ما هیچ کدام را نداشتیم. ما یک حلقه‌ی کوچک از زنجیره‌ای بودیم که از بالا گسسته بود. شاید اگر ده پُسته‌ی دیگر می‌ماندند و می‌جنگیدند، ما هم می‌ماندیم. شاید اگر یک بار «حمایت هوایی» می‌آمد، ما هم باور می‌کردیم که تنها نیستیم. شاید اگر قُمندان (فرمانده) ولایت در رادیو می‌گفت «من اینجا هستم»، دل ما قوت می‌گرفت. اما «شایدها» به کار ما نیامد.

یک حقیقت تلخ را همان شب فهمیدم: سقوط فقط در نقشه نیست؛ اول در سر مردم می‌افتد. وقتی مردم بازار می‌گویند «صلح بهتر از جنگ»، وقتی مکتب خالی می‌شود، وقتی دُکاندار می‌گوید «قرض‌ات را کی می‌دهی؟»، وقتی همسرت می‌گوید «بیا، طفل مریض است»، آن وقت پُسته دیگر سنگر نیست؛ تبدیل می‌شود به اتاقی با دیوارهای گلی که باید از آن بیرون رفت تا کسی کُشته نشود. شاید این حرف بعضی‌ها را عصبانی کند، اما واقعیت ما همین بود.

اما اگر امروز برگردم به همان صبح، باز همان تصمیم را می‌گیرم؟ نمی‌دانم. شاید اگر مطمئن بودم دفاع من جان کسی را نجات می‌دهد، می‌ماندم. اما در آن صبح، دفاع ما فقط جان‌ها را بیشتر در خطر می‌‌انداخت. ما پُسته را بی‌شلیک ترک کردیم، نه از ترس گلوله، از ترس بیهودگی.

این را نشر کنید تا کسی فکر نکند سقوط فقط کار چند نفر بود. سقوط جمعی بود؛ مجموعه‌ای از سکوت‌ها، قطع‌شدن‌ها، نامه‌های عفو، و خستگی‌ها و ناامیدی‌های طولانی. ما یکی از حلقه‌های آن بودیم؛ نه قهرمان، نه خاین، فقط انسان‌هایی با ده گلوله، دو طفل، و مخابره‌ای که جواب نمی‌داد.

خبرهای مرتبط

والی طالبان در بلـخ می‌گوید رژیم این گروه «مقدس» است
افغانستان

والی طالبان در بلـخ می‌گوید رژیم این گروه «مقدس» است

28 سنبله 1404
نشریه‌ی روسی: استخبارات پاکستان قصد کشتن شهروندان هند را در افغانستان دارد
افغانستان

نشریه‌ی روسی: استخبارات پاکستان قصد کشتن شهروندان هند را در افغانستان دارد

28 سنبله 1404
چین مخالفت خود را با طرح بازپس‌گیری پایگاه بگرام اعلام کرد
افغانستان

چین مخالفت خود را با طرح بازپس‌گیری پایگاه بگرام اعلام کرد

28 سنبله 1404
طالبان می‌گوید زوج بریتانیایی را پس از ۸ ماه آزاد کرده است
افغانستان

طالبان می‌گوید زوج بریتانیایی را پس از ۸ ماه آزاد کرده است

28 سنبله 1404

تلویزیون دیار رسانه‌ای پیشرو است که به دست روزنامه‌نگاران در تبعید افغانستان بنیان‌گذاری شده و به‌عنوان صدایی جسور برای آزادی بیان و روزنامه‌نگاری مستقل شناخته می‌شود. این رسانه با حضوری پررنگ در بسترهای دیجیتال، تازه‌ترین خبرها و روایت‌های تاثیرگذار از افغانستان و فراتر از آن را به مخاطبان ارائه می‌کند. پخش زنده‌ی اینترنتی دیار هم‌اکنون در سراسر جهان در دسترس است.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • روایت فرجام: صندوق نامه‌های شما
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 202۵ تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

English