در دو روزِ پشت سر هم و در دو سوی متضاد جغرافیای فرهنگی و ایمانی، دو مرد در جایگاه «رهبر دینی»، در برابر پیروان خود سخن گفتند. یکی در میدان سنپتر در واتیکان، و در برابر چشمان مردم، تاج از سُنت «پنتیکاست» بر سر نهاد و پیام وحدت و روح همدلی را از متون مذهبی برکشید. دیگری در قندهار، و پنهان از مردم، ردای «امارت» بر دوش کشید و واژهی «جهاد و غلبه» را به نشانهی تثبیت حاکمیت خود در میان آورد. این دو صدا، دو الگوی زبانی، معنایی و اجتماعی را بازتاب دادند: یکی گشایش، و دیگری انسداد.
پاپ لئوی چهاردهم در سخنرانی «پنتیکاست» خود، خطاب به «زنان و مردان»، این سنت مسیحیان را با زبان انسانگرای امروز آشتی داد. او از بادی سخن گفت که درها را میگشاید، از آتشی که دل را گرم میکند و از زبانی که به جای جدایی، همزبانی میآورد. مخاطب او نه صرفاً کاتولیکها، که تمامی انسانهایی بود که هنوز به امکان گفتوگو، تفاهم، و تحول درونی باور دارند. با لحنی آرام، غیرتحمیلی و بر محور تجربهی مشترک انسانی. پاپ، حتی در نقد خود از ملیگراییهای نوین و نفرتافکنی، زبان شفاعت را برگزید نه تقابل؛ نگران بود، نه مهاجم. با واژگانی چون «باز شدن مرز دلها»، «برادری جهانی»، «زنان به عنوان قربانیان خشونت مردانه» و «حضور محبت در دل شریعت»، پاپ نشان داد که الهیات او نه سیاست قدرت، بلکه «اخلاق همزیستی» است.
در آن سو، هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، در سخنرانی عیدی خود، تنها خطاب به مردان، با زبان دیگری جهان را توصیف کرد. برای او، جهان دو پاره بود: مومنان و کافران، مجاهدان و اشغالگران، اطاعتکنندگان و سرپیچیکنندگان. جهان او ساختاری است بسته، سلسلهمراتبی، مردانه، و مامور به اجرای احکام فقهی در چارچوب حکومتی بدون مخالفت و تنوع. او از جامعهی جهانی شکایت دارد که چرا با «شریعت او» آشنا نیست. او از رسانهها مینالد که چرا دروغ میگویند. اما در این همه، حتی یک بار از درد زن یا انسان سخن نمیگوید؛ آنجا که پاپ از خشونت علیه زنان میگوید، آخندزاده از ضرورت پوشاندن آنها و منع حضورشان سخن میگوید. زن، در گفتمان آخندزاده، نه شریک بلکه «محصور» است.
پاپ از فرد آغاز میکند و دل را جایگاه دگرگونی، ارتباط، و شفقت میبیند؛ آخندزاده از «رعیت» آغاز میکند و فرمان اطاعت میدهد. پاپ به جامعه یادآوری میکند که حتی در دنیای متصل، انسان تنهاست و این تنهایی با عشق باید شکسته شود؛ آخندزاده به جامعه هشدار میدهد که اگر از امیر اطاعت نکند، ناامنی باز میگردد و «نظام» سقوط میکند. این دو صدا، گرچه از دو دین متفاوت برمیخیزند، اما آنچه آنها را از هم متمایز میسازد، نه فقط تفاوت دین، بلکه دو خوانش بنیادین از دین است. پاپ لئو در چارچوب سنت مسیحی، اما با چشمی به انسان امروز، از معنابخشی، شفقت و همزیستی سخن میگوید؛ آخندزاده در حصار سنت فقهی، و با نگاهی گریزناپذیر به خصومت و کنترول، جامعه را مهار میخواهد، نه مشارکتجو.
آنچه در این دو خطابه تقابل مینماید، نه صرفاً الهیات، بلکه انسانشناسی است. انسان در نگاه پاپ، لایق محبت، گفتوگو و تحول است. انسان در نگاه آخندزاده، تابع امر، مشروط به شریعت، و مرز میان مومن و کافر. آنکس که «اطاعت» کند، شایستهی زندگی است. آنکه بپرسد، در مظان بدگمانی است.
اگر پاپ با یادآوری خطابهی «پنتیکاست» خواست که کلیسا را خانهای بدون دیوار بنامد، آخندزاده از نظامی سخن میگوید که باید از «تهاجم کفار» در امان باشد، و برای حفظ آن، نه گفتوگو، بلکه «جهاد» را توصیه میکند. برای پاپ، خشونت ناشی از مردسالاری و میل به سلطهجویی باید ریشهکن شود؛ برای آخندزاده، سلطهای مشروع است که از جانب امیر باشد، و مخالفت با آن، مخالفت با دین است.
این مقایسه، نه از آن روست که یکی را الهی و دیگری را شیطانی بخوانیم، بلکه برای آن است که روشن شود دین، در هر سنت و بستری، بسته به تفسیر، میتواند یا بهسوی گشودگی رود یا بهسوی انسداد. یکی از گفتوگو بگوید، یکی از اطاعت. یکی زن را شریک بداند، دیگری تابع. یکی مرزها را بگشاید، دیگری برج بسازد.
در پایان، آنچه باقی میماند نه جدال میان دو دین، بلکه تاملی بر سرنوشت تفسیرهای دینی در جهان معاصر است. آنچه امروز از دل دین برخاسته، گاه پل میسازد و گاه دیوار. یکی زبان تهدید میسازد و دیگری مجال مشارکت. مهم آن است که جوامع دینی، چه در اسلام و چه در مسیحیت، مسئولیت سنگینِ بازنگری، پالایش، و پاسخگویی به انسان امروز را بر دوش بگیرند. قرائتی از دین که در دل خود کرامت، پرسشپذیری، عدالت و گفتوگو را جا ندهد، دیر یا زود به انزوا یا ستیزهگری خواهد انجامید. و این نه گناه دین، بلکه «خطای ما در خواندن و زیستن آن است.»
مطالب منتشرشده در بخش «نگاه شما» بازتاب دیدگاههای نویسندگان است و الزاماً بیانگر موضع رسمی دیار نیست.