English
  • درباره‌ی ما
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • تماس با ما
یکشنبه 25 جوزا 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

فراتر از سکوت اسلحه‌ها؛ بازاندیشی مفهوم صلح برای افغانستان

عاطف هاشمی

30 قوس 1403
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
0 0
فراتر از سکوت اسلحه‌ها؛ بازاندیشی مفهوم صلح برای افغانستان
اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

معمولاً صلح را نبود جنگ و خشونت فزیکی تعریف می‌کنند و بیشینه‌ تعاریف مفصل و علمی‌ترِ ارائه‌شده برای صلح نیز، صلح را فقدان خشونت فزیکی و حالت اجتماعی-سیاسی‌ای معنی می‌کنند که در آن عدالت تحقق یافته و توسعه‌ای متوازن صورت گرفته باشد، اما تجربه‌‌ی تاریخی ما در بستر افغانستان، به‌ ویژه پسا اگست 2021 تعاریف سنتی صلح را به چالش‌کشیده و نشان می‌دهد که نبود جنگ و حتی برپایی عدالت و نظم در مفهوم خاص طالبانی به‌ معنی صلح نبوده و نشان می‌دهد که صلح مفهومی فراتر از سکوت اسلحه‌ها و وجود یک «حاکمیت مشروع» برای حرکت در مسیر عدالت و ایجاد نظم دارد.

تجربه‌ی سه‌سال و نیم افغانستان نشان می‌دهد که خاموشی آتش جنگ، صلح نه، فقط استراحتی برای رفع خستگی جنگ ا‌ست. زیرا معاهده‌ی دوحه که فقط پایان خشونت، انفجار و ناامنی‌ها‌ی طالبان را در پی داشت، منجر به تقویت تعاملات اجتماعی، احترام به حقوق اساسی شهروندان، آزادی‌های فردی و جمعی، برابری جنسیتی، و دسترسی عادلانه به منابع و فرصت‌ها نشده و ممکن است، هر لحظه‌ اسلحه‌ها دوباره در گستره‌ی وسیع‌تری بلند شوند.

بر بنیاد رویکرد لیبرالیسم؛ وضعیتِ پسا معاهده‌ی دوحه را که منجر به خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و ختم جنگ شد، صلح منفی می‌توان نام داد. زیرا نتیجه‌ی پیمان صلح دوحه فقط سکوت اسلحه‌های طالبان است و از ارزش‌هایی چون آزادی، عدالت اجتماعی، برابری حقوق و احترام به کرامت انسانی خبری نیست و مردم را که هدف اصلی برآیند و نتیجه‌ی صلح اند در تقابل و مخالفت شدید با وضعیت حاضر قرار داده است. یعنی؛ صلح از دیدگاه لیبرالیسم مفهومی است که به سادگی به معنای نبود جنگ یا خشونت فزیکی نیست، بلکه نیازمند وجود آزادی‌های فردی، عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون و مشارکت مدنی و رضایت مردم از اوضاع حاضر است.

از این‌رو، این مقاله به دنبال بازاندیشی مفهوم صلح، فراتر از تعاریف کلاسیک و محدود، به ابعاد گسترده‌تری از صلح که شامل آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، تعامل و همبستگی اجتماعی، احترام به حقوق بنیادین و بسیاری دیگر از مؤلفه‌های صلح می‌شوند، می‌پردازد و تجربه‌ی افغانستان را برای ارزیابی و ارائه‌ی فهم وسیع‌تر از صلح بر بنیاد رویکرد لیبرالیسم به بررسی می‌گیرد. زیرا رویکرد لیبرالیسم با تمرکز بر تقویت نهادهای دموکراتیک، احترام به حقوق بشر و ایجاد ساختارهای حکومتی، پایداری صلح را حتمی‌ ساخته و توانمندی ارائه‌ی چارچوب مناسب برای تحلیل اثرهای سیاست‌های خارجی و دخالت‌های جهانی در افغانستان را دارا است.

مفهومی که صلح در ذهنِ هزاران شهروند افغانستان تا قبل از سقوط دولت جمهوری اسلامی در این کشور تداعی می‌کرد، پایان جنگ طالبان با دولت و آغاز فصل جدید کار مشترک برای ساختن افغانستان بود. یعنی در بُعد کلان؛ نگاه دولت جمهوری اسلامی افغانستان به صلح، نگاه سیاسی معطوف به بقای چند شخص مشخص در هرم قدرت بود. تجربه‌ی صلح دولت با گلبدین حکمت‌یار رهبر حزب اسلامی افغانستان، یکی از نمونه‌های نوع نگاهی به صلح در ساختار دولت اشرف ‌غنی بود که صلح را فقط دست کشیدن حکمت‌یار از جنگ و انفجار دانسته و بازدهیِ صلح برای حکمت‌یار این باشد که در قالب یک نظم دموکراتیک، آزادی بیان و فعالیت سیاسی زیر حاکمیتِ دولت «جمهوری اسلامی افغانستان» داشته باشد، مگر به هیچ عامل تنش او با دولت رسیدگی نگردد. همین‌طور دولت جمهوری اسلامی افغانستان هرازگاهی که پیرامون صلح با طالبان صحبت داشت، معنی آن پایانِ جنگ طالبان با دولت بود که نتیجه‌اش فقط سکوت اسلحه‌ها بود نه رسیدن به اوضاعی که امنیت اجتماعی و روانی را میانِ مردم به بار بیاورد. یعنی دولت فقط حاضر بود به طالبان در بدل پایان دادن به جنگ، حقوقی شهروندی بدهد که بتوانند به‌واسطه‌ی آن وارد سیستم‌ دولت و نهاد حکومت گردند اما هرگز به عوامل مادی و ایدیولوژیک جنگ طالبان با دولت افغانستان نگاه نداشت و اثرهای سیاست‌های منطقه‌ی و جهانی پیرامون افغانستان را نیز از عینک سیاست خارجی امریکا به بررسی می‌گرفت.

در بُعد متوسط و سطح اجتماع نیز برداشت از صلح فقط پایان خشونت بود. برای همین‌، محور تمامی گفتمان‌های بزرگ رسانه‌‌ای در مورد صلح را، توقف شلیک‌ها، کاهش تلفات و پایانِ خشونت «انفجار و انتحار» دربرداشت و کم‌تر، مردم و حتی نخبگان به مفهوم صلح به شکل وسیع توجه داشتند. حتی عام شده بود که می‌گفتند؛ فقط جنگ خاتمه بیابد، مردم افغانستان به آبادی، آزادی و عدالت می‌رسند اما تجربه‌ی پایان جنگ با سقوط دولت جمهوری اسلامی و حاکمیت «نامشروع» طالبان این باور را اشتباه ثابت کرد و دیده شد که مردم افغانستان هنوز از صلح فرسنگ‌ها فاصله دارند.

حالا صلح برای مردم افغانستان تنها به نبود جنگ محدود نیست و نبودِ جنگی را که شامل احترام به آزادی‌های فردی، حق تحصیل، حقوق زنان و مشارکت عادلانه در زندگی اجتماعی و سیاسی نمی‌شود، صلح نمی‌دانند و باورمند اند که صلح مفهوم جامع‌تر و انسانی‌تری دارد. مفهومی که نه‌تنها امنیت فزیکی بلکه امنیت فکری، آزادی، عدالت، احترام به حقوق بشر و سایر ارزش‌های انسانی دیگر را در برگیرد.

لیبرالیسم نیز این باور را تقویت می‌کند و برای صلح مثبت در افغانستان؛ بر ایجاد حکومت دموکراتیک و نظام مشارکتی عادلانه تاکید دارد که متضمن تامین حقوق و آزادی شهروندان بوده و به عدالت اجتماعی، مشارکت مردم در تصمیم‌گیری، تقویت نهادهای مدنی و مجموع ارزش‌های دموکراتیک باورمند باشد. همچنان لیبرالیسم برای حل عوامل خارجی جنگ در افغانستان، بر استقرار نظامی تاکید می‌کند که بتواند با اتخاذ دیپلماسی فعال و چندجانبه‌گرایانه به سمت ایجاد وابستگی‌های اقتصادی و منافع مشترک با همسایه‌گان و دنیا حرکت کند و از ارزش‌های دموکراتیک و حقوق بشر در سطح جهانی نیز دفاع کند. زیرا دموکراسی، حقوق بشر و همکاری جهانی، ستون‌های بنیادین برای رسیدن به صلح پایدار هستند.

از دید لیبرالیسم، دموکراسی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چرا که در یک نظام دموکراتیک، شهروندان از طریق مشارکت در تصمیم‌گیری‌های سیاسی، حقوق و آزادی‌های خود را به رسمیت می‌شناسند و در شکل‌دهی به سرنوشت سیاسی کشور سهیم می‌شوند. نهادهای دموکراتیک، امکان نظارت و کنترل بر حکومت را فراهم می‌کنند و این امر مانع از تمرکز قدرت در دستان یک گروه خاص می‌شود که ممکن است، امنیت روانی مردم را به خطر بیاندازد. در ضمن؛ حقوق بشر یکی دیگر از اصول بنیادین لیبرالیسم است. صلح مثبت نه‌تنها نبود جنگ، بلکه تامین امنیت اجتماعی، حقوق مدنی و آزادی‌های فردی را نیز در بر می‌گیرد. احترام به حقوق بشر، تضمین‌کننده‌ی امنیت فکری و روانی جامعه است و می‌تواند از بروز خشونت‌ها و نارضایتی‌های گسترده جلوگیری کند. در این راستا، تقویت نهادهای مدنی و آموزشی، به ارتقای سطح آگاهی شهروندان و گسترش ارزش‌های دموکراتیک کمک می‌کند. همچنین؛ همکاری بین‌المللی برای برقراری صلح و پایداری آن در افغانستان اهمیت بسیاری دارد. کشورهای جهان و سازمان‌های جهانی می‌توانند با ارائه‌ی کمک‌های مالی و فنی، حمایت از حقوق بشر، و نظارت بر روندهای سیاسی، به تقویت نهادهای دموکراتیک در افغانستان کمک کنند. این همکاری‌ها می‌تواند مانع از قدرت‌گیری گروه‌های تندرو و ناقض حقوق شهروندان شود.

سیاست داخلی طالبان و پیامدهای منفی برای صلح در افغانستان

طالبان در اولین اقدام‌ها، قانون اساسی و احزاب سیاسی را ملغی، نهادهای مدنی را ممنوع، پارلمان افغانستان را منحل، آزادی بیان را شدیداً محدود و به مخالفان سیاسی خود صرفاً «دستور مرگ» داد. این حاکمیت، بنیادی‌ترین حقوق شهروندان را نقض کرد و محدودیت‌هایی را که غالباً برآمده از سنت و ارزش‌های فردی-قبیله‌ای رهبران این گروه اند، باوصف مخالفت عناصری در میان این گروه، بر عموم مردم و به‌ویژه زنان اعمال کرد.

محدودیت‌های شدیدی که بر مشارکت سیاسی مردم، گروه‌های سیاسی، طیف‌های قومی-اجتماعی، حقوق زنان، آزادی‌های مدنی، و حقوق اقلیت‌ها اثرهای منفی گذاشته و نه تنها مانع از ایجاد یک فضای دموکراتیک شده بلکه به نوعی منجر به تضعیف اعتماد عمومی و افزایش نارضایتی‌های اجتماعی نیز شده است که احتمال بازگشت به خشونت و بی‌ثباتی را افزایش می‌دهد. یعنی گروه‌های اجتماعی و سیاسی که عملاً از مشارکت در امور عمومی کنار گذاشته شده‌اند می‌توانند عاملِ یک جنگ داخلی و محرومیت مردم از حقوق اساسی و حق دسترسی برابر به منابع کار و اقتصاد، ابزار جنگ آینده در افغانستان باشند. در این زمینه، در مصاحبه‌ی اخیر من با پروفیسور فیدلما اَش، استاد سیاست و عضو موسسه‌ی عدالت انتقالی دانشگاه آلستر انگلستان، این احتمال ارزیابی شد که در جامعه‌ای که تحت سلطه‌ی یک حکومت خودکامه است، مقاومت در آن «همیشه ممکن و یک احتمال بالقوه» است.

از دیدگاه مارکسیسم نیز این استدلال قابل دفاع است. مارکسیسم نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی را از عوامل کلیدی جنگ و درگیری می‌دانند. مارکسیست‌ها تاکید می‌کنند که نابرابری‌ها می‌توانند به ایجاد شرایطی منجر شوند که گروه‌های ضعیف و به حاشیه رانده شده، احساس کنند که تنها راه تغییر، استفاده از خشونت است. در افغانستان، با وجود اختلافات طبقاتی و نابرابری در توزیع منابع، برخی از گروه‌ها به‌ویژه در مناطق فقیرتر و روستایی، تمایل بیشتری به حمایت از گروه‌های مسلح و درگیری‌های نظامی دارند. این عوامل باعث می‌شوند که نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی به ابزار و عواملی تبدیل شوند که جنگ و خشونت را در افغانستان تشدید می‌کنند.

نتیجه‌گیری

بررسی مفاهیم صلح از دیدگاه‌های مختلف، از جمله لیبرالیسم، مارکسیسم، ایده‌آلیسم، فمینیسم، و حتی دین، نشان می‌دهد که صلح پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی است که نمی‌توان آن را صرفاً به نبود خشونت و جنگ محدود کرد. در افغانستان، به‌ویژه پس از بازگشت طالبان به قدرت در ۲۰۲۱، آشکار شد که تعاریف سنتی از صلح نمی‌توانند واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی این کشور را به‌درستی توضیح دهند. تجربه‌ی افغانستان نشان می‌دهد که خاموشی اسلحه‌ها نه‌تنها به معنای پایان جنگ نیست، بلکه بدون آزادی‌های فردی، عدالت اجتماعی، و احترام به حقوق بشر، صلح واقعی و پایدار محقق نمی‌شود.

نگاه لیبرالیسم به صلح بر ایجاد نظام دموکراتیک و رعایت حقوق شهروندی تاکید دارد و صلح را در وجود آزادی‌های مدنی، برابری حقوقی، و مشارکت عمومی معنا می‌کند. در مقابل، دیدگاه مارکسیسم نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی را از عوامل کلیدی در ایجاد درگیری‌ها و خشونت‌ها می‌داند و بر این باور است که تنها از طریق تامین عدالت اجتماعی و اقتصادی می‌توان به صلحی پایدار دست یافت. از منظر ایده‌آلیسم، صلح زمانی واقعی است که انسان‌ها به اصول اخلاقی مشترک احترام بگذارند، در حالی که فمینیسم صلح را در تضمین حقوق و کرامت زنان و رفع تبعیض‌های جنسیتی می‌بیند. همچنین، از دیدگاه دین، صلح تنها در صورتی تحقق می‌یابد که جامعه بر پایه ارزش‌های اخلاقی و احترام به حقوق دیگران شکل بگیرد.

پس، صلح مفهومی فراتر از نبود جنگ و خشونت فزیکی است؛ صلح واقعی شامل امنیت روانی، حقوق اساسی، عدالت اجتماعی، مشارکت سیاسی، و احترام به کرامت انسانی است. در افغانستان، این نوع صلح تنها زمانی محقق می‌شود که به تمامی ابعاد اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی توجه شود و نهادهای دموکراتیک و مدنی تقویت گردند. به همین دلیل، یک رویکرد جامع و چندوجهی، که دیدگاه‌های لیبرالیسم، مارکسیسم، و سایر نظریات در آن جایگاهی داشته باشند، برای دستیابی به صلح پایدار ضروری است. بدون چنین رویکردی، افغانستان همچنان از صلح واقعی فاصله خواهد داشت و تنها سکوتی «شکننده و گذرا» بر جامعه حاکم خواهد بود.

خبرهای مرتبط

طالبان و تاریخ از بالا؛ چرا نوشته‌ی خیرخواه هشداردهنده است؟
افغانستان

طالبان و تاریخ از بالا؛ چرا نوشته‌ی خیرخواه هشداردهنده است؟

21 جوزا 1404
دو روایت واژگون از دین؛ ملای ما و پاپ آن‌ها
افغانستان

دو روایت واژگون از دین؛ ملای ما و پاپ آن‌ها

20 جوزا 1404
«دعا کنید تا ما حکومت کنیم»؛ هبت‌الله می‌گوید حاکمیت طالبان به دعای فقرا ایستاده است
افغانستان

«دعا کنید تا ما حکومت کنیم»؛ هبت‌الله می‌گوید حاکمیت طالبان به دعای فقرا ایستاده است

19 جوزا 1404
ایدئولوژی انحصار دینی؛ طالبان چگونه خود را تنها پرچم‌دار اسلام می‌داند؟
افغانستان

ایدئولوژی انحصار دینی؛ طالبان چگونه خود را تنها پرچم‌دار اسلام می‌داند؟

19 جوزا 1404

تلویزیون دیار، رسانه‌ای مستقل است که از سوی شماری از «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایه‌گذاری شده‌است. این رسانه، با تمرکز بر بسترهای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی روایت می‌کند. پخش زنده‌ی اینترنتی تلویزیون دیار هم‌اکنون در سراسر جهان در دسترس است.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 202۵ تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.