بیستوسوم اپریل برابر است با روز جهانی کتاب. از این روز برای بزرگداشت و تاکید بر اهمیت و ضرورت کتاب به صورت سالانه در سطح بینالمللی تجلیل میشود. سازمانهای فرهنگی بینالمللی و آکادمیهای بزرگ جهان از این روز بهعنوان فرصتی برای تشویق جوانان درجهت کشف لذت نهفته در مطالعه استفاده میکنند. با اینحال افغانستان – چنانچه در همهی موارد – در مورد مطالعه و کتاب وضعیتی استثنایی دارد. غلامحیدر، یک کتابفروش در کابل، در گفتوگو با دیار در مورد رونق بازار کتاب در این روز میگوید «نان گمکردگان را چه به کتاب؟»
نهتنها رابطهی رژیم کنونی افغانستان – طالبان – هرگز با مطالعه و کتاب و تعلیم خوب نبوده است – چنانچه در نوشتههای قبلی آمده و نشان داده شده است – بلکه اینک و در این شرایط بحرانی مردم افغانستان نیز دگر «کتابدوست» و «اهل کتاب» نیستند؛ مردمی که زندگی اجتماعی آنان به «حیات برهنه» و مبارزه برای پیدا کردن نان «بخور نمیر» فروکاسته شده است؛ چطور میتوانند مشتاق و دلتنگ خواندن کتاب و پر زدن بر آسمان سفید صفحات باشند.
کارل مارکس، متفکر مهم و مطرح آلمانی میگفت «به من بگو چه میخوری تا به تو بگویم که چه فکر میکنی.» این جملهی درخشان و تکاندهنده حاکی از تفوق و غلبهی زندگی بر فکر و گونهی اندیشیدن انسانها دارد و اگر انسانی نداند که امنیت غذایی و از آن مهمتر امنیت جانی دارد یا نه؛ بسیار طبیعیست که اندیشه و فکر «پریشانش» را در «کتابها» و «کاغذها» مصرف نکند.
با این وجود نباید از خاطر بُرد که کتابها در شرایط بحرانی و حتا فاجعهبار میتوانند پناهگاهی – حتا اگر موهوم – برای رویارو نشدن با زنندگی واقعیت هستند؛ حتا اگر همین جلوگیری از همپنجگی مداوم با واقعیت زشت و مشکلات زندگی نیز باعث شود که مردم جامعهی ما بیشتر از آنچه در گذشته کتاب بخوانند و کتاب بخواهند نشاید امر نامستحسن و بدی باشد.