براساس اطلاع منابع محلی و گزارش رسانهها، رژیم طالبان اسم جادهی «فیض محمد کاتب هزاره» را به جادهی «چهارقلعه چهاردهی» تغییر دادهاند. تغییری که واکنشهای بسیاری را در میان کاربران شبکههای اجتماعی برانگیخته و باعث شده است که طالبان باری دگر به تعصب تباری و زبانی متهم شوند. اما آیا میتوان تعصب زبانی و تباری را یگانه عامل چنین اقدامی دانست؟ آیا این نخستین باریست که طالبان از سیاست دینی به عنوان حجابی بر سیاست تباری استفاده کردهاند؟
این کنش پیشتر از اینکه حذف «یک هزاره» یا دستکم تلاش برای حذف یک شخصیت و چهرهی مهم هزاره باشد، کوششیست برای حذف یک «مورخ» حذف یک تاریخدان و تاریخنگار، حذف یک «انسان آگاه» که به یقین آگاهی و دانش، به خودی خود در چشم طالبان محکومیتی نابخشودنیست. خاصه آنگاه که این دانایی و خردمندی نصیب کسی و قومیتی باشد که طالبان چه پیدا و چه پنهان باوری به تواناییهای آنان نداشته و هرگز کین طالبان در برابر این گروه قومی انکارشدنی نبوده است.
نکته این است که خود طالبان این حذف را گونهای اقدام برعلیه روشنگری و روشنفکریای که در نگاه آنان مذموم است میبینند، اما دگر خواجه حافظ شیراز هم میداند که این گروه سالهاست که ستیز با «غرب» و «مدرنیته» و «روشنفکری» را در مقام حجابی برای پیشبرد برنامههای آلوده به تبعیض قومی و زبانی خویش به کار میبرد؛ چه در مورد همتباران خود طالبان باشد و چه در مورد هزارهها، تاجیکان و یا بقیه.
طالبان مدام ادعا کردهاند که در این گروه کمترین تعصب تباریای نیست و برتری در میان آنان به تقوا است و نه تبار؛ اما آنچه این ادعا سعی میکند بپوشاند و نمیتواند این است که تعصب تباری طالبان نه اختیاری و دلبخواهی بلکه طبیعی و ساختاریست؛ اکثریت جنگجویان و رهبران طالبان از یک تبار و زبان خاص هستند، آنان سلیقههای مشابه دارند و باورشان نسبت به دگر اقوام و تبارهای افغانستان همسان است، آنان حتا اگر خود ندانند نیز تبارگرا و زبانگرا هستند.