دو حملهی انفجاری اخیر در ایالت بلوچستان پاکستان و رشد فزایندهی نگرانیهای این کشور در موردِ رشد «تیتیپی» و یا «تحریک طالبان پاکستان» نشانگر فرایند «تبِ افراطیتی» است که پاکستان برای دههها در دامان خود پرورده و مدام سعی کردهاست که از این اژدهای پرورده در آستین خود، در امان مانده و نیش این اژدها صرفاً اهداف استراتژیک پاکستان را نشانه رود. ولی پرسش بنیادینیکه در این مورد پدید میآید این است که آیا پاکستان، کشورهای ثروتمندِ جزیرهالعرب و دگر همسویانِ اسلام جهادی و افراطی، خواهند توانست که در درازمدت از آسیب این جریانها محفوظ بمانند؟
ناگفته پیداست که پاکستان هماره مشکلاتی جدی در مدیریت این جریانهای افراطی داشتهاست، درحدیکه بعضی از این گروهها بهمراکز مهم نظامی پاکستان حمله کرده و دستکم صدها سرباز پاکستانی را کشتهاند. آنان در ایالتهای بلوچستان و پختونخواه نفوذ پیدا کرده و مدام درحالِ جذب شورشی برعلیه رژیم پاکستان هستند؛ البته برای مقامات و ارتش پاکستان افراطیت هماره محصولی «صادراتی» بودهاست که باید آنرا بهدامانِ دگران افکنده و منفعت لازم را بُرد، و شعبدههای ارتش قدرتمند پاکستان تاکنون نتیجهبخش بوده و این گروههای افراطی در داخل خاک پاکستان تبدیل به خطری جدی برای اسلامآباد نشدهاند، ولی آیا این فرایند با همین شیوه ادامه خواهد یافت؟
جامعهی پاکستان همچون هر جامعهی دگری یک کل بزرگ پویا و درحالِ حرکت است؛ این کل بارها گرایش و تمایلش را بهسمت مدرنیسم و باورها و ارزشهای سکولار نشان دادهاست و اعتراضات گسترده و درگیریهای داخلی میان نیروهای درونی جامعهی پاکستان موید همین درگیری میانِ نیروهای مترقی و پیشرو و عناصر سنتی و طرفدار محافظهکاریست. اگر تعادل معمولی بازی قدرت در پاکستان بههم خورده و مردم نقش بیشتری در تعیین سیاستهای دستگاه قدرت پیدا کنند، امکانِ اینکه پروژهی افراطیت اسلامی بهعنوان سلاح سیاست خارجی پاکستان از اعتبار ساقط شود.
پس پاکستان با پیچیدگیهای درونی خود و درگیریای که دیر یا زود باید با این اژدهای در دامن پرورده پیدا کند، مدیریت و توان کنترل این جریانها را از دست خواهد داد، از دست رفتنی که خطری بسیار جدی برای ثابت داخلی پاکستان خواهد بود.