یکی از جبهات درگیر با رژیم طالبان در افغانستان، «جبههی آزادی» با نشر اعلامیهای از مردم و پناهندگان افغانستانی در سرتاسر جهان خواستهاست تا در اعتراضاتِ مربوط به آپارتاید جنسیتی و یا نسلکشی هزارهها شرکت کنند. این جبههی نظامی درحالی از پناهندگان و مردم افغانستان چنین چیزی را میخواهد که پیشتر نیز، احمد مسعود، رهبر «جبههی مقاومت ملی» فراخوانی برای «قیامِ» مردم افغانستان برعلیه طالبان نشر کرده و خواسته بود تا مردم بهخیابانها آمده و در برابر طالبان ایستادگی کنند، اتفاقیکه البته نیفتاد. پرسش این است که چرا مردم افغانستان اعتراض نمیکنند؟ دلیلِ سکوت جمعی این مردم در برابر اینهمه فجایعِ گونهگونِ درحال وقوع چیست؟ و آیا پخش اعلامیهها و فراخوانها خواهد توانست مردم افغانستان و یا پناهندگان افغانستانی را برای راهاندازی یک جریان اعتراضی گسترده و هدفمند اقناع کند؟
پُر بیراه نگفتهایم اگر ادعا کنیم که مردمیترین و همگامترین اعتراض تاریخی در میان مردم افغانستان بهلحاظ آماری و گستردگی در میان شهروندان خارجی و داخلی، پیکار اینترنتی روزهای آخر نظام جمهوری یا همان هشتگِ «سنکشن پاکستان» باشد، پیکاری که از جهان بهصورت غریبی میخواست که پاکستان را برای فتوحات سریع طالبان در افغانستان تحریم کند، ظاهراً. اما گذشته از چنین چیزهایی کنش جمعی و اعتراضی در افغانستان هماره با بیاقبالی و بداقبالی رویارو بودهاست. از یکسو کارگذاران اعتراضات در افغانستان هرگز بهقدر کافی فعال و در ارتباط با مردم نبودهاند و از سویی دگر، فرهنگ اعتراض در میان مردم افغانستان وجود ندارد و یا بهعبارتی دقیقتر، اعتراض در فرهنگ مردم افغانستان وجود نداشتهاست و ندارد. تو گویی همانقدری که در فرهنگ مردم این کشور «طلاق» یک گزینه نیست و امکان آن برای شهروند عادی وجود ندارد، اعتراض را نیز نبایست و نمیتوان گزینهای از حیات روزینهی زندگی انسانها دانست.
مهمترین دلیلِ این انفعال سیاسی در حقیقت بیگانگی و بیباوری مردم به سیاست است. سیاست در شرایطی میتواند مردم اعتماد و توجه مردم را از آن خود کند که بتواند دستکم یکبار با راستگویی و راستکاری به مردم اجازهی تعیین سرنوشت خود و مشارکت در فرایند سیاست را فراهم کند، نه البته بهشکل یک شوک و بهصورت تحمیلی و از آن دست که در جمهوری نئولیبرال شاهد آن بودیم، بلکه بهگونهی تدریجی و زمینهمند و ارگانیک. آنگاه میتوان از آغاز فعالیت سیاسی مردمی در افغانستان سخن گفت، طوریکه مردم با گذر زمان خود ناظر تاثیر اعتراض و تایید و تاکید خویش در صحنهی سیاست باشند و با تکیه بر این اعتماد و شهود، برای اهداف سیاسی در داخل و یا خارج اعتراض کنند. مردم این کشور اینک هیچ باوری به این فرایند ندارند و از آنجا که این فرایند هرگز در تاریخ آنان اثرگذار و راستین نبودهاست و «حق مردم» در تاریخ سیاسی افغانستان جز دروغی بزرگ و تکرارشونده نبودهاست، حق هم دارند که باوری نداشته باشند. آنان حقیقتاً فکر میکنند که شعارها و تجمعات اعتراضی آنان هیچ ارزشی ندارد و هیچچیزی را نه در داخل و نه در خارج تغییر نمیدهد و در واقع همینطور هم هست، این اعتراضات و چیزهایی از این دست هیچچیزی را تغییر نمیدهند.
از سویی دگر نبایست گمان کرد که فراخوانها و تشویقهایی از سوی نهادهای سیاسی و جبهات نظامی میتواند این گره را گشوده و این معضل را حلوفصل کند. اگر این تشویقها تاثیری هم داشته باشد این تاثیر بیباوری بیشتر مردم و خندیدن آنان به ادامهی این نمایشهای سیاسیای است که از مردم بهعنوان یک مهره در روزینگیهای سیاسی خودش بهره میکشد. فرایند تغییر رعیت افغانستان به مردم، به جمعیتی فعال و تعیینکننده و تاثیرگذار بر سرنوشت خویش یک راه طولانی و چند دههای خواهد بود که نمیتوان میانبُری در آن زد و کوتاهش کرد تا مصالح شخصیتهای ملی و آرمانی و قهرمان و قهرمانچههای محلی فراهم آید تا مبادا آنان بیایند و بگذارند و تاریخ مردم ما را رقم نزنند و بیهوده بمانند.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.