در هزار سالِ شعر فارسی – و دستکم در میان شعرای کلاسیک این سنت – پنجتن نابغهی شعر و حکمت سراغ داریم؛ فردوسی، حافظ، سعدی، خیام و مولانا. تنها نگاه کردن به حجم حجیمی از آثاری که در شرح و بابِ کتابهای این چهرهها نگاشته شدهاست به ما نشان خواهد داد که این شاعران چه تاثیر ژرفی بر فرهنگ، تفکر و حتا قواعد و دستورِ زبانِ پس از خود داشتهاند. چنانچه کتابهای تمامی این شاعران در مقاطعی از تاریخ و نزد گروههایی همسایه و همردای کتابهای آسمانی انگاشته شدهاند. ما میدانیم که اعراب شاهنامه را «قران العجم» نیز خواندهاند و همینگونه اطلاع داریم که زهاد و تقواپیشگان دیوان حافظ را در چلهنشینیها در یکسوی سجاده و در سویی دگر قرآن را مینهادند و همچنین آن بیتِ معروفِ شیخ بهایی نیز در خاطرمان است:
مثنویِ معنویِ مولوی
هست قرآن در زبانِ پهلوی
و البته شهرت این شاعران شهیر، به زبان خود آنها نیز خلاصه نمیشود آثار تمامیِ این پنج نفر به زبانهای خارجی – و بهطور اخص زبانهای اروپایی – نیز ترجمه شدهاست. در این میان میتوان به برگردانِ آزاد ولی فوقالعادهی ادوارد فیتزجرالد از رباعیات خیام بهانگلیسی نام برد که فصل تازهای از شهرت حکیم عمرخیام نیشابوری را در مغرب زمین پدید آورد.
رباعیات خیام که بنابر پژوهشهای متفاوت و اقوال گونهگون تعداد دقیق آن از ۲۰۰ رباعی تا حدود ۸۰ رباعی نقل شدهاست، بهرغم کوتهی و ایجاز، از پُربارترین میراثهای ادبیای است که سنت شعر فارسی پدید آوردهاست. صادق هدایت در پژوهشِ بسیار مغتنمِ «ترانههای خیام» تعداد این رباعیات را ۹۶ رباعی نقل کردهاست که در صحت انتسابِ تمامی آن رباعیات نیز نميتوان مطمئن بود. آنچه بدیهیای است این است که بیشتر از چند صد رباعی در تاریخ شعر فارسی – بهصورت گستردهی بهناحق – به خیام منتسب شدهاست، و دلایل این انتسابهای واهی نیز در نیکگمانانهترین حال، خطای انتسابگر و در بدترین وضع تلاشی برای مخدوش کردنِ اندیشههای خیام و متناقضگو نمایاندن او بودهاست. بههرجهت رباعیات بهجا مانده از او که هدایت آنها را با وسواس و دقتِ کمنظیری سوا کردهاست، بههمان نزدیک به هشتاد رباعی میرسد.
از قرنها قبل تاکنون گپوگفتهای فریمانی در مورد این رباعیات و تفسیر آنها وجود داشتهاست، چنانچه در میان همان قدما نیز عدهای خیام را متصوف خواندهاند و عدهای او را دهری و طبیعی دانستهاند. البته آنچه بدیهیست این است که آتئیسم بهمعنای بیباوری بهخداوند در زمان خیام نهوجود داشتهاست و نهمعنا و در این وضع او را بههیچروی نمیتوان «خداناباور» خواند.
طول و تفصیل اینکه چرا پیشینیان و معاصران خیام را از این یا آن فرقهی فکری و اعتقادی دانستهاند بحث مطول و مبسوطی را میطلبد که از حوصلهی این نوشتار و این نگارنده – دستکم عجالتاً – خارج است، ولی غرض از نگارش این یادداشت ذکر یک نکته و یک ملاحظهی افتاده از این تفاسیر و شروح بر رباعیات این بزرگمرد حکیم است. و آن ملاحظه، ملاحظهی لحن این رباعیات است و استفادهی خیام از تعابیر کلامی یا اشکال کلامی یا همانکه انگلیسیها آن را Figures of speech میخوانند. استفادهی او از عبارات معمول و مروج به شعر او بارهای معنایی و لایهها پنهانی میدهد که نگریستن در آنها ما را کمک شایانی در درک کار میکند.
من در این مختصر صرفاً بهملاحظهي یک رباعی با لحاظ کردنِ این ملاحظه میپردازم و علاقهمندان میتوانند باقی رباعیات را نیز بههمین گونه بخوانند بسنجند:
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
لحنِ «من میگویم» در این رباعی را هرگویندهای در زبان فارسی ميتواند متوجه شود، این «من میگویم» نشان از باوری شخصی و «آزادخویی» محض دارد. بهعبارتی خیام میخواهد بگوید که من جدل و بحث و فحص نمیکنم و در ایجاز تام بهشما ميگویم که باور من چنین است. با منشی بهقول هدایت «هرچه بادا باد!» و آزادیای آشکار.
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل برادر! از دور خوش است
باز با دقت در لحنِ این بیت ما با سویههای تاریکی روبهرو میشویم که بدون دقت در لحن بر ما پنهان و مستتر میمانند. وقتی حکیم میگوید «این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار!» ما میتوانیم طنینِ یک «اضطراب وجودی» را در رباعی بیابیم، اضطرابی که به ما از «نامطمئن بودنِ» آن «نسیه» و ضرورتِ غنیمتشماریِ این «نقد» سخن میگوید. و در مصرع بعدی نیز خیام نهتنها ضربالمثل شهیری در فارسی را بهکار میگیرد که « آواز دهل از دور خوش است!» بلکه در شاعری تمام از واژهی خطابی «برادر!» استفاده میکند و چه معناهای نهانی که در این خطاب دردمندانه نهفتهاست. این «برادر» گفتنِ خیام نشانگر تاکید محض و تام او بر آنچه میگوید و نشانگر دردیست که او در مقام یک جویندهی حقیقت با آن روبهرو بودهاست. ولی همزمان نشاندهندهي رندیای است که این حکیم آزرده از معمای هستی برگرفتهاست و از اینسان رندانه به این معمای تاریک و کور میخندد. رندیای که بعدها بهواسطهی حافظ اینگونه گسترش یافت:
ناصح بهطعنه گفت: برو ترک عشق کن!
محتاج جنگ نیست برادر! نمیکنم!
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمیکنم
صدبار توبه کردم و دیگر نمیکنم
و بهباور من، این خطاب نابِ «برادر!» را حافظ در این بیت از خیام ستاندهاست؛ کما اینکه در این امر تردیدی نیست که خیام بر همهی شاعران بزرگِ پس از خود تاثیری عمیق نهادهاست.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.