برهان شر، برهانیست که میخواهد با تکیه و تاکید بر موجودیت گستردهی شر در میان انسانها، موجودیت علت غایی – یا خداوند – را انکار کند. این برهان که ماهیتی فلسفی دارد از زمان جنگ جهانی دوم و با تجربهی دهشتناک هولوکاست بهصورت جدیتری طرح شد. خلاصهی آن همین است که وجود قدرتی متعالی بهنام خداوند با میزان شر گستردهای که در جهان وجود دارد، ناسازگار است. در چند روز پسین و با وقوع زمینلرزهی ویرانگر هرات، شماری از کاربران شبکات اجتماعی که اندیشههای مربوط و مرتبط با دیانت در سر دارند؛ همین پرسش را در مورد این فاجعه طرح کردند؛ اینکه خداوند در زمان آوار شدنِ خانههای مردم بیدفاع و آواره شدن زنان و کودکان و زندهبهگور شدن صدها – و بلکه هزاران – انسان کجا بود؟
نقدها و ایرادهای بسیاری به برهان شر در مقام یک ادلهی فلسفی وارد است. نخستین آن همینکه برهان شر در پی تحمیل یک امر قراردادی – اخلاق – به یک وجود مطلق – خداوند – است. به این معنا که «خیر و شر» مفاهیم و مقولاتی متغیر در میان آدمیانِ متفاوتاند. مثل اینکه شرِ این قوم میتواند خیر قومی دگر باشد و هر طایفه و فرهنگی نیز نظام ارزشی خودش را دارد که خیر و شر را بهوسیلهی آن فهم میکند. اما تعریفی که از خداوند در ادیان ابراهیمی – و خصوصاً اسلام و مسیحیت – وجود دارد، خداوند را پروردگار همهی عالم و بلکه هستی معرفی میکند واین یعنی، خداوند پایبند اخلاقیات هیچ قوم خاص و فرقهی خاصی نیست و از آنجا که خداوند را نمیتوان زمانمند و تابع تاریخ دانست و مفاهیمی چون خیر و شر تاریخی و قابلِ تغییرند، این انتظار را که خداوند ملزم به پذیرش اخلاقی که انسانها آفریدهاند است، هودهای نیست. خداوند – آنچنانیکه در الهیات معرفی میشود – از کردوکار انسانها متاثر نمیشود.
نکتهی دوم این است که خداوند بهصورت بیواسطه در عالم مادی مداخله نمیکند؛ بهعبارتی دگر خداوند هرگز قوانینی را که خود وضع کردهاست – یا همان قوانین طبیعی – را نمیشکند. حتا آنچه به اسم معجزه در میان شماری از پیروان ادیان از انبیا نقل میشود نیز به ظن من مثالی و استعاریست وگرنه آن حوادث در عالم واقع رخ ندادهاند و – بهطور مثال – پیامبر اسلام هرگز قمر را با اشارهی سرانگشتاناش نشکافتهاست. این توهم که خدا باید با حرکتی «دراماتیک» و «بشردوستانه» به کمکِ انسانها بهصورت مستفیم بشتابد، ناشی از توهمیست که خداوند را از جهان جدا میپندارد؛ حالانکه خداوند نه «موجود» بلکه «وجود» است و بهصورتی درونماندگار در هستی حضور دارد. و همهی آنچه در هستی مینگریم را مسبب میشود ولی بهصورت نظاممند و قاعدهورز.
نکتهی سوم این است که خداوند را نبایست در مقام مسئول حراست از انسانها درک و فهم کرد. فاجعههای طبیعی در میان انسانها با ارادهی انسانها و براساس خودبنیادی و آزادیای که سوژهی مدرن دارد، قابل مدیریت و کمینهسازی آسیبهاست، چنانچه در اروپا و امریکا نیز زمینلرزه و سیل و آتشسوزی رخ میدهد اما آنانیکه فرزاندان فرهنگِ خودآیینی سوژه هستند، خود برخاسته و آسیبهای ناشی از این بلاها را بهکمترین حد ممکن میرسانند. ایراد کار فرهنگهای عقبمانده از قافلهی مدرنیته و مدرنیسم، همان «خویِ انفعال» و «منش توکلِ صرف» است؛ بهعبارتی دگر این سوژهها عاملیت ندارند و از آنجا که خود را در مقام مسئول سرنوشت خویش نمیشناسند؛ هربلایی را که برسرشان میآيد؛ به آن قدرت برتری که به آن مومناند حواله میکنند.
نهایتاً اینکه در فاجعهی هرات، خدا همانجا بود. خداوند همهجا هست، ولی بهنفعِ «مومنان خویش» وارد معرکه نمیشود. این نقیصهی فهم ما از خداوند و «خدا انسانپنداری» (Anthropomorphism) ماست که توقع داریم خداوند مثل انسانها عاطفه داشته باشد و مثل انسانها «دلش بسوزد» و احساساتی شود؛ حالانکه خداوند هرگز هیجانی نمیشود، هرگز «غمگین» نمیشود و به هیچچیزی نمیماند، حتا انسان. خصوصاً انسان.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.