جنگ با روان انسان چه میکند؟ آیا انسانهای جنگدیده همانی میمانند که تا پیش از جنگ بودند؟ ولی این پرسش شرطی نیز چندان بهدردِ مردم این جامعه نمیخورد، زیرا آنها «پیش از جنگی» را بهياد نمیآورند که حال و احوال کنونیشان را با آن مقایسه کنند. آنها در دل جنگ زاده شده و زیستهاند. و مرگ برای آنها هرگز تصویر هنرمندانهی فرشتهای داس بهدست را نداشتهاست، مرگ همسایه و سایهی آنها بودهاست و همیشه نزدیک، آنقدر نزدیک که راه رفتن بسیار ساده در خیابانهای شهر نیز امکانی شدید از مرگ را در دل نهفته بود.
دفتر اتحادیهی اروپا در افغانستان از کمک ۱۰ میلیون یوریی خود برای رسیدگی هرچه بیشتر و بهتر برای سلامت روانی مردم افغانستان و رویارویی با پدیدهی اعتیاد سخن گفتهاست. در اعلامیهای که این دفتر منتشر کردهاست آمده که منظور از این کمک، یاری با سازمان جهانی بهداشت و توانبخشی به اجتماعهای (Communities) آسیبپذیرِ و ناتوان افغانستان است. سازمان جهانی بهداشت نیز از این کمک استقبال کرده و گفته که چنین کمکی، کار رسیدگی به سلامت روان مردم افغانستان و درمان اختلالات ناشی از اعتیاد را بسیار سادهتر خواهد کرد. در این گزارش همچنین یادآوری شدهاست که افغانستان دستکم چهار میلیون نفر معتاد به مواد مخدر دارد که این تعداد، نزدیک به یک دهم جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند.
اما همگان – منجمله آنانیکه این کمک را کردهاند – میدانیم که بحران سلامت روانی در افغانستان به این سهولت رفعشدنی نیست. عُمق و ژرفنای این بحران از نادیدهانگاری آن در کل این مدت چند دههای جنگ ناشی میشود. البته این جامعه را نمیتوان برای این نادیدهانگاری و وقعی ننهادن به سلامت روان سزاوارِ مذمت دانست، برای مردمیکه بحران «نان» دارند و نمیدانند که وعدهی بعدی غذاییشان را از کجا بهدست آورند، بسبسیار طبیعیاست که قصهی سلامت روانی و اختلالات روانی را جدی نگیرند و همهی تقلایشان را صرف همان وعدهی غذایی بعدی کنند.
اما جنگ، درک انسان از زندگی را نابود میکند و سلامت روان را مبدل به پوزخندی تلخ. مردمانیکه در جنگ میزیند، زندگی را همچون پیوستار ممتدی از امکانهای خوب و شگوفایی در نمییابند، بلکه آن را ریسمان سست و پودهای میبینند که هرآن ممکن است بگسلد و قطع شود. این مردم، نه آينده را در مقام امری که خواهد آمد درک میکنند و نه گذشته را در مقام زنجیرهای که بهحال منتهی شدهاست، زندگی برای آنها بلاتکلیفیای در میان این دو است.
بحران اعتیاد را صرفاً میتوان یک نمونه از مصیبتی که ناسلامتی روانی بر سر این مردم آوردهاست؛ دانست. اعتیاد در سطحی گسترده، محصول سرخوردگیهای بیپایان آدمیاست که دگر تاب «هشیاری» ندارد و ترجیح مینهد که عصیان و اعتراضاش به این زندگی را در قالب «خودزنی» بروز دهد؛ اما نه هرخودزنی ساده وسهلی – همچون کشیدنِ سگرت – بلکه عمیقترینِ خودزنیها؛ اعتیاد! اما چرا خودزنی و نه گرفتنِ یقهی کسانیکه او – یعنی شخص معتاد – را بیچاره کردهاند؟ بدینجهت که «امر جمعی» یا «امر سیاسی» و یا «انقلابیگری» دگر در میان این مردم زمینه و معنایی ندارد و تنها راه تخلیه و نشاندادنِ نارضایتی برای فرد مستاصل و مایوس، نه زدن و برانداختنِ کاخ سرمایه و قدرت، بلکه بیچارهتر کردن و آتش زدن خود است. استعارهی آتش زدن در این مسئله، استعارهي جالبیست زیرا صرفاً یک استعاره نیست و ما بهخاطر داریم جوانِ عاصیای را که چندسال پیش، خودش را در چهارراهِ «فوارهی آب» در کابل به آتش کشید؛ دلیل نیز این بود که زورمندی به نامزد او تجاوز جنسی کرده بود و او چون نمیتوانست آن زورمند را «بسوزد»، خودش را آتش زد. دقیقاً همان کاری را که او آشکارا و در عمل انجام داد، معتادان و خودزنان دگر نیز بهگونهی دگر انجام میدهند؛ همانکه بهجای سوختن نظمِ نحسِ این جامعه، خود را میسوزند.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.