هفتادوهشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، طبق عرف، با کوکبههایی که خاص سازمانی با این گستردگی و تاریخ است، در حالِ برگزاری است. نشستی با حضور سران و رهبرانِ پُرنفوذترین، تاثیرگذارترین و مهمترین کشورهای جهانِ امروز. کسانی که همگان در حال گفتنِ سخنانی «موجه» و قابل پذیرش در توجیه کارنامهی رژیمشان در سال گذشته استند، از ابراهیم رئیسی، رئیس ساختار قدرتی که در سال گذشته بیشتر از ۵۰۰ عامیِ معترض را در کشور خود کشت، تا بایدن، رئیسجمهوری ابرقدرتی که کشورش هروقت صلاح دید و منافعاش ایجاب کرد، به خرابهی در دنیا حمله میبرد و آن را «خرابتر» میکند و بیهیچ پذیرش مسئولیتی در پایان، دارودسته را برمیگرداند به آبادشهرهایی در کالیفرنیا و ویرجینیا، بیآنکه هرگز «پاسخی» به جهان و قربانیان «زورنماییهای» ممتد خویش بدهکار باشد. باری، این مجمع در حال برگزاری است و ظاهر قصه آن است که همگان «بچههای خوب تاریخ» هستند و مشکلات جهان را با نشستن و سخن گفتن و قهوه نوشیدن، حل خواهند کرد. ولی آیا چنین است؟ آیا نشستهای همهسالهی مجمع عمومی، گرهی از کارهای فروبستهی جهان گشاده است؟ حتا یک گره؟ وگرنه چرا چنین نمایشهای مضحکی همچنان ادامه مییابند و سیاستگرانی که منتظر فرصتی برای کشتن مردمِ همدیگر استند، با لبخندهایی قلبی به همدگر دست میدهند و دشمنانیکه تاریخشان، تاریخ عداوت و کینتوزی نسبت بههم است، همدگر را بر جایگاههای زیبا و دیدنی به آغوش میکشند. این کهنه رباط، این «سیرک»، در این حقهبازیها و حلقهبازیهای دلقکان چه دیدهاست؟
سرمایهداریِ بورژوایی، گره خوردهاست با «ساختارگرایی قدرتمحور»، با برسازی نهادهایی «هماهنگکننده» و «قدرتمند»، چنانیکه مارکس، دولت را در جوامع سرمایهداری «کمیتهی اجرایی بورژوازی» میخواند، ما نیز میتوانیم نهادهایی چون ملل متحد را «کمیتهی هماهنگکنندهی بورژوازیها» بخوانیم، نهادی که برنامههای رژیمهای توسعهطلب را تسهیل و تسریع میکند و آنها را از اهداف حملهی بعدی همدگر مطلع. نهادهایی که بخاطر انباشت سرمایه در میان اعضای قدرتمند آن و به تبع، فقیرشدنِ روزافزونِ اعضای ناتوان آن، مبدل به اهرامِ فشاری خواهد شد که اعضای ناتوان و کمسرمایه در آن مجبور به همسویی با قدرتهای بزرگ جهانی در مسئلههای مهم بشر، برای سیر ماندن و حفظ کمکهای بشردوستانهی آن قدرتها هستند و این اعمال فشار هرازچندی در همین سازمان ملل نیز وقاحت و فضاحت میآفریند، نمونهی تکراری آن هم که مسئلهی فلسطین و شهرکسازی اسرائیل در زمینهای اشغالی و سکوت اعضای مایل به ایالات متحده بخاطر حفظ منافع «ملی» و «اقتصادی» است.
نئولیبرالیسم، با درک و پیبُردن به قدرت رسانهها و «ظاهر امور» در جهان، هرگز صورتکِ «مداراگر»، «دموکرات» و «دلسوز» خود را در چنین نهادهایی از رخ برنمیکشد. سرمایهداری نئولیبرال دریافتهاست که برای حفظِ سلطه بر مردم، نیازی نیست بهحتم «رفتاری دموکراتیک» و صادقانه داشته باشد، بلکه «گفتار» و «نمایش» دموکراتیک نیز میتواند همین تاثیر را بگذارد و فرمانبری تودهها را «تمدید» کند، و از همین روست که همهی اعضای این نشست، مردمانی «خوشخلق» با چهرههای «خندان» و «نگرانِ» مُردن و سوختن انسانها در خرابههای این جهاناند. و همه هم «پیامبران شفافیت» و راستگویی، چنانیکه ابراهیم رئیسی، در سخنرانی خود در این مجمع گفتهاست که رژیم او هیچ مشکلی با نظارت سازمان ملل بر برنامهی هستهای ایران ندارد، حالانکه موضع و رژیم او در مورد نظات بر برنامهی هستهای، دهههاست که روشن است. این ژستها و پیاده کردنِ بلندترین ایدهآلهای اخلاقی بشر در گفتار مهربانانه و «خردمندانهی» این رهبران، صرفاً خوراکیست برای ابژکتویسم رسانهای، تا چهرههای آنان در انظار عامه درخشش بیشتری داشته باشد، همین جماعت خوشاخلاقانِ قدرتمند، بهمحض بازگشت به خانه، همان کاری را میکنند که میکردند و فکر میکنند که باید بکنند. در این میان، آنانی هم که مواضعی «تند» نسبت به نقض حقوق بشر در افغانستان و فلانجا میگیرند، رهروانِ منطق مبادلهای استند که میخواهند این «کالایِ آزادیخواهی سیاسی» را به مردمشان بفروشند تا در «انتخابات آینده» رای بیاورند و در چشم مردمشان «سنگردارِ» حقوق انسانهای تمامی عالم باشند. نمونه در این مورد نیز همان شخص شخیص دانلد ترمپ، که آغازگر سپردن سهل و روان قدرت در افغانستان به طالبان بود و اکنون که باید «کالایی» داشته باشد تا آن را عرضه کرده و در مقابل «توجه» و «حمایت» جامعه را بهدست بیاورد، دوباره در مورد «حقوق بشر در افغانستان» و «ناکامی بایدن در افغانستان» سخن میگوید و مجدداً بلبلِ حالِ بدِ مردمانی در آنسوی جهان شدهاست. و بدا که این استراتژی به بهترین نحوی جواب دادهاست و امروزه، مردم بسیار بیشتر از اعصار گذشتهی تاریخ، با «شادمانی و رضایت» از نهادهای قدرت «فرمانبری» میکنند. چنانیکه همکاری و اطاعت مردم از نهادهای قدرت در جریان همهگیری ویروس کووید، بسیار بیشتر از چیزی بود که حتا خود این ساختارهای سلطه انتظار داشتند و متفکرانی چون آگامبن، بهدرستی به این مسئله اشاره کردهاند.
نکتهی ظریف دگر در چنین «مجامع» و نهادها و نشستهایی، این است که بخاطر همان ناساگاری حرف و عمل در میان این سران و رهبران دموکرات، اعمال زورِ اعضا بهگونهای غیرمستقیم و بیزبان صورت میپذیرد. چنانیکه نیاز نیست که ایالات متحده با چهرهی «مستبدانه» و «زورگو» پشت میز بیاید و هرکشوری را که مخالف رایِ این «خدای سرمایه و قدرت» باشد، تهدید کند؛ این فشار از پیش و بهگونهی روانی اعمال شدهاست، چنانيکه این کشورهای میدانند که اصلِ حرف، بسیار سیاهتر از این خندههای بشردوستانهی بایدن در پشت میز خطابهاست و اگر همراه و همراستای این «معبد آزادی» و سرنمونِ «دموکراسی» و توسعه نشوند، باید هزینههای گزاف بپردازند. به این معنا که شیادانِ و حکامی که در این نشستها میروند و پشت میزهای خطابه بلبلی میکنند، حتا خود نیز حرفهای همدگر را باور ندارند، و اگر ابزارِ بسیار نیرومندِ «ایدئولوژی لیبرال» و «نئولبیبرال» نبود، مردم نیز به سهولت درمییافتند که این «ابراز نگرانی» در مورد چیزهایی که خود همین کتشلوارپوشانِ شیک مقصر آنند، خندهدار و بیمایه است، اینانی که همان «دستِ بسیار مرئی» بازار و نگهدارنده و تحمیلکنندهی آن هستند.
تریبون محل نشر اندیشهها و نگرشهای نویسندگان است. بازتاب این انگارهها و دیدگاهها به هیچروی بهمعنای تایید آنها از سوی پابلیک تریبون نیست.