آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، در هفتادوهشتمین مجمع عمومی این سازمان، افغانستان را همچون نمونهای از بحرانهای حاضر در جهان امروز خواند. این در حالیست که سران بعضی از کشورهای جهان و بازیگرانِ کلیدیِ بحران افغانستان، بهضرورتِ ایجاد یک ساختار قدرتِ فراگیر در افغانستان تاکید کردند و از پیامدهای ادامهی حکومتِ «تکگروهی» و «تکقومی» در افغانستان هشدار دادند. این ابراز نظرها و موضعگیریها در حالی اتفاق میافتد که امسال نیز، همچون سال پار، افغانستان هیچ نمایندهای در این مجمع ندارد و کسی از نشانی این کشور و اوضاع درونی آن سخنی نخواهد گفت و در بهترین حالت، «دیدگاهها» و موضعگیریهایی از دگر کشورهای جهان در مورد افغانستان طرح خواهد شد. اما گذشته از سکوت افغانستان در این مجمع که بیشک نشانگر خفقان و سکوت حاکم در داخل این کشور است؛ افغانستان را بیگمان باید نمونهی تام و تمامی از بحران جهان دانست، بحرانی که با اوجگیری «ملیگرایی» و جنبشهای راست افراطی، «بحرانی» مربوط به جهان سوم و جدا از دگر جاهای آرام و توسعهیافته و یا رو به توسعهی جهان انگاشته میشود. درحالیکه تاثیرات بحران افغانستان بر دگر کشورهای جهان، در همین دوسالی که این بحران تشدید شدهاست، پُرپیداست، سیلهای پیهمِ مهاجرت، اعتراضها و اعتصابهایی که تصویرِ «بزکشدهی» وضعیت در جهان را میشکنند، خطر افراطگرایی اسلامی و اوجگیری جنبشهایی چون جنبش طالبان و شماری دگری از پیامدهایی که بیتردید معلول بحران دوسال اخیر در افغانستان استند.
این پندار که بحرانهای هرکشوری مربوط به خود آن کشور است و جهان میتواند با وضعیت حاکم در افغانستان، «فاصلهی سالمی» را حفظ کرده و حداکثر در مورد آن «ابراز نگرانی» کند، پنداریست که باطل بودن خود را پیشتر بارها بر جایگاه اثبات کشیدهاست و این بار نیز بیتردید، با وخامت روزافزونی که بحران افغانستان دارد، خود را ثابت خواهد کرد. یکی از دلیل این درهمتنیدگیِ غیرقابل نفی، سرشت قلمروگشا و قلمروزدای جهانِ امروزیست، جهانی که رخدادی در یکسوی آن، میتواند تاثیری عینی و مستقیم در آنسوی دگر بهوجود آورد و وضعیت اسفناک افغانستان نیز، بیگمان تاثیر خوب و سازندهای در دگر جاههای نخواهد نهاد.
از روز فروپاشی جمهوری نئولیرال در نیمهی آگست دوسال پیش، جنبشهای افراطگرای اسلامی، طالبان را نمونهای از «لطف الهی» و «پیروزی محتوم» جنبشهایی از این دست میدانند، مثالیکه در دستهای ساحر و سهار ایدئولوژی، بهراحتی تبدیل به مثالی جذاب و بسیار نویدبخش میشود؛ به این صورت که این جنبشها در تبلیغاتشان در مورد گروه «بیهمهچیز» و «آواره بر کهساری» سخن خواهند گفت که بزرگترین قدرت نظامی و «استکباری» دنیا را به زانو درآوردهاست، گروهی که از پیادهکردنِ بیکموکاست شریعت هیچجا و هیچگاه کوتاه نمیآید و حاضر نیست حتا دروازههای مکتبهای دختران را بهرغم فشار بینالمللی و داخلی، بگشاید. چنین گروهی الگوی رفتاریای خلق میکند که اسلامگرایان افراطی در سرتاسر دنیا به برخاستن و تکرار کردن این الگوی رفتاری تشویق میشوند و ظفرمندی و کارنامهی پیروز و کامگار این گروه را نیز سرلوح کار خویش و مغزنِ انگیزه و مقاومت خویش قرار خواهند داد. چنانیکه این گروه تنها گروه اسلامگرای افراطیای است که روزگاری در دیدگان همهی جهان «تروریست» و «هراسافکن» دانسته میشد، و امروز نمایندههای آن در مجالس و محافلی با نمایندگان ابرقدرتهای جهان حاضر – امریکا و چین – چای و کلوچه میل میکنند.
نه فقط در سطح روانی، بلکه در سطح عینی و واقعی اجتماعی نیز وضعیت افغانستان تاثیرات ویرانگرش را بر روی جهان مینهد و خواهد نهاد. بهگونهی مثال، مهاجرت که دهههاست از پدیدههای همهگیر و شایع در میان مردم افغانستان است و کمتر کشور آبادانی را در هستی میتوان سراغ کرد که مهاجری «افغانستانی» در آن نزید، ولی با تشدید و تعمیق بحران در افغانستان، ما شاهد گسترش چند چندانِ پدیدهی مهاجرت و پناهجویی هستیم. نوارهایی که از رستههای بلند انسانها در پشتِ در ریاستهای پاسپورت نقاط مختلف کشور مینگریم، همگان فریاد «فرار» این مردم است که بهزبانِ بیزبانی نعره کشیده میشود. و بیتردید، از ایران و پاکستان و ترکیه و یونان، تا قلب اروپا و امریکا، باید چشم بر راهِ سپاهی از «گریختگان جهنم» باشند، جهنمی که آنها در جهنمشدن آن بیتقصیر نیستند.
بههرجهت، افغانستان بیکمترین ظنی، نمونهی بارزی از ناکامی طرح جهانیاست که لیبرالیسم و بعدتر نئولیبرالیسم وعدهی آن را میداد. جهانی که تاریخ در آن دگر «پایانيافته» بود و لیرال دموکراسی، نظام غایی و نهایی آن. نظمی که بیستسال بر مردم این کشور و بهواسطهی دستِ توانگرِ بزرگترین کشور لیبرال و «معبد دموکراسی» جهان، ایالات متحدهی امریکا، تحمیل میشد و نتیجهی آن «نظم غایی» را همگان در سیمای جوانان رعنایی که از روی بالِ هواپیمای ایالات متحده بر زمین افتادند و پخش زمین شدند، دیدیم. دنیا نباید افغانستان را «نادیده» بگیرد و در مورد وضع آن کوتاه بیاید، ولی پیشتر از آن و با اهمیتی بیشتر از آن، مردم افغانستان نباید حال خودش را نادیده گرفته و با آن کنار بیاید.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.