در جهانی که هنوز زخمهای حملات هراسافگنانه التیام نیافتهاند، جاییکه میلیونها زن و دختر افغانستان در پی چیرگی طالبان از ابتداییترین حقوق انسانی محروماند، ولادیمیر پوتین تصمیم گرفت آخرین میخ را بر تابوت اصولگرایی دیپلوماتیک بکوبد: بهرسمیتشناسی رسمی طالبان بهعنوان «دولت مشروع افغانستان».
این تصمیم، نه یک چرخش تاکتیکی، که یک سقوط اخلاقی است. کرملین، در حرکتی که بیشتر شبیه شوخی تلخ تاریخ است، گروهی را به رسمیت شناخت که هنوز آموزش دختران را ممنوع کرده، رسانههای مستقل را سرکوب کرده، و با خشونت نظاممند به حذف هر نوع مخالفت اجتماعی و سیاسی ادامه میدهد. و این در حالیست که پوتین خود سالها داعیهدار مبارزه با هراسافگنی بود، همان پوتینی که زمانی طالبان را «تهدیدی برای امنیت منطقهای» میخواند.
پس چه چیزی تغییر کرده؟ نه طالبان. بلکه معیارهای پوتین برای تشخیص دوست از دشمن. دیگر نه قانون اهمیت دارد، نه مشروعیت مردمی، نه حقوق بشر، نه منشور سازمان ملل. تنها چیزی که در سیاست خارجی روسیه وزن دارد، «موقعیت مفید» است. طالبان، در نگاه مسکو، یک شراکت ژئوپولیتیکی بالقوه است؛ دشمن داعش خراسان، شریک قابلمذاکره در بازرگانی منطقهای، و عاملی برای زیر پرسش بردن نظم بینالمللی تحت رهبری غرب.
این بهرسمیتشناسی در ظاهر پوشیده در زبان «همکاری دوجانبه»، اما در باطن، چیزی نیست جز یک تلاش نومیدانه برای ساختن نظم جهانی بدیل، جاییکه سرکوب، زنستیزی، و اقتدارگرایی نه مانع، بلکه اعتبار محسوب میشوند. پوتین در برابر جهانی که بهدرستی طالبان را دولت دوفاکتو میداند اما مشروع نمیخواند، سر تسلیم فرود آورد و گفت: مشروعیت حالا نه از رضایت مردم، بلکه از لولهی تفنگ و اشغال ارگ بهدست میآید.
و اگر بهانهی کرملین تهدید داعش خراسان است، پس چه چیزی طالبان را در دههی ۱۹۹۰ دشمن روسیه ساخته بود؟ آیا همان طالبان نبود که سفارت روسیه را بست، شهروندان روس را تهدید کرد، و متحد راهبردی القاعده شد؟ آیا حافظهی سیاسی روسیه آنقدر کوتاه شده، یا فقط قدرت محاسبه سود آنقدر غلیظ شده که تاریخ بهراحتی بازنویسی میشود؟
این تصمیم اما تنها به خیانت به مردم افغانستان خلاصه نمیشود. این توهینی به اعتبار شورای امنیت است؛ نهادی که یکی از اعضای دایمیاش حالا رژیمی را بهرسمیت شناخته که جهان آن را بهعنوان ناقض نظاممند حقوق زنان، اقلیتها و آزادی بیان میشناسد. روسیه با این اقدام، نه تنها مشروعیت خود را بهعنوان بازیگر مسئول جهانی خدشهدار کرد، بلکه با چراغ سبز به طالبان، راه را برای دیگر قدرتهای اقتدارگرا نیز هموار ساخت.
از بیجنیگ تا تهران، از عشقآباد تا اسلامآباد، حالا پیام روشنی مخابره شدهاست: اگر با غرب مشکل دارید و توان سرکوب داخلی دارید، در باشگاه پوتین جا خواهید داشت. اینجا اصول مطرح نیست؛ بقا کافیست.
در نهایت، اگر پوتین فکر میکند که با چنین گامهایی میتواند نظم جهانی را بازنویسی کند، تنها باید به تاریخ نگاه کند: مشروعیت، با قدرت دوام نمیآورد؛ مشروعیت با اعتماد عمومی، با حمایت مردمی و با رعایت معیارهای جهانی ساخته میشود. چیزی که طالبان هیچگاه نداشتهاند. و پوتین، با این انتخاب، نه تنها در کنار استبداد ایستاد، بلکه داوطلبانه در مضحکهی تاریخ ثبت شد.