روسیه دو روز پیش تصمیمی گرفت که نقطهی عطفی در روند تعامل جهان با طالبان محسوب میشود: شناسایی رسمی حاکمیت این گروه بهعنوان «دولت افغانستان». این تصمیم اگرچه در ظاهر یک حرکت دوجانبه و در چارچوب منافع ژئوپولیتیکی روسیه ارزیابی شد، اما پرسشهای وسیعتری را در سطح منطقهای و بینالمللی به میان آورد: آیا دیگر کشورها نیز راه روسیه را در پیش خواهند گرفت؟ و اگر چنین باشد، کدام کشورها در صف بعدیاند؟
از زمان بازگشت طالبان به قدرت در اگست ۲۰۲۱، بسیاری از دولتها میان دو وضعیت معلق ماندهاند؛ نه آنها را به رسمیت شناختهاند و نه رابطه را بهکلی قطع کردهاند. طالبان در این مدت با تثبیت کنترول میدانی، برقراری نظم، سرکوب رقبای مسلح، و مهار تهدید داعش خراسان کوشیدهاند خود را بهعنوان «واقعیت حاکم» در افغانستان معرفی کند. با این حال، کارنامهی این گروه در زمینهی حقوق زنان، آزادیهای مدنی، آموزش و ساختارهای دموکراتیک همچنان مانعی جدی در برابر مشروعیتبخشی جهانی باقی مانده است.
روسیه با عبور از این ملاحظات، شناسایی رسمی طالبان را اقدامی «واقعگرایانه» توصیف کرد. همکاریهای امنیتی میان مسکو و کابل در برابر داعش، نشستهای اقتصادی مشترک، و حضور رسمی هیاتهای طالبان در مجامع روسی، طی دو سال گذشته تدریجاً زمینه را برای این تصمیم فراهم کرده بودند. اما در بیرون از کرملین، کشورهایی هستند که همچنان در حال سنجیدن شرایطاند.
چین یکی از آنهاست؛ کشوری که هرچند هنوز به شناسایی رسمی طالبان تن نداده، ولی در سطحی فراتر از بسیاری دولتها با آنان همکاری میکند. امضای قراردادهای بلندمدت نفتی، برگزاری نشستهای سهجانبه با پاکستان و طالبان، و پذیرش نمایندهی رسمی این گروه در بیجینگ، همه نشان از سطح بالای تعامل این کشور با طالبان دارد. با این حال، مقامات چینی تا کنون از بهکار بردن واژهی «دولت مشروع» برای طالبان خودداری کردهاند، زیرا شناسایی رسمی بهمعنای پذیرش ساختاریست که هنوز مشروعیت بینالمللی ندارد.
در آن سوی معادله، ایران ایستاده است. حافظهی تاریخی این کشور در رابطه با طالبان تیره و خونین است. کشتار دیپلوماتهای ایرانی در مزار شریف در سال ۱۹۹۸ هنوز در فضای سیاست خارجی تهران زنده است. اما با ظهور داعش خراسان و نگرانیهای امنیتی در مرزهای شرقی، ایران نیز طی دو سال گذشته وارد گفتوگوهای آشکار و پنهان با طالبان شده است. نشستهایی در تهران، دیدارهای رسمی و حتی پذیرش حضور متقی در همایشهای منطقهای نشانهی چرخشی محتاطانه در سیاست تهران است، اما تا این لحظه، هیچ نشانهای از عزم ایران برای بهرسمیتشناسی رسمی طالبان وجود ندارد.
پاکستان، که زمانی پناهگاه سیاسی و نظامی طالبان محسوب میشد، اکنون درگیر رابطهای پرتنش با حاکمیت جدید در کابل است. اسلامآباد طالبان را متهم به پناه دادن به شورشیان تحریک طالبان پاکستان میکند، حملات مرزی میان دو کشور افزایش یافته، و روند اخراج گستردهی مهاجران افغانستان فضای سیاسی را آلوده کردهاست. با وجود این، برخی تماسهای دیپلوماتیک همچنان برقرار است و دولت پاکستان با وجود خشم آشکار، میداند که ثبات در کابل با امنیت داخلیاش پیوندی تنگاتنگ دارد.
هند نیز در مسیر تحول تدریجی قرار دارد. از خصومت ایدئولوژیک با طالبان در دههی ۹۰ تا مشارکت امنیتی با دولت اشرف غنی در دههی گذشته، دهلینو همواره مخالف تعامل با گروههایی چون طالبان بودهاست. اما از سال ۲۰۲۲ به بعد، با کاهش نفوذ پاکستان در کابل و نیاز به حضور در معادلات افغانستان، هند نیز رویکردی عملگرایانهتر اتخاذ کرده است. تماسهای سطح بالا، دیدارهای رسمی، و بازگشایی سفارت هند در کابل نشانههایی از این چرخشاند. با این حال، هند همچنان از برداشتن گام نهایی خودداری کرده است؛ شاید برای حفظ موازنه با غرب یا به دلیل افکار عمومی داخلی.
در این میان کشورهای آسیای مرکزی نیز در موقعیتی مشابه قرار دارند. ترکمنستان، ازبیکستان، قزاقستان و تاجیکستان همگی با طالبان تماسهایی دارند، اما هنوز به شناسایی رسمی نرسیدهاند. این کشورها که از تهدید افراطگرایی، مهاجرت بیرویه و بیثباتی مرزی هراس دارند، در عین حال نمیخواهند وارد منازعههای بزرگتر جهانی شوند.
بهرغم همه این تماسها، آنچه روشن است آن است که روسیه، با شناسایی رسمی طالبان، وارد قلمرویی شده که دیگران تنها در حاشیهی آن حرکت میکنند. مسکو این شناسایی را بخشی از راهبرد ژئوپولیتیکی خود میداند؛ ابزاری برای رقابت با غرب، افزایش نفوذ در آسیای میانه، و تضمین منافع اقتصادی و امنیتی در مرزهای جنوبیاش. برای دیگر کشورها اما هنوز این تصمیم با ریسکهایی همراه است: مشروعیتبخشی به گروهی که نه انتخاب شده و نه پاسخگوست، ممکن است پیامدهای بلندمدت داخلی و خارجی داشته باشد.
واقعیت اما تغییر کردهاست. طالبان در قدرت است، و دنیا، هرچند با اکراه، خود را برای زیستن با این واقعیت آماده میکند. شناسایی رسمی ممکن است به کندی رخ دهد، اما تعامل اجتنابناپذیر است. آیندهی افغانستان نه بهتمامی در گرو تغییر طالبان خواهد بود، و نه تنها به تصمیم قدرتهای جهانی وابسته است؛ بلکه در تعادلی شکننده میان مصلحت، تهدید، و ضرورت شکل خواهد گرفت. در این معادله، روسیه نقش آغازگر را بازی کرد، اما مسیر آینده همچنان ناهموار و ناتمام است.