برای کتابدوستانِ کابل، نامِ «مارکیت ملی» نامِ آشنایی است. مارکیتی که کتابفروشیهای بسیاری در آن واقع شده بودند و کتابخواهان و کتابدوستان هر از چندی حتا اگر کتابی نیز نیاز نداشتند، سری به آنجا میزدند تا ببینند که «کتابهای تازه» و از راه رسیده، چه چیزهایی هستند و یا فلان کتابِ فلان نگارنده که در ایران ترجمه شده رسیدهاست یا نه. در کنار مارکیت ملی، کتابفروشیهای «جوی شیر» و چند کتابفروشی بزرگ دگر در کابل بودند که محل آمدوشدِ گاه و بیگاهِ این جماعتِ کمتعدادِ کتابجو بودند، شمارِ نهچندان زیادی که به تعبیر زندهیاد رهنورد زریاب در میان این نسلِ «بیکتاب»، کتاب میخواندند و یا دستکم کتاب میخواستند. ولی با افتادنِ درز بزرگ و گسست عظیمی بهنامِ «پانزدهم آگست» در تاریخ این کشور، بازار کتاب نیز همچو هرچیز دگری زیروزبر شد و بههیچرو آنچنانی که قبل از آن روز بود، نیست.
البته فرهنگ کتابخوانی و کتابخواهی در افغانستان در همان زمانِ حاکمیتِ جمهوری نئولیبرال نیز خیرهکنندهی چشم و خیلی خوب نبود و تعریف چندانی نداشت. ولی با فروپاشی آن «دموکراسی» اعمالی و پوشالی و برگشتِ طالبان به قدرت، این وضع بدتر هم شدهاست. نکته اینکه پرداختن به نزاری و زاری این بازار در زمان حال، به معنای قبول و یا توجیه و یا حتا «خوردنِ حسرت» اوضاع این بازار در زمانِ حاکمیت جمهوری نئولیرال در افغانستان نیست و این وضع، در واقع چه میتواند باشد جز منتهای منطقی و «ضروری» کنشهای همان نظام. نظامی که در دو دههی حاکمیتاش حتا یک گامِ موثر بخاطر ترویجِ فرهنگ کتابخوانی در کشور نبرداشت و آن ادارهی بروکراتیکی که بهنامِ «وزارت اطلاعات و فرهنگ» در آن نظام مشغول کار بود، بسیار عقبماندهتر و ناکارآمدتر از آن بود که بخواهد خلاقیتی در این مورد از خود بنماید و یا ابتکار عمل را در دست داشته باشد. بیشترِ تلاشهایی که در این دو دهه بهجهتِ انگیختنِ مردم به کتابخوانی صورت میگرفت، در واقع توسط بنیادهای فرهنگی خارجی صورت مییافت و پارهای از این کوششها هم تلاشهای فردی و شخصی بودند، وگرنه نظام هیچ اهمیتی به نرخِ کتابخوانی در مملکت قائل نبود.
پرسش از اینکه چرا مردم، حتا دانشآموز و دانشجو نميآیند کتاب بخرند و نمیخواهند کتاب بخوانند، پاسخ پیچیده و مبهمی نمیخواهد. اقتصاد، روان و فرهنگ، همینها. قیمت یک جلد «کتابِ خوب» در کابل حداقل دوصدوپنجاه افغانی است. اگر میانگینِ درآمدِ جوان را در افغانستان ماهِ هشتهزار افغانی بگیریم – که به هیچرو چنین نیست و اکثریت جوانانِ مشغولِ درس در کشور بیکارند و همین مقدار درآمد را هم ندارند- آنگاه فقط یک جلد کتابِ خوب، معادل میشود با دستمزدِ یک روز کار آنان. و در شرایط بسیار نامساعد اقتصادی افغانستان، همهکس آمادهی پرداختن این هزینه نیست. افزون بر اینکه حتا اگر کسی حاضر به پرداخت این هزینه باشد نیز نمیتواند از نگاههایِ آلوده به طنز و نکوهشِ فرهنگ جامعه فرار کند. فرهنگی که پس از خوردنِ چندمین ضربهی بیوقفهای که باز بهصورت کامل متلاشیاش کردهاست، شدیداً مأیوس، مستأصل و خشمگین است و ترجمهی این نگاه در موردِ مشخصِ فرهنگ کتابخوانی همین به ریشخند گرفتنِ کسی است که در زمانهی گمشدگیِ «نان» میرود و «کتاب» میخرد. در کنار اینها عامل روانی را نیز نباید از خاطر بُرد، روان جمعی مردم افغانستان که دههها جنگ، از آن روانی پرخاشگر، خشمگین، بهشدت منفیبین و متکی بر عملِ مستقیم و تکیه بر «زورِ عریان» برای حل مسئلهها ساختهاست، فایدهی چندانی در کتاب خواندن نمينگرد. روان جمعیای که در مقابل چشمان حیراناش شاهدِ پیروزی «زور برهنه» و بازگشت آن به صدر بود، حق دارد که به سودمندی خواندن کتابها شکاک باشد و از آن فراتر، این تاثیر و سودمندی را کاملاً انکار کند.
این عاملها؛ روان، اقتصاد و فرهنگ نهتنها در رونق و گرمی بازار کتاب در کابل تاثیر بدیهی خود را نهادهاند، بلکه کیفیت کتابهای موجود در بازار کابل را نیز تا سطح بسیار نازلی تنزیل دادهاند. کتابفروشیها و انتشاراتی که روزگاری بهصورت منظم از ایران کتاب وارد میکردند و خود آثار نگارندگان جوان در داخلِ کشور را چاپ میکردند، اینک نهتنها خبری از آوردنِ کتاب تازه و چاپ کتابِ تازه در آنان نیست؛ بلکه بهجایِ کتابهایی که مردم را در دیدن و درک مسئلههایشان و ریشههای این مسئلهها کمک کند، به دادوستدِ کتابهای روانشناسی زرد و انگیزشی روی آوردهاند. به همان کتابهایی از جنس «بیاندیشید و ثروتمند شوید!» که بیشک در جامعهای اینچنین «ناثروتمند» بازار خوبی خواهد یافت و خوشخیالان بسیاری را خواهد فریفت.
یکی از این کتابفروشان که مسئولیت کتابفروشی بزرگ و مهمی در کابل را دارد به پابلیک تریبون میگوید:« ما علاقهای به آوردن و فروختن این چیزها نداریم. نهفقط محتوای این کتابها بلکه چاپ آنها نیز بسیار بیکیفیت است، مگر ما مجبور استیم، بخاطر اینکه از نقص برآییم.» و همین اندیشهی پیشگیری از زیان اقتصادی، اندیشهی رهایی از افلاس است که بهصورتِ طنز سیاهی باعث شدهاست این کتابفروشها بروند کتابهایی در مورد ثروتمند شدن بیاورند و در واقع با بهرهوری از خودِ «میلِ انباشته شده» در میان جوانانِ طبقهی متوسط شهری برای ثروتاندوزی استفاده کرده و این میل را بدل به انگیزهی خرید این کتابهاییکه در اصل برای خود آنها هم ارزشی بیشتر از «کالا» بودن ندارند، بکنند.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.