قشر و صنفی را در افغانستان نمیتوان یافت که فروپاشی جمهوری نئولیبرال آسیب و گسستی جدی در نحوهی زیست و کار آنها نیافریده باشد. زنان، مردان، دانشآموزان، آرایشگران و… قشر مهم و مغفول و فراموششدهای در این میان اما، کودکان هستند. کودکان حتا اگر در شرایط مالی خوبی نیز بهسر ببرند، نمیتوانند ضربهی سهمگین روانیای را که آن فروپاشی به روانشان وارد آورده، بزدایند. اما در افغانستان، ما با کودکانی بهمراتب «بدحالتر» نیز روبهروییم؛ کودکان کارگر. کودکانی کارگر که هنوز چشم به گیتی و چندوچون نگشادهاند ولی ناچارند بارِ البرز را بردوش کشند. این کودکان را نهتنها آسیب روانی و فزیکی جدی تهدید میکند، بلکه با بهقدرت رسیدنِ طالبان، آسیبهای مالی آنان نیز دو چندان شدهاست.
.
عقربههای ساعت یک پس از چاشت را نشان میدهند. آفتاب سوزان در آسمان آبی خودنمایی میکند. در سنگفرشهای یکی از رستورانتهای کارته چهار کابل، کودک کارگر به دیواری تکیه داده و در فکر فرورفته است، کسی نمیداند او به چه میاندیشد.
ترازوی دیجیتالی که در مقابلش قرار دارد و با آن مشتریانش را وزن میکند، یگانه منبع درآمدش است.
این کودک در سنی قرار دارد که باید به مکتب برود و آموزش ببیند، اما چرخندگیِ چرخ روزگار او را به خیابانهای اندوهگین و تاریک کشاندهاست. نامش فواد است و حدود ۱۴ سال سن دارد. او باجسامتی کوچک از بام تا شام در کنار رستورانتها مینشیند و رهگذران را وزن میکند. گاهی با دستان خالی و گاهی با عاید ناچیزی خانه برمیگردد. این کودک کارگر حدود هفت سال میشود از همین طریق، دستمزدی ناچیز به خانوادهاش فراهم میکند.
فواد با مادر، پدرِ معتاد، خواهر و برادر کوچکاش در منطقهی «کارته سخی» شهر کابل زندگی میکند. این کودک کارگر به پبلک تریبون میگوید: «از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر در کوچهها و رستورانتها بهخاطر پیدا کردن مشتری میگردم. روزانه ۵۰ یا ۱۰۰ افغانی پیدا میکنم، خانه ما کرایی است، هر ماه باید ۱۵۰۰ افغانی به صاحب خانه بدهیم.»
این کودک کارگر میافزاید که چندبار صاحب خانه بهخاطر گرفتن کرایه آمده، اما خانوادهی او به دلیل فقر و بیکاری نتوانستهاند پول کرایه را پرداخت کنند. او در ادامهی صحبتهای خود میگوید که پدرش ۱۵ سال پیش توسط دوستانش معتاد شده و او مجبور است بار خانواده را در این سن بر دوش بکشد. فواد دربارهی زندگیاش بیشتر توضیح میدهد؛ مادر این کودک خانم خانه است و بهخاطر مراقبت از خواهر و برادر کوچک فواد، مجبور است در خانه بماند.
از فواد دربارهی دریافت کمکهای بشردوستانه میپرسم. در پاسخ میگوید که مادرش از سوی هیچ نهاد و یا اقاربش کمکی دریافت نکردهاست. به گفتهی او، همسایهها گهگاهی لباسهای فرسودهی خود را به مادرش میدهند. همین طور دربارهی پدرش میگوید: «پدرم خودش به خود کار میکند و پیسه پودر خود را پیدا میکند. از ما طلب نمیکند شکر خدا.»
این کودک کارگر به دلیل ناملایمتهای روزگار نتوانسته مکتب برود، اما اگر روزی زمینهی تحصیل برایش فراهم شود، میگوید آرزو دارم داکتر شوم. فواد که سردی و گرمی روزگار را در کودکی چشیدهاست، میافزاید که کار در این سنِ خام خیلی برایش دشوار است؛ زیرا برای پیدا کردن نفقهی خانواده مجبور است از بازیهای کودکانه محروم باشد و در جادههای بیرحم کابل به دنبال مشتری باشد.
فواد ظاهراً رویه خوب و بد مردم را تشخیص داده نمیتواند. با آنکه هر رهگذری را برای وزن کردن صدا میکند، اما پاسخ منفی و زشت دریافت میکند، او میافزاید: «رویهی مردم خوب است شکر خدا.» هرچند روزگار این کودک کارگر در دورهی جمهوری نئولیبرال نیز قناعتبخش نبوده، اما با روی کار آمدن رژیم طالبان در افغانستان، وضیعت اقتصادی خانوادهی او بدتر شدهاست. فواد توضیح میدهد که تا پیش از آمدن طالبان روزانه بین صد تا دوصد افغانی عاید داشت، اما حالا عایدش از صد افغانی بالا نمیرود.
او از جمله کودکانیست که بهجای تفریح و آموزش، بار خانواده را به دوش میکشد و اوقات بیشتر از توانش را در جادههای اندوهگین پایتخت سپری میکند. به همینطور هزاران کودک دگر در گوشه و اطراف پایتخت، وضیعتی شبیه وضعیت فواد را تجربه میکنند و بهجای رفتن به مکتب و سرگرمیهای کودکانه، مشغول کار و درگیر روزگار هستند.
روانشناسان آیندهی کودکان کارگر را پرخطر و چالش برانگیز توصیف میکنند. به گفتهی آنان اگر مسئله به صورت ریشهای بررسی شود، کودکان کارگر آیندهای پرخطر خواهند داشت چون جریان کارگری، از جنبههای متفاوتی رویشان تاثیر میگذارد.
دورشدن از درس، برقراری ارتباط با افراد مختلف و یا رفتارهایی که در مقابلشان صورت میگیرد، تمام اینها عواملی است که آیندهی این کودکان کارگر را متاثر میسازد. بهبیان روانشناسان کودکان کارگر برای داشتن زندگی خوب در آینده مجبور میشوند به اعمال نادرست دست بزنند. این دوره از زندگی را که این قشر سپری میکند باعث ایجاد عقده در آنها میشود. و یک کودکِ با عقده فرد سالمی برای اجتماع بهبار نمیآید. این در حالیست که در دو سال گذشته میزان بیکاری در افغانستان افزایش یافتهاست. در حال حاضر بیش از ۷۰ درصد از شهروندان کشور به کمک نهادهای مددرسان وابستهاند. صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونسیف) پس از تعلیق کار زنان در سازمانهای کمکرسان از سوی طالبان، هشدار داده است که میزان کار کودکان در افغانستان در حال افزایش است. دفتر نمایندگی این سازمان گفته که کودکان برای حمایت و بقای خانوادهها مجبور به کار میشوند؛ زیرا زمینهی کار سبک در افغانستان مهیا نیست و این کودکان جز از پرداختن به کارهای شاقه چارهی دیگری ندارند. فران اکیزا، نماینده صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) گفته است که ۹۰ درصد از شهروندان افغانستان در آستانهی فقر قرار دارند و کودکان بیشترین بار این بحران را بر دوش میکشند.