پناهجویی در چند دههی پسین در افغانستان از بحرانهای مهم و قابل توجه بودهاست. شمار زیادی از مردم افغانستان بهصورتهای گونهگون در کشورها و یا قارههای متفاوت جهان پناهنده شدهاند. این بحران چنان گود و عمیق است که کمتر کشوری را میتوان پیدا کرد که در آنجا پناهجوی اهل افغانستان وجود نداشته باشد، در استرلیا، هند، ترکیه، پاکستان، ایران، کشورهای آسیای مرکزی، روسیه و دگر کشورهای آسیای شمالی همچون قزاقستان، و از همه بیشتر و پُررنگتر در کشورهای توسعهیافته، یعنی آمریکای شمالی- کانادا و ایالات متحدهی آمریکا- و اروپای غربی؛ آلمان، فرانسه، اسپانیا و بریتانیا. در همهجای دنیا بهکثرت و وفور میتوان مردم آوارهشده و غربتگُزیده و غربتگَزیدهی افغانستان را پیدا کرد. نهتنها بهلحاظ پراکندگی و تقسیمشدگی، بلکه از لحاظ کمیت نیز شمارِ پناهجویان و پناهندگان افغانستان نگرانکننده است. دستکم میلیونها تن از مردم این کشور در خارج از زادگاه و زادبوم خویش بهسر میبرند و زندگی و کار میکنند و یا هم مشغول درسخواندن هستند.
چنین پراکندگی و حضورِ دوری در اینهمه از کشورهای جهان، باعث شدهاست که مسائل و معضلات پناهجویان افغانستان، تبدیل به مسائلی مهم و درخورِ اندیشه و تأمل شوند، زیرا این مسائل، نه مسائل صدها یا حتا هزاران و صدها هزاران، بلکه مشکلاتِ فرارویِ میلیونها انسان است.
یکی از درشتترین مسائلی که میتوان برای پناهجویان افغانستان –در کنارِ مشکلات عدید و پُرشمارِ دگر- برشُمرد، گونهی برخورد میزبانان با این «مهمانان» است. پناهجویان افغانستان، حتا اگر بهلحاظ حقوقی و دولتی نیز موردِ پوشش قرار گرفته و دچار خشونت قضایی و دولتی نیز نشوند، در سطح اجتماعی با بحرانِ بیاعتمادی و نگاههایِ شکاکِ میزبانان طرفاند. این پناهجویان بهصورت معمول در میان جامعهی میزبان، به صِرفِ «اهلِ افغانستان» بودن خویش قضاوت میشوند و برخورد با آنها در بهترین حالت با شکاکیت توأم است، به این معنا که حتا امکان دارد که همین ملیت باعث تحقیر آنها و یا امتنا از ارائهی خدماتِ خصوصی برای آنها شود. پناهجوی اهل افغانستان در سطح بینالمللی، بههیچروی «انسان استاندارد» شمرده نمیشود، همیشه فرض بر ناآگاهی و کمسوادی و حتا خشونتگرایی اوست. البته ممکن است این احتمال در مورد بخش عظیمی از مردم افغانستان صادق باشد، ولی چنین پیشداوریای در سطح اجتماعی، باعث پیدایش مشکلات جدی فکری، حرفهای و حتا روانی برای پناهجو میشود. از آنجهت که او مجبور است بههرصورتی خودش را برای جامعهی میزبان «ثابت» کند تا بتواند در پلکان آن جامعه راه رشد را بپیماید.
البته نمیتوان خود پناهجویان را در گسترش و بیشتر کردنِ این بدگمانی بیتقصیر انگاشت. پناهجویان اهلِ افغانستان بهصورت مکرر در کشورهای میزبان- و خصوصاً اروپایی- مرتکب جنایتها و قانونشکنیهایی هولناک شدهاند؛ دزدی، قتل، فریبکاری و خصوصاً تجاوزِ جنسی مهمترین موارد این فهرست را تشکیل میدهند. هرشهروند در هرکشوری که با گزارش این خبرها رویارو شده باشد، بسیار طبیعی است که نگاه نیکی نسبت به پناهجوی اهل افغانستان نداشته باشد. اما نکتهی ظریفی که میباید در مورد این جنایتها و گزارشهای این جنایتها در نظر داشت، این است که کارِ افراد، افرادی که بنابر هردلیلی «ناسالم» و جانی هستند را نمیتوان و نمیباید به کل یک طیف بزرگ اجتماعی که پناهجویان باشند، تعمیم و نسبت داد، نباید برای یک «شوم» همهی «روم» را سوزاند. اما اوجگیری و ظهور مجدد جریانهای راست افراطی در اروپا، با دستگاه تبلیغاتی عظیمی که در دست دارند، فرصت گفتن و تذکر همین بینسبتی را نمیدهد. و بهعمد با اشاره به این کنشهای فردی، کل پدیدهی پناهجویی و پناهجویان را مینکوهد، حالانکه این ناگفته پیداست که چنان جانیانی در هرجامعهای که باشند، جانی و مریض شمرده میشوند و در خود آن کشورها نیز قاتل و متجاوزِ اهلِ همان کشور وجود دارد.
اما نکتهی بدیهی این است که پناهجو برای عبور از دیوارِ بلندبالایِ این گمانهای بسیار و بد، راهی جز تابآوردن و گشودنِ راه خویش ندارد. دوامآوردن برابرِ فشار اجتماعیای که روان پناهجو را به تندی و تلخی خواهد آزمود. چندانکه ملیت او باعث دوری او از جامعهی میزبان و نهایتاً اختلال «جامعهگریزی» خواهد شد، او از بحثهایی که حول مفهومِ «ملیت» چه بهصورت دوستانه و چه بهصورت رسمی شکل میگیرند، دوری خواهد کرد و ترجیح خواهد داد که راجع به ملیتاش با کسی سخنی نگوید تا جاری شدنِ سیل قضاوتهای آنی و زننده پیشگیری کرده باشد. آسیبهای روانی برخورد میزبانان با پناهجو در اینجا بهپایان نمیرسد، پناهجو بخاطر اهلِ افغانستان بودن و آمدن از جای ویران و سوختهای در دنیا، در نگاه جامعه؛ فردی کارآمد و با شایستگی دانسته نمیشود، و حتا اگر سرگرم کسبوکار شخصیای هم شود، این احتمال وجود دارد که افراد جامعهی میزبان ترجیح بدهند که کالای مورد نیازشان را از جاییکه مسئول آن «یک اهلِ افغانستان» نباشد، فراهم آورند. در چنین وضعی پناهجو دچار یأس و استیصالِ عمیقِ ناشی از «جدی گرفته نشدن» خواهد بود که نهایتاً میتواند به بیماریهای روانی جدیای همچون «افسردگی» منتهی شود.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.