تصویرها و نوارهایی که در دو روز گذشته و در شبکههای اجتماعی از سیلِ گسترده و عظیم مردم که در پشتِ درِ «ریاست پاسپورتِ» ولایت هرات بهصف شدهاند، دستبهدست میشود؛ یادآورِ تصویرهایی است که از «انقلابها» و خیزشهای پُرشکوهِ جایهای دگری از دنیا برجا ماندهاند. البته این تصویرها وجه مشترکی نیز با آن انقلابها و خیزشها دارند و آن اینکه هردوی این جمعشدنها، دورهمآمدنی برای «سازندگی» استند، انقلابیها جمع شدهاند تا همانجا و کشور خود را بسازند و انتظار کشندگانِ پشتِ در ریاست پاسپورت در هرات جمع آمدهاند تا خود را بسازند و از آن جاییکه [افغانستان]، سازندگی و ساختن در خودِ آنجا بهکنار، حتا ساختنِ «خودِ فرد» نیز ناممکن و تلاش برای آن بیمعنا مینماید، بیرون شوند. پناهندگی و آرزویِ رفتن به جهانی آبادان و آرام البته، پدیدهی جدیدی در افغانستان نیست و دستکم از دههی شصت شمسی و با حملهی ارتش سرخِ شوروی به افغانستان، «مهاجرت» تبدیل به پدیدهای آشنا و یکی از راهها – و چه بسا تنها- راهِ ساختن خود و زندگیِ خود برای مردم افغانستان شد. پس از تشدید و اوجگیری تنشهای داخلی و نهایتاً فروپاشیِ جمهوری دمکراتیک افغانستان و پایان حاکمیت حزب دمکراتیک خلق بر کشور و رویداد «هشتِ ثور»، بهتعداد این پناهجویان افزوده شد و با آغاز جنگهای میانتنظیمی و داخلیِ مجاهدان، این تعداد بهصورت بیپیشینهای افزایش یافت. البته راهها و گزینههایِ ممکن پناهجویی در آن زمان به کشورهای همسایه – و بهطور اخص ایران و پاکستان- خلاصه میشد، اما پس از برپایی نشست بُن و ایجاد جمهوری اسلامی افغانستان، پای این پناهجویان از رهگذرِ کار مشترک با همکارانِ بینالمللی بهگونهی گسترده به جهانِ اول، آمریکا و کشورهای اروپایی باز شد. در این میان امکانِ مهاجرتِ غیرقانونی و یا «قاچاقی» نیز در رهیابی جوانان افغانستان به کشورهای اروپایی نقشی پُررنگ داشت. اما پس از پانزدهم آگست و زوالِ جمهوری اسلامی و بازگشت مجدد طالبان به قدرت، ما شاهدِ تبدیل شدنِ مسئلهی مهاجرت به یک بحران بسیار جدی و بنیادینِ جامعهی افغانستان شدهایم. نوارهایی که در نخستین روزهای حاکمیت طالبان بر کابل از جوانانی که بهخاطرِ «رفتن» و «رها» شدن از زندگی در افغانستان بر بالهای هواپیماهای آمریکایی نشسته بودند؛ نشانگر ژرفنایِ حیرتآفرین و نگرانکنندهی این بحران است. با گذشتنِ دو سال از حاکمیت طالبان بر افغانستان، ما نهتنها گواهِ پیدایش هیچ صورتی از «ثبات» چه سیاسی، اقتصادی و غیره… نیستیم، بلکه بیثباتی و نامعین بودنِ دورنما را نیز میتوانیم بهروشنی دریابیم و این خود، بر وخامتِ وضع پناهجویی و مهاجرت در کشور میافزاید.
در این دوسالی که از روی کارِ آمدنِ رژیمِ «بهرسمیتِ شناختهنشدهی» طالبان در افغانستان میگذرد، رفتن به «خارج» و یا رفته به «آنسوی حصار» بهگونهی اسفناکی تبدیل به «آرمانی جمعی» شدهاست. و ماندن، در میان همهی صنفها و طبقههای مردم این کشور، یک «ناگزیری» تلخ است. این آرمان جمعی برای طیفهای گونهگون اجتماعی آبشخورهای گونهگونی دارد. شاید بتوان عامل اقتصادی را مهمترین عنصرِ پیدایش این آرمان دانست. ولی حتا آنانیکه حال اقتصادیشان خوب است و در میان لشکرِ گستردهی «فرودستان» نیز بهشمار نمیآیند، تمنای ماندن در افغانستان را ندارند، آنها از ماندن و بودن در جاییکه «سردرگمی»، «سرگردانی» و یا «بلاتکلیفی» پربسامدترین و صادقترین صفتِ این روزگارِ آنجاست، برایند ویژهای نداشتهاند و ندارند و خود بر این باورند که اگر چنین بماند؛ در آیندههای نزدیک نیز نخواهند داشت. برای جوانان –و خصوصاً بانوان جوان- که اندیشهی محوری و اصلیشان آموختن و تحصیل است، مهمترین انگیزهی رفتن و مهاجرت –در کنار دگر انگیزهها- یافتنِ محیط امن و آرامی است که امکان یادگیری در آن فراهم باشد. و چنین چیزی در سایهی سلطهی طالبان امکانپذیر نیست، نهتنها امکانپذیر نیست که تاکنون هرگونه تلاش شخصی و حتا غیرنهادی از سوی بانوان بههدفِ آموختن، با برخورد تند طالبان روبهرو بودهاست و در چنین محیطی که صِرفِ «آموختن» میتواند مخاطرهای جدی برای زندگی فرد انسانی بهحساب آید، بیشک که فرار، با آشکاری وقیحی بر قرار تقدم و ترجیح دارد.
باید توجه داشت که این صفهای بلند و خیرهکنندهی چشم، صفهای «رفتن» و «رسیدن» نیستند، آنانیکه در این صفهای حاضر شدهاند نهایتاً در گام نخست به پاسپورت دست خواهند یافت. پاسپورتی که برای بخش عظیمی از آنها هیچ تضمینی برای خروج از کشور را بههمراه ندارد، ولی آنها همین «امکانِ» فرار را بر پذیرش ماندن و بودن در افغانستان ترجیح میدهند. این خواستاری از زمان قدرتیابی طالبان آنچنان نیرومند و قوی بودهاست که در بازارهای سیاه و زیرزمینی کابل پاسپورت – و فقط پاسپورت- به قیمتِ هزاران دالر خرید و فروش میشد.
تحلیلرفتگی زندگی جمعی در افغانستان کار را به اینجا کشیدهاست، عامهی مردم دگر امیدی به «رها» کردن و «آزاد» کردن خود ندارند و چنین چیزی در نگاه آنان حتا بیمعنا و خندهآور است. آنها تراکم تاول و ناجوری را در این پیکر جمعی آنچنان فراوان و بد دیدهاند که راهِ رستن را بریدن خود از آن میدانند و اگر چنین ادامه یابد، عُمیق و ژرفنای این فاجعه بیشتر و بیشتر نیز خواهد شد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.