پگاهِ روزِ دوشنبه (۳۰ مرداد/اسد) عبدالاحمد خاکسار، بازیگر، هنرپیشه و کمیدین نامآشنای کشور درگذشت. خاکسار در گاهِ مرگ ۷۵ سال عُمر داشت. او کار هنری-سینمایی خود را از سال ۱۳۵۲ ه.ش آغاز کرد و نیمقرن به شیوههای گونهگون در رسانههای کشور حضور یافته و خاطرات بسیار برای چند نسل افغانستان آفرید. آخرین حضور او اما، در رسانههای تصویری، نه حضور خندانرخ و پُرنشاطِ «میرک» [که اسم شخصیت شهیری بود که او در یکی از نمایشها اجرا میکرد] که حضورِ پیرمردی «خاکسار» و آموزگاری دلشکسته بود که از چرخ و سردمدارانِ آن، نه «مرحمت» و «لطف» بلکه «حقِ» دههها آموزگاری خود را میخواست. البته چنانکه به هیچیکِ دگر از همگونهای خاکسار، رسیدگی درست نشده بود، او نیز هزینهی خدمت را با تیغِ تیزِ بیاعتناییِ و خیانت به آن خدمت، پرداخت. خاکساری که افزوده بر کارِ ارزنده و بهخاطرماندنیِ سینمایی، چهار دههی آزگار را در آموزگاری [که هرکس چهل روز هم آموزگاری کرده باشد ميداند چه کارِ سخت و طاقتکُشیست] بهسر رسانده بود و زندگیاش را صرفِ «خنده» و «آموختن» کرده بود، با مرگی غریب و درویشانه، از واحهی هستی، رهسپارِ کویرِ نیستی شد. مرگی که به هرکسی که «نگاه» میکرد و حقیقتاً نگاه میکرد، یادآور مُردنهای پُرطمطراق و دبدبهای کسانی بود که نهتنها حتا نصفِ خاکسار هم غمخوار و خدمتگزار مردم نبودند، بلکه واهمهی همیشگی عامه از آنها این بود که مبادا شری از ایشان به فرودستان برسد. ولی این قصهی «یگانهی» خاکساریهای خاکسار نیست، حکایت پُرغصهی هنرمند و هنرورز در این کشور است.
در آنجا که زندگی برای زندگان، تبدیل به تقلایِ صرفْ برای زنده ماندن شدهاست، در آنجا که مرگ، مبدل به پوزخندی هراسناک شدهاست و آنجا که در آن «خون سخنِ روزمره هست»، ما نه با «زندگی» در مقامِ کنشِ بودنِ معنادارِ آدمیزاد بر رویِ زمین، بلکه با حیات برهنه طرفایم. جاییکه آدمی در بازار آن آزارها میبیند و منظرهاش، بیپردهترین تحقق آن سخن هابز است که: انسان، گرگ انسان است. توانِ چنین جامعهای آنچنان اندک است که از کشیدنِ بارِ گرانِ «فرهنگ» عاجز است. مردم چنین جامعهای آنگونه زهوار در رفته و کمنایند که هرسویهای از زندگی را که «ضرورت» برآن حکم نراند، میتراشند و میکُشند. آنها میخواهند «دوام» بیاورند و همین. زندگی آنها آنچنان به اندیشناکی در بابِ بقا گره خوردهاست که حتا هرگونه تصوری از آینده را خارج از بافتارِ «دوامآوردن» و «بقا» بیمعنا میکند. و این نه یکٍسره خطا یا تقصیر آنها که همچنین تقصیر کسانیست که «بودن» را به کامِ آنها هلاهل کردهاند و «ماندن» آنها را در ورطهی خطر افکندهاند.
در چنین جامعه و جهانی، در جاییکه برابرِ نگاههای آشفته و شگفتزدهی چشمها، ناکردنی کرده میشود و ناکُشتنی، کشته؛ بهسخنِ آدورنو، ما در آنجا با «مغاک سکوت» روبهروییم. جایی که در آن حتا بدون تبلیغ و یادآوری تکراری کسی، «مرثیه گفتن» بدل میشود به «توهینِ رنج»، آنجا که هر «شعری»، هر «قصهای»، هر «فیلم» و یا «نمایشی» برای مردم، چیزهایی «ناضرور» استند که باید لکههای تاری بر پیشانی سکوت انگاشته شوند. هنرمندی و هنرورز برای مردمی که دههها و حتا قرنهاست که «زیبایی» را از فهرستِ اندیشهها و نیازهایشان خط زدهاند، بیشک که ارجی ندارد. در این جنگِ بقا، در این میدانِ فراخِ تازشِ کفتارها، راهوارهی «زیبایی» خریدار و مشتاقی ندارد و آنکه اندیشه و کارش چنین چیزهایی باشد –بهحکمِ تجربهی تاریخ- عاقبتی سخت در انتظار دارد و این جهان- این جهانی که ما، انسانها، ساختهایم- بسیار بدطینتتر و بدذاتتر از آنست که بخواهد یا بتواند «مزد» را به آنی بدهد که کار کردهاست و گنج که به کناره، در ازایِ رنجی که انسانها برای راستی و درستی میبرند، خاشاکی نیز سهمشان نمیشود.
ولی یگانه دشمنِ هنر و هنرمند در این خاکِ خاکسترها، بحران اجتماعی و فروشدِ فرهنگی نیست. از دوسال بدینسو که رژیم طالبان در کابل روی کار آمدهاست، کینتوزی نسبت به هنرمندی و هنرمندان چند چندان شدهاست. رژیم بهگونهی علنی و جدی با هرصورتی از اجرا و ترویج هنر در افغانستان برخورد میکند، با خشونت و زور. این هنر، چه موسیقی باشد، چه سینما، چه شعر [بهمعنایِ پیشرو و مدرن آن] و یا هر هنر دگری. از نگاهِ رژیم حاکم در افغانستان، هنرمند و هنرورز، در واقع «لاوبالی» و «اوباش»های جامعهاند. آنها «سودی» به حاکمیت و جامعه نمیرسانند و نبودنشان بِه که بودنِ «فسادگستر» آنها. هنرمند بودن در افغانستان، «گزینش خاکساری» است، پرداختنِ هزینهی گرانِ «زیبایی» به خون و جان و اشک است، و چنین چیزی بر نمیآید مگر از «برگزیدگانی» فداکار و ثابتگام، و خاکسار یکی از این برگزیدگان بود.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.