پانزدهم آگست سالگردِ سقوط کابل بهدست طالبان و بازگشت پیروزمندانهی این گروه به حاکمیت افغانستان است. دقیقاً دو سال از روزی که جمهوری بیست سالهی افغانستان- که در تمامی این بیستویک سال در دامان حامیان بینالمللی باقی ماند و باوجود کمکهای بسیار و بیحساب آنان، هرگز از جنینی درنیامد و راهِ بلوغ نپیمود و در آخرین روزِ حیاتاش آنچه را بهعنوان خاطره از خود در حافظهی جمعی مردم بهجا نهاد، تصویر کودکی ناقص الخلقه و بهجد غیرارگانیک بود که در تمامی این سالها با دستگیریها و کمک مستقیم بزرگترین قدرت نظامی دنیا روی پا مانده بود و در هماندم که این کمکها قطع شد بیهیچ فاصلهای و بهصورت بسیار آشکار و رسوایی به زمین خورده، فروپاشید، در همین روز در برابر چشمهای حیران ناظران داخلی و خارجی چون مشتی خاک برباد رفت، درحالیکه هنوز سربازان خارجی و حامیان بینالمللی این نظام در فرودگاه کابل مستقر بودند و هنوز بهگونهی کامل کشور را ترک نکرده بودند؛ این فرزند، آنچنان علیل و پُرعلت بود که قبل از قطعی سهمِ شیر خویش از جهان رفت و مُرد. پانزدهم آگست برای نسلی که پس از آغاز هزارهی سوم میلادی زاده شده بودند، نخستین تجربهی فروپاشی ساختار قدرت و جاگزینی آن با گروهی بنیادگرا و بهشدت مدرنیتهستیز بود. چنین خاطرهای در خاطر این نسل وجود نداشت و آنان حتا تصوری از اینکه «مردمسالاری»، «آزادی بیان»، «اردوی ملی» و چنین ترکیبهای دهنپُرکنی که این نسل با آن بزرگ شده بود، میتواند چنین ساده و سهل و مثال پوشالی پرپر شده و نابود گردند. و همین تازگی و بیپیشینگی پانزدهم آگست را مبدل به تجربهای تروماتیک و روانگداز برای این قشر جوان کرد، تجربهای که عمیقترین گونهی یأس را به رگهای آنان تزریق میکرد و آنان را با بیرحمترین سویههای واقعیت در این سرزمین مواجه میکرد. مواجههی اجباری که انکار آن سودی بههمراه نداشت و آنها چه پیدا و چه پنهان عمیقاً تحت تاثیر این روز قرار گرفتند و یأس ناشی از آن فروپاشی را تا همین امروز بهگونهی بسیار قابل حسی میتوان در میان آنان دریافت، از منظرهی نهیلیستی حسابهای مجازیشان تا مسائلی که در دورهمیهای دوستانهی خویش به آن میپردازند. پانزدهم آگست، در تاریخ معاصر این کشور، روز گسست عمیقیاست که با گذر زمان ابعادِ گسترده و فاجعهبار خود را بیشتر و بیشتر رو میکند.
اما پس از آن گسست و در این دو سال، برخورد گروههای متفاوت سیاسی و فکری در این کشور چگونه بودهاست و ما چه تدبیری برای کمینه کردنِ پیامدهای آن فاجعه سنجیدهایم. آیا آنگونه و آنقدری که باید به عوامل و علل آن فروپاشی حیرتزا پرداختهایم و آیا کاری فراتر از تاجِ خارِ تقصیر را بر سر اینوآن نهادن کردهایم، ما چقدر در این دو سال موفق به درک درستِ مسیری که نهایتاً به پانزدهم آگست انجامید شدهایم.
آن گروه سیاسی که در میان عامه و رسانهها به «جبههی مقاومت ملی» شهیر است و طرفداران آن، در نخستین روزهای فروپاشی جمهوری در مقام دشمنِ سنتی و تاریخی گروه طالبان و پایگاه امروزینِ نیروهای ضدطالب، بهعنوان یگانه جاگزین (Alternative) معقول و موجود موقعیت بهچشم میآمد، کنشهایی چون فراخوان احمد مسعود، رهبر این جبهه و فرزند احمدشاه مسعود، برای قیام ملی و برپایی شورش سرتاسری علیه طالبان این باور را که بارقههای امیدِ نیروهای ضدطالب در پنجشیر است که درخشیدن میگیرد و بهبار مینشیند را در ما تقویت نیز میکرد. در چند روز نخستِ پس از فتح کابل و سائر ولایتها در شمال، طالبان از یورش به پنجشیر میپرهیختند و این نیز مایهی دلگرمی دگری برای آنانکه چشمهای خود را به آن دره در شمال کابل دوخته بودند، میشد. ولی بهمرور و بهفاصلهی نهچندان بلندی پس از سقوط کابل، طالبان در تسخیر و تسلط بر پنجشر نیز کام یافتند و چهرههایی که دورِ هم بودنِ آنها در پنجشیر سبب برپایی غوغا شده بود نیز یکی یکی آنجا را ترک گفتند، از آن میان میتوان به امرالله صالح، معاونِ نخست ریاست جمهوری دکتر غنی اشاره کرد که پس از فرار دکتر غنی، او خود را بهعنوانِ سرپرست جمهوری گماشته بود. علیرغم تمامی این ماجراهای پُردامنه و پردبدبه، در دو سالی که از حاکمیت طالبان به افغانستان میگذرد، هیچ کنش مدنی و عملیات نظامی گستردهای که کامی در ضربهای مهلک زدنْ به پیکر رژیم طالبان یافته باشد، از جبههی مقاومت ملی مشاهده نشدهاست، طرفداران و حامیان این جبهه اما از ما میخواهند حوصله و صبر بهکار گرفته و منتظر بهار و بهارهای بعدی باشیم تا نهایتاً جبههی مقاومت بتواند خودش را در مقام دشمن و حریفِ قدر قدرتِ طالب از نو تثبیت کند و اعتبار از کف رفتهی خویش بهعنوان جریانی بسیار مهم در بازی قدرت افغانستان را پس گیرد، ولی از آنجا که در این دو سال این جبهه هیچ نشانی از تجدید نظر در باورهای ایدئولوژیک خویش و یا ساختار تشکیلاتی خویش نشان ندادهاست و بهصورت گسترده متشکل از کسانیاست که در دو دههی پسین بهصورتهای گونهگون در ساختار قدرت سهیم بودند و یا از امتیازاتی بهرهور شده بودند، مشکل بتوان چشمداشتهای بلندی از این جبهه داشت. مضاف بر اینکه محوریت جذب نیرو در این جبهه، تاکنون با تبار است و کسر عظیمی از آنانکه طرفداران این جبهه هستند، مهمترین انگیزهی این طرفداری را دفاع از تبار و قوم خویش میدانند، و چنین جبههای که کیستیاش عمیقاً با تبار و حتا منطقهای خاص گره خوردهاست را صعب بتوان ستارهی درخشندهی افق سیاسی آیندهی افغانستان دانست.
اما سوای جبههی مقاومت ملی، رهبران تباری و دینی که در بیست سالِ حیات جمهوری به هرطریقی از امتیازاتِ بلند اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و همچنین سمتهای بلند در دستگاه قدرت نصیبی داشتند، در خارج از کشور و در آبادشهرهایی در اروپا و آمریکا تشکیلات جلسات میدهند و در مورد آیندهی افغانستان رایزنی میکنند. احتمالاً که برنامهها و مجالس مجازی آنها در نکوهش کارنامهی ننگین فلان گروه و فلان کس در فلان دوره به چشمتان آمده باشد. این گروه البته برخلاف جبههی مقاومت ملی که دستکم حضوری علنی- ارچند بسیار خفیف- در معادلهی قدرت در افغانستان دارد، هیچ نکرده و نمیکند جز صدور اعلامیه، ستودنهای تعارفی و البته نکوهیدنهای بیاثر و اغلب زائد. بیتردید، بهشمار آوردن و جدی گرفتن این قشر از رهبرانی که مشغولیت روزینهی آنها دامنزدن به تضادهای تباری در میان مردم کشور بود، خطای محاسباتیای جدی است. اینها آنچه را میتوانستند از خوان قدرت در افغانستان برداشتهاند و توجه زیادی به تعهد و فداکاری ندارند و البته بدشان نمیآید که دوباره دستهای دراز خود را بتوانند تا به سفرهی قدرت در این کشور برسانند، البته اگر چنین چیزی شدنی بود و بازیگران منطقهای و جهانی در بازی قدرت افغانستان نقشی در نمایش خویش به آنها دادند، وگر نشد نیز، آنقدری که باید از خوان مردم این کشور به آنان رسیدهاست که در جایی دور و آباد سر کنند.
قبل از افکندنِ نگاهی به کارنامهی دو سالهی رژیم امارات اسلامی در افغانستان، شایسته است که اشارهای کوتاه به دستآوردها و فعالیتهای آنچه «جامعهی مدنی» در افغانستان خوانده میشود نیز صورت بگیرد. ایدهی جامعهی مدنی که در صورتِ درست و اصیل خود همان اجتماعی (Community) است که فاصله میان حاکمیت و مردم را پُر میکند، هرگز بهگونهی جدی و درستی در افغانستان محقق نشد. در بهترین حالت ما با «کنشهای مدنی» نامنجسم و پراکنده روبرو بودهایم و نه جامعهی مدنی. آنچه در این دو سال از این گروه و در کل از قشر سرمدانِ (Elites) افغانستان شاهد بودهایم نیز، یأس و بلاتکلیفیِ پس از سقوط و درگیریای دردناک با تجربهی غربت و مهاجرت بودهاست. این گروه نیز برنامهی سیاسیِ رو به آیندهای برای افغانستان ندارد و در بهترین حالت مشغول تولید گفتارهایی کوتاه در شمایل پُستهای فیسبوکی در مورد جدال تباری در افغانستان و ضرورتِ گیتیگرایی (Secularism) در این کشور است.
اما رژیم حاکم در افغانستان و یا آنگونه که خود دوست دارد خوانده شود، امارات اسلامی افغانستان در دو سالی که از تسلطاش بر این کشور میگذرد، هنوز موفق به کسبِ هیچ شکلی از مشروعیت و رسمیت، نه داخلی و نه خارجی نشدهاست. تنها نکتهای نکویی که طرفدارانِ طبقاتی و تباری این رژیم به آن بالنده هستند، ثبات سیاسی و اقصادیای است که این رژیم با خود به ارمغان آوردهاست. آنان سخن از پیوستگی زندگی در زیر سایهی حاکمیت این رژیم میزنند و باور دارند که افغانستان شدیداً به چنین چیزی نیازمند است. این ایده از ثبات سیاسی معمولاً در مقابل ایدهی وضعیت استثنایی طرح میشود، یعنی وضعیتی که زندگی در آن باوجود تمامی نقصانهایش با امتداد همراه است و خطرِ گسسته شدن این ریسمان وجود ندارد. با پذیرش چنین اصلی، بیدرنگ متوجه میشویم که نه وضعیت اقتصادی افغانستان، نه وضعیت سیاسی این کشور و نه حتا دورنمای آیندهی این کشور هیچیک نوید خروج از «وضعیت استثنایی» را نمیدهند. رژیم طالبان در دو سال گذشته از جانب هیچ رژیمی در جهان بهرسمیت شناخته نشدهاست، اقتصاد افغانستان شدیداً متکی بر کمکهای هفتهوار جامعهی جهانی و ایالات متحده است و دستگاههای مهم دولتی این کشور- بهگونهی مثال دادستانی- هنوز تکلیف روشنی ندارند و پیدا نیست که باید بنابر چه قانونی کار کنند و یا چه کسانی کار کنند. این رژیم در دو سالی که گذشت جز سرکوب گسترده و بیرحمانهی تمامی مخالفان و معترضان خویش، موفق به انجام کار شمردنی دگری نشدهاست. حتا در تمامی این بیستوچار ماه، ما شاهد گسترش روزافزون دایرهی این سرکوبها و برخوردهای استبدادی بودهایم، بستن آرایشگاهها، گشتهای امر بالمعروف، محدودیتهای رسانهای و نهایتاً بسته ماندن مکتبهای دختران، همگان خبر از پرترهی ناتمامی میدهند که هرچه بیشتر بهسمتِ کامل شدن آن نزدیک میشویم، با تصویری نازیباتر و تندتر روبهروییم.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.