حملهی خونین شب گذشته در شهرستان/ولسوالی نهرین ولایت بغلان، نه نخستین حمله به اهل تصوف افغانستان بود و نه بهنظر میرسد واپسینِ آن باشد. صرفاً امتداد زنجیرهی بلندیست که عداوت و کینِ دیرین نسبت به «مسلک معرفت» را نشان میدهد. بدیهیست که در سرزمینِ «جهاد» و «خشونت» طریقهای که سخن از معنا، معرفت و محبت بزند برای صدرنشینانیکه جوانان را با وعدهی «حور» در برابر کشتن و کشتهشدن به سمت خود میکشند، «خطرآفرین» بهنظر بیاید.
حمله به تصوف را در افغانستان بههیچرو نمیتوان به همین چند مثالِ معدود از حملات مسلحانه فروکاست، تصوف در افغانستان –که به ما بهعنوان پیروان مذاهب و فرقههای متفاوت اجازهی زیست چند صد سالهی مشترک را داده بود– هنگامی مورد حمله قرار گرفت که بنا شد واژهی «جهاد» در افغانستان، ابزار دست امریکا برای کوبیدن به دهن شوروی شود.
کسانیکه در رستهی نخست این تفکرات قرار داشتند، میدانستند که از «صوفی» -اگر بهراستی صوفی و اهل تصوف باشد- قاتل بیرحم و خونخواری درنمیآید، پس راهحل چیست؟ تنزیل و تخفیف تصوف و حمله بر آن در هر فرصتی که ممکن شد.
حیات سیاسی و اجتماعی افغانستان در شش دههی گذشته و پساز ظهور نهضتهای اخوانی و اوجگیری آنان به کمک دستهای پنهانی از غرب و شرق، شاهد فروشدْ و زوال پیوستهی گفتمان معنامحور و مداراگر تصوف در افغانستان بوده است؛ حلقهی اصلی عالمان دین –که به لطف همان جنگ سرد همه تبدیل به مردان سیاست و دولت شده بودند– تا ممکن بود این گفتمان را به حاشیه رانده و بلاموضوع کردند.
انگِ طالبان –و هر گروه افراطی دگری– بر اندیشههای مدنی و مداراگر این است که این اندیشهها «غربی» و «وارداتی» و «بیگانه» هستند، ولی آنان نمیتوانند همین حرف را در مورد تصوف و صوفیان بزنند؛ زیرا میدانند که تصوف ریشهی دستکم هزار ساله در خاک افغانستان دارد و تاثیر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن بحث بلندیست که در این مجال تنگ نمیگنجد.
تصوف و صوفیان مورد حمله قرار میگیرند زیرا مثالی واضح و روشن از امکانِ دینداری خشونتپرهیز در این سرزمین هستند؛ از کسانیکه دین را با پایین آوردن آن در حد سیاست روزمره «خُرد» نمیکنند و به بلای منافع طبقاتی و گروهی نمیآلایند.
از قلندران لاهور تا عارفان خراسان، همگان تاریخی را روایت میکنند که در آن دیانت، بُنمایهی تحمل و درستکاری اخلاقی انسانها بود، نه ستمگری و زورگویی و قتلعام فرودستان. چنین میراث و تاریخی بیشک برای خیلِ کسانیکه پیشوند «ملا» در نامهای شان کاخهای بلند و غذاهای چرب برای شان بهارمغان آورده، خطری بهشمار میآید که باید در نطفه خفه شود و کسی اجازهی کاشت بذر این روایت «مدنیتر» از دین را نیابد.