English
  • درباره‌ی ما
  • سیاست حفظ حریم خصوصی
  • تماس با ما
یکشنبه 28 ثور 1404
تلویزیون دیار
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
تلویزیون دیار
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

گم شدن در شهر گرسنه؛ زاغه‌های بی‌سرنوشت کابل

ایلیاد احمد

27 سنبله 1403
مدت زمان مطالعه: 1 دقیقه
0 0
گرمای طاقت‌فرسا و تاریکی؛ پرچاوی‌های برق کابل در فصل گرما برای مردم مشکل‌ساز شده است
اشتراک‌گذاری با رمز کیوآراشتراک‌گذاری در فیس‌بوکاشتراک‌گذاری در توییتر

صورتِ کابل در سال‌های پسین تفاوت‌های بسیاری کرده است؛ مناطقی چون شهر نو و قلعه‌ی فتح‌الله هم‌چنان درحال رونق‌یابی بازرگانی‌اند. به ساختمان‌های بلند و باشکوه منظماً افزوده می‌شود و خیابان‌های مناطق متمول شهر نیز «شهری‌تر» و «معیاری‌تر» می‌شوند. ولی آیا این ماجرای کل کابل است؟ از گوشه‌های «روستامانند» و پنهان این شهر چه خبر؟ از باشندگان آن زاغه‌ها که زندگی‌شان از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی
بشری تهی‌ست چه؟


.

از حاجی یعقوب راه می‌افتم و سعی می‌کنم راهم را به‌سمت خیرخانه بیابم و باز کنم. هوا رو به تاریکی است و من بایست سریع به مقصد برسم. به مقصدی دور. از میان دو راهه‌ها و سرک‌ها راه را به‌سمت شمال شهر باز می‌کنم و قدم‌زنان به ظواهر این شهر نگاه می‌کنم. «پرنسس پلازا» و در کنارش قصابی «جوانمرد قصاب»، تناقض‌هایی که در هرشهری از جنس کابل درحد انفجار رسیده‌اند.

به راهم در تاریکی ادامه می‌دهم و از سرک بزرگ و پهناور به کوچه‌هایی تنگ و تاریک می‌رسم. به کوچه‌هایی که گنجایش گذر هم‌زمان سه تن را نیز ندارند. خانه‌هایی گِلی و قدیمی می‌بینم. خانه‌هایی که از ریخته‌های خاک و گِل‌شان پیداست که برای سالیان بسیاری ترمیم نشده‌اند و نورِ کم‌رمقِ داخل خانه به من می‌گوید که تا سال‌های دگری هم ترمیم‌شدنی نیستند. کسی با کسی سخن نمی‌گوید و همگان خاموش می‌گذرند و می‌ایستند و نگاه می‌کنند.

دشوار می‌توان حدس زد که این‌جا کابل است؛ مدرن‌ترین و بزرگ‌ترین شهر این سرزمین. دکه‌ها چیزی جز همان اجناس ابتدایی در خود ندارند و خبری از رستورانت‌های مجلل و فروشگاه‌های تکنالوژی نیست. مردمانش نیز با آنانی‌که «کابلی» دانسته می‌شوند هم‌سان نیستند؛ لباس‌هایی قدیمی و سنتی و رفتاری‌که حاشیه‌ای بودن در همه‌جایش جاری‌ست.

جلوتر می‌روم، کوچه‌های سنگی نیز تمام می‌شوند و به کوچه‌های خاکی می‌رسم. کوچه‌هایی که دندهای آب وسطش عابر را هشدار می‌دهد که مواظب هرگامی که می‌گذارد باشد. خاک در هرقدم از زمین بلند می‌شود و آدمی را اندیشناکِ چیزهای غریبی می‌کند. اندیشناک این‌که «این‌جا کجاست؟» چرا این‌قدر خواب‌مانند و رازناک است.

در وسطِ شهر، در میانه‌ی کابل و حالانکه چند دقیقه‌ی پیشتر در میان آبادی‌های قلعه‌ی فتح‌الله سرگردان بودی، اینک زمین‌های فراخ و خالی می‌بینی که راه‌روهای خامه و خاموش محاصره شده‌اند. آن‌قدر وحشی و طویل که در آن‌ها گیاه‌های هرز بسیاری رسته‌اند و بلند رسته‌اند.

یک نل آب در کنار این زمین‌هاست؛ در همین تاریکی و در همین شهر؛ چند کودک و زن جوان با بشکه‌هایی زرد رنگ نشسته‌اند و منتظرند که به خانه آب ببرند. لباس‌هاشان از همان لباس‌هایی است که اهالی دهات به تن می‌کنند. و کودکان، کودکانی که لب‌هایی خشک و سفید دارند و لباس‌هایی که حضور هزار گونه‌ی باکتری در هر سانتی‌متر آنان از بدیهیات است.

همان‌قدری که خاکِ‌ ناهموار و آلوده و تاریکی همه‌گیر چشم‌ها و پاها را آزار می‌رسانند؛ انواع بوهای زننده شامه‌ی آدمی را می‌گزند. از هرکناره بویی به دماغ می‌رسد که با تاکیدی اکید از بی‌چارگی‌ها و به زانو افتادن‌های زندگی در این ناحیه سخن می‌راند.

مسجدی می‌رسد که اگر مناره‌ی کوتاه آن گواهی نمی‌داد، نمی‌شد دانست که مسجد است؛ ولی این زاغه‌نشین‌ها با اشتیاقی فراوان و گله‌گله بدان‌جا پناهنده می‌شوند. تو گویی به‌راستی در آنجا تریاق تحمل این زندگی را عرضه می‌کنند و این مردمان با رفتن بدان‌جا گمان می‌کنند که «گامی» در راستای رها شدن از این زندگی برداشته‌اند.

سرانجام دوباره نور خیابانی به چشم می‌خورد و من از نزدیکی تایمنی می‌زنم بیرون. زاغه تمام شده است و من اسمش را نیز نمی‌دانم؛ ولی آگهی‌ها و دکه‌ها به من گفتند که احتمالاً اسمش «وزیرآباد» است.

ولی زاغه در خاطرم می‌ماند؛ جایی‌که زندگی در آن با زندگی در خیابان‌ها و شاه‌راه‌های اطرافش بیگانه است و آن‌قدر کوفته و کوبیده و محروم است که نایی برای بلند کردن صدای خود نیز ندارد و مگر کسی از این‌سوی «بهتر» این شهر بسیار «بد» اگر گاهی، به‌تصادف، گم شود و راهی به زاغه‌ی گرسنگان این شهر باز کند خوب، وگرنه زاغه در تاریکی و آلودگی می‌زید، تحمل می‌کند و در پایان می‌میرد.

خبرهای مرتبط

رسانه‌ی «ابجد میدیا» با تمرکز بر خبرهای مهاجرتی آغاز به فعالیت کرد
افغانستان

رسانه‌ی «ابجد میدیا» با تمرکز بر خبرهای مهاجرتی آغاز به فعالیت کرد

13 ثور 1404
اسوشیتدپرس: مهاجران اخراج‌شده‌ی افغانستان به پاناما به دنبال پناهندگی اند
افغانستان

اسوشیتدپرس: مهاجران اخراج‌شده‌ی افغانستان به پاناما به دنبال پناهندگی اند

1 حمل 1404
زنان معترض: وضعیت فعلی زنان افغانستان با «پیام نوروز» در تضاد است
افغانستان

زنان معترض: وضعیت فعلی زنان افغانستان با «پیام نوروز» در تضاد است

30 حوت 1403
مهاجران اخراج‌شده‌ی افغانستان به کاستاریکا در خطر اخراج دوباره قرار دارند
پناهندگان

مهاجران اخراج‌شده‌ی افغانستان به کاستاریکا در خطر اخراج دوباره قرار دارند

29 حوت 1403

تلویزیون دیار از سوی شماری‌از «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایه‌گذاری شده‌است. این‌رسانه هم‌اکنون روی پا‌ی‌گاه‌های دیجیتال، روی‌دادهای افغانستان و جهان را به زبان‌های فارسی، پشتو و انگلیسی روایت می‌کند و در نظر دارد تا به‌زودی پخش زنده‌ی اینترنتی و ماهواره‌ای اش را نیز آغاز کند.


© 2025 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • برگه نخست
  • تمهید
  • خبر
    • افغانستان
    • جهان
  • اقتصاد
  • فرهنگ
  • دانش
  • نگاه شما
  • ورزش
  • ویژه‌نامه‌ها
    • شهرخوانی
    • زنان
    • حقوق بشر
    • پناهندگان
  • چند رسانه‌ای
    • عکس
    • ویدئو
    • پادکست

© 2024 تلویزیون دیار. تمامی حقوق محفوظ است.