آیا حیرتانگیز نیست داستان مردی در سدهی هجده میلادی که ادعا میکند که اهل افغانستان است و «افغانستان را بهخوبی میشناسد» اما در حقیقت هرگز پا به افغانستان نگذاشته است؟ مردیکه ماجراهایی خیالی از سفرهای خود به افغانستان، ترکیه، مکه و کلِ خاور دارد و از او شگفتتر پسرش که کتابهایش همچون «طریقت صوفیان» در مورد تصوف تاکنون در افغانستان خوانده میشود و باوجودی که در لندن بزرگ شده بود ادعا میکرد که آثار شکسپیر را «در یک غار» در افغانستان خوانده است و خانوادهاش در افغانستان «قدیمیترین» نسخهی رباعیات خیام را دارند؟
چندسال پیش یک انتشارات داخلی در افغانستان تصمیم به ترجمه و نشر کتابهای «استادِ معروف تصوف» ادریس شاه گرفت. کتابهایی چون «طریقت صوفیان» و «داستانهای دراویش» از این نویسنده چاپ شدند و با توجه به موج استقبال از تصوف در افغانستان به خوبی خوانده شدند و مورد استقبال خوانندگانی قرار گرفتند که سِحر قلم ادریس شاه شکارشان میکرد.
اما خوانندگان آیا داستان ادریس و پدرش را میدانستند؟ داستان این پدر و پسر بهصورت مفصل و حیراتانگیز در کتاب جدید نیل گرین «فرزند امپراتوری، یتیم امپراتوری» آمده است. داستانیکه حجم دروغهای خیالانگیز گفتهشده در آن بهراستی حیرتزا است. اینکه کسی بتواند ادعای «سفرهای معنویِ» دروغین را طرح کند و از رنجهای «نبرده» در طول این سفر قصه کند؛ هنرمندی متبحر است و یا شارلاتانی فرصتطلب؟ قضاوت را خوانندگان کتاب باید خود انجام دهند.
سردار اقبال علیشاه که از نوادگان اشرافزادهی اعرابِ حامی بریتانیا در قرن نوزدهم بود و لقب سردار، قصری بزرگ و مقداری مکنت از آن نیاکان به او میراث مانده بود؛ در آغاز سعی کرد که پزشک شود اما موفق به اتمام تحصیل خود در دانشگاه ادینبورو نشد. سپس با زنی از اسکاتلند ازدواج کرد و تصمیم گرفت که قلم و قوهی خیال را وسیلهی شهرت خویش کند.
اقبال علی خان که فرزند استعمار انگلیس در هند بود و هرگز پا به افغانستان نگذاشته بود؛ ادعا کرد که اهل افغانستان است و به خوبی این کشور را میشناسد و میتواند به آخرین پارههای «بازی بزرگ» بریتانیا و روسیه در افغانستان کمک کند و بریتانیا را بر روسها برتری بخشد.
اقبال که قوهی تخیلش دگر تبدیل به مهمترین وجه وجودش شده بود؛ در سلسلهای از یادداشتها داستان «خطوط آهن» و جادههای پنهانی بلشویکها در افغانستان را نوشته و در مورد آنان هشدار داد؛ حالانکه هیچیک از این جادهها و خطوط در واقع امر وجود نداشتند.
نیل گرین در کتابش از یک نهاد معتبر استعماری بریتانیا در هند نقل کرده است که اقبال برای انواع متفاوت وظایف به این دفتر مراجعه میکرده و رد میشده است و این نهاد او را «دروغگو» خوانده است.
اقبال در کتابهای بعدی خود ادعا کرده است که در سفری پُر رنج راهی مکه شده است و در کتاب «خاور میانهی زرین» میگوید که یک گروه از مردان چاقو به دست زنگی او را در سوریه تعقیب کردهاند و او رو به آنان فریاد زده است که «ای فرزندان سیاه شیطان!»
ماجراهای خیالی او که کاندید ولتر را تبدیل به چیزی مضحک میکند با ماجرایی رمانتیک در کویت و نزدیکی به مرگ بهوسیلهی جنگ با سلاح در ترکیه ادامه مییابد.
بیقراریهای جاهطلبانهی اقبال سرانجام با یافتن وظیفهای به عنوان مامور تبلیغات جنگی در بیبیسی و به عنوان زیر دست جورج اورول بزرگ پایان پذیرفت.
اما داستان پسرش، که از پدر خیالبافیهای جسورانه به او میراث مانده بود؛ میراث خیالات پدر را واننهاده و حتا آن میراث را گامهای بلندی جلوتر بُرد؛ ماجرای مردی که در بریتانیا زاده شد و زندگی کرد و ادعا میکرد که «صوفیای» است که برای «هدایت غرب» تعیین شده است.
ادریس کتابهایی در مورد اسلام و تصوف نوشت و از همه جالبتر اینکه در این کتابهای او نه پیامبر و نه قرآن هیچیک نقش محوری و اساسی نداشتند و همین کتابهای او را به سلیقهی «رو به معنویت» نیمهی دوم قرن بیست در غرب زیبا مینمود.
سپس او ادعا کرد که صوفی بزرگیست از افغانستان که برای هدایت غرب مامور شده است و هنگامیکه از این فرزند اقبال علی خان پرسیده شد انگلیسی خوب را کجا یاد گرفته است در ادعایی بسیار جسورانه و همزمان مضحک ادعا کرد که شکسپیر را در غاری در افغانستان خوانده است.
ادریس با استفادهی بازرگانی بسیار خوب از تصوف صاحب مال و دارایی بسیاری شد و قصرهایی در این و آنجای بریتانیا خرید.
در ۱۹۶۷ او ادعا کرد که یک نسخهی هشت صد سالهی رباعیات خیام از سوی خانوادهی او در افغانستان نگهداری شده است و او براساس این نسخه ویرایش جدیدی از این رباعیات آماده میکند؛ ادعایی که با قاطعیت از سوی پژوهشگران ادبیات تکذیب شده است.
این روایت ماجرای ادریس و پدرش است براساس کتاب شگفتی که نیل گرین به رشتهی تحریر درآورده است؛ تصمیم را خوانندگان خود خواهند گرفت که ادریس و پدرش در پایان روز، نویسندگان بزرگ و با خیالاتی وحشیاند و یا دروغگویانی فرصتطلب که افغانستان، تصوف و کل «رازناکیِ شرق» وسیلهی شهرت و ثروت آنان بوده است.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.