شورای امنیت سازمان ملل متحد بانشرِ گزارشی از بسترهای گرم و رابطههای گرمترِ طالبان و القاعده در افغانستانِ تحت ادارهی طالبان خبر دادهاست. این درحالیست که داعش همچنان بهگسترش فعالیت خود در افغانستان ادامه میدهد و گروههای افراطی دگری نیز در مرزهای شمالی افغانستان در فعالیتاند، اینها همه به یکسو که جبهات و گروههاییکه خود را مخالف و دشمن طالبان اعلام میکنند نیز همدستیای ندارند و روزهایشان معمولاً با دشنام دادنِ به همدگر به شامگاه میرسد. القصه پی شکستِ مردم افغانستان، گروههای بسیاری صف بستهاند؛ دورنمای افغانستان بهشدت تاریک است و در بهترین حالت – که برافتادن طالبان و رویکار آمدنِ یک رژیم اعتدالگرای مردمی باشد – نیز نیازمند یک جنگ خونین و خانمانسوز برای نابود کردن افراطیت حاکم در افغانستان است. همهی این مصیبتها یک دلیل و یک عامل تشدید دارد؛ غیبتِ مردم از صحنه. در میانِ اینهمه گروه و مدعیِ رهبری افغانستان، چه کسی از «مردم» افغانستان، از اینهمه خاکخوردهی گرسنهی ترسیده، نمایندگی میکند؟ هیچیک، هیچکس.
مردمِ افغانستان هرگز چیزی بیشتر از «مُهره» نبودهاند، این مردم برای طالبان «مومنانِ دلباختهی طالبان هستند»، برای جبههی مقاومت ملی «لیبرالهای دموکراسیخواه هستند» و برای تکنوکراتهای افتاده از قدرت یک مشت «احمق» که باید تا میتوان از سادگی و نادانیشان فایده کشید؛ نقطهی مشترک اینهمه گروه و آدم یک چیز است، گوسفندپنداری مردم. همهی اینان فکر میکنند که مردم خودشان «خوب و بد» خویش را نمیدانند و آنها باید بهعنوان «رهبر» و «پیامبر» و «امام» و «امیر» و «آمرصاحب» به این مردم «نادان و نفهم» راه و چاه را نشان بدهند. من نمیگویم مردم افغانستان همگان باسوادهایی سیاستدان هستند که میتوانند آیندهی سیاسی خود را بسازند، حقیقت این است که نیستند، ولی تنها راه رهایی و آبادی افغانستان توانمندسازی همین مردم است. من میگویم این مردم «باید شروع کنند» به فهمیدنِ وضعیت خویش، ناتوانیهای خویش و تواناییهای خویش. اگر چنین نکنند، این سناریوی تکراری بازگشت یک گروه و یک طبقهی محدود – حالاها ملا و روحانی – بهقدرت تمدید و بازتولید خواهد شد.
بدترِ این ماجرا این است که این گروههای تئوکراتیکه در افغانستان میجنگند و میخواهند بهقدرت برسند؛ همگان درجاتی از وحشت و ترس و ستم را بهمردم و تودههای عامی القا میکنند و همین بهطالبان اجازه میدهد که مردم را بهگزینش در میانِ «بد و بدتر» دعوت کنند و بگویند «گیرم ما بدیم، داعش از ما بدتر است» درحالیکه مردم در حقیقت امر مجبور بهانتخاب میانِ داعش و مقاومت و طالبان نیستند؛ آنان میتوانند نشانیای از خود و برای خود بسازند که آینهی ستمدیدگی و تامین منافع آنها و آغازِ پروژهی عقبافتادهی بازسازی این خاک جنگکشیده و جنگدیده است.
نکته این است که مردم افغانستان باید بدانند که دیر یا زود، باید در تعیین سرنوشت خود سهم بگیرند، نباید عنان اختیار خود را چونان سگها بهدستان دگران بسپارند، این مردم باید بهصورت خود سیلی بزنند و از خود بپرسند که مگر ما مردم نیستیم؟! مگر ما انسان نیستیم؟! اگر هستیم که اینگونه زندگی کردن و اینگونه لگدمال شدن حق انسانها نیست. آنها باید بدانند و باور کنند که «زندگی میتواند بهتر باشد، که برخاستن و بهدهنِ ستمگر زدن نتیجه میدهد، هزاران سال است که نتیجه دادهاست و همان کشورهاییکه این مردم دیوانهی پناهندگی در آنند، از همین گامها و از همین بربادیها و ستمگریها شروع کردهاند و نتیجه گرفتهاند.» قصه این است که تا خودِ مردم افغانستان خود را «انسانِ برابر» ندانند، احمقانهاست که طالب، یا داعشی یا هرکس دگری آنانرا انسان برابر و محق بداند. آنها بهمقداری حق دارند که قدرت داشته باشند و قدرت را مردم باید خود بهدست بگیرند، حقِ بدون قدرت همانقدر بیمعناست که حکایتِ مدنی و انسانی شدن افراطیت اسلامی.
این مردم تاکنون که وارد معرکهی سرنوشت خویش نشدهاند و همین روز و روزگارشان را تاریکتر و تاریکتر میکند؛ آنان «انتظار» دارند که «منجی» بیاید و آنها را رها کند، منتظرند که طالبان خود بهخود انسانیتر برخورد کنند یا گروه بعدیای که خبرش میشود بهتر از گروههای قبلی باشد، اینطور نیست، کسی نمیآید و این مردم خود باید بهدادِ خود برساند و تا نرسیدهاند، اصلیترین مقصر سیهروزی و تیرهبختی خود، خودِ ایشان هستند.
در غیبتِ مردم و یا نمایندهای که منافع و اصول مردم را پاسداری کند، این افراطیها هر روز بیشتر از دیروز فربه میشوند، همهگیر میشوند و تبدیل به نیروی هژمونیک اجتماعی میشوند، تبدیل بهسرطانی میشوند که کندن آنها بدونِ روزهای «وحشتناکتری» برای این خاک و این مردم ممکن نخواهد بود، این گروهها بنابر سرشتِ بازگردنده و ارتجاعی خویش قرار نیست که با درس خواندنِ زنان، آزادیهای انسان، حریم خصوصی و یا هیچ اصل انسانی دگری کنار بیایند و یا بخواهند که مردم را حتا در کمترین و پایینترین سطوح اجازه دهند که سرنوشت خود را خود تعیین کردهباشند، یعنی طالبان نهتنها در ۲۰۲۱ تغییر نکرده بودند بلکه هرگز تغییر نمیکنند و تغییر طالبان و مانندههای آنان افسانهای است که هرگز بهواقعیت نخواهد پیوست. پس مردم نیستند، و همین نبودن باعث میشود بسوزند و بیشتر از همیشه و بدتر از همیشه بسوزند و بمیرند و مُردهی آنها کمترین ارزشی برای هیچکسی نداشته باشد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.