در آستانهی برگزاری انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحدهی امریکا، طبق عرف، رقابت انتخاباتی نامزدان پیشتازِ دو حزب اصلی در این کشور یکبار دگر بالا گرفتهاست و هریک وعدههایی را که «رأیآور» میدانند به مردم امریکا میدهند تا بتوانند بر صدر بزرگترین دستگاه قدرت در جهان بنشینند. در این میان یکی از چهرههای حاشیهبرانگیز و جنجالی که یکبار دگر نامزدی خود را برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کردهاست، دانلد ترمپ، بازرگان امریکایی و چهلوپنجمین رئیسجمهوری این کشور است. ترمپ باوجودِ مخالفان جهانی و نفرت شدید پناهجویان، مسلمانان و مکزیکیهای ساکن در امریکا از او، همچنان بخت اولِ پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری است، اما پرسشیکه از این تناقض پدید میآید این است که چه چیزی این میلیاردر «بدنام» امریکایی را – که به جرمها و انحرافات متعددی متهم است – به چهرهی «محبوب» مردم امریکا تبدیل کردهاست؟
اگر به پدران بنیانگذارِ ایالات متحده، کسانی چون توماس جفرسون و جرج واشنگتن، میگفتید که روزی ادارهی این کشور بهدست کسی میافتد که با یک «پورنستار» به زنش خیانت کردهاست و در بدل پول خاموشی او را خریده و یا کسیکه باور دارد «پناهجویان خون امریکایی را آلوده میکنند» و یا کسی که بهصراحت میخواهد دروازههای امریکا را بهروی مسلمانان ببندد؛ بیشک که واکنش آنها چیزی در مایههای تاسف و وحشت بود. دانلد ترمپ آنچنان که رسانهها در موردش میگویند، فقط یک شخصیت «حاشیهبرانگیز» نیست، بلکه چهرهای است که – بنابر گواهی کارکنان کاخ سفید و مشاور شورای امنیت امریکا – میخواست به هرقیمتی کرسی ریاستجمهوری را حفظ کند حتا آغاز جنگ با ایران و برهم زدنِ نظم جهانی. کنشهای او در چهارسالِ ریاستجمهوریاش دنیا را بارها در پرتگاه نابودی کامل و محض قرار داد و روزهای موجودیت او در «دفتر بیضی» را بیشک میتوان نزدیکترین روزهای بشریت به وقوع سومین جنگ جهانی دانست؛ حتا نزدیکتر از سالهای اوجگیری جنگ سرد. اما همین چهرهی «منحرف اخلاقی» و «ضدِپناهنده» و «ضدمسلمان» و «نژادپرست»، بخت اول رسیدن دوباره به مهمترین مقام سیاسی جهان، ریاستجمهوری ایالات متحدهی امریکا است. اما چرا؟ ترمپ چگونه «صدای» مردم امریکا شدهاست؟
ملاحظهی ترمپ در مقام «یک فرد» که فاقد تعادل روانی است و ممکن است جهان را نابود کند برای فهم این پدیده کافی نیست. ترمپ نماینده و بروزِ عینیِ یک «جریان» است، جریانیکه از امریکا تا اروپا و در سرتاسر جهان نئولیبرال گستردهاست. نمایندهی بازگشتِ مطمئن و قدرتمندانهی جریانِ راست افراطی. جریانیکه همزمان با حذفِ جریان چپ از صحنهی عمل سیاسی بهصورت گسترده پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تبدیل بهیگانه جاگزین (Alternative) برای نظمِ لیبرال دموکراتیک حاکم شد و بهمرور زمان و بهآهستگی خودش را تبدیل بهنیروی هژمونیک کرد.
دموکراسی لیبرال بهدلیل نقایص و مشکلات متعددی که داشتهاست و دارد، موفق بهتحقق بهشتی که وعدهی آنرا میداد، نشدهاست. نهتنها موفق بهخلقِ «بهشتِ پوپری» بر روی زمین نشدهاست بلکه بنیادیترین اصول و دستاوردهای آن هم زیر پرسش رفته و اینک در نقاطی از جهان تبدیل به «فکاهی» و «شوخی» شدهاست؛ اصولی همچون «حقوق بشر» و آزادی بیان و دموکراسی انتخابی. این شکست میدان را برای ظهور نیروهایی چون راست افراطی گشودهاست، آنان با تاکید و اشاره بر ناکامی نظم جهانی لیبرال، از تودهها میخواهند که «به گذشته» برگردند و «شکوه از دست رفته»ی خود را بازیابند – و البته که همهی ما بهخاطر داریم که شعار مبارزهی انتخاباتی دانلد ترمپ چه بود: «Make America Great Again!» و پدیدههایی چون «Brexit» یا خروج بریتانیا از اتحادیهی اروپا و یا رأی آوردنِ گروههای ملیگرا در ایتالیا و هالند و اروپای غربی و جنوبی – و این شکوه از دست رفته را نمیتوان بهدست آورد الی از طریق جنگیدن با «بیگانگان» و بستن راه بر بیگانگی که «خون ما را آلوده میکنند» و با ما تفاوت جوهری و ذاتی و کیفی دارند؛ درحالیکه تفاوت انسانها صرفاً کمی است و نه کیفی.
ترمپ خشمی را در میان مردم امریکا آزاد میکند که «قانونگذاری لیبرال» موفق به مدیریت و تخلیهی درست آن نشدهاست؛ خشم ناشی از تقابل نژادی در این کشور و گراییدن دستگاه قانونی قدرت بهسمتِ سیاهپوستان بهخاطر گذشتهی تلخ تاریخی آنها. او به امریکاییها وعده میدهد که «انتقامگیری نژادی» را در این کشور بهپایان رسانده و از «سفیدستیزی» جلوگیری کند. و از آنجا که تقابل نژادی در امریکا یکی از عمیقترین و ریشهدارترین بحرانهای تاریخ این کشور است و دموکراتها و نظم لیبرال موفق بهبرقراری تعادل در این مورد نشدهاست، افرادی چون ترمپ با آمدن بهصحنه و تاکید بر اهمیت تفاوتهای نژادی، در میان سفیدپوستان امریکایی – که بهدلیل مبارزات ضدِنژادپرستی و گونهای کینهای نژادی دچار اضطراب و ترس شدهاند – تبدیل بهچهرهی اطمینانبخش و محبوب میشود.
این «ترس» و اضطراب در دگر جاها نیز بهکارِ ترمپ میآید؛ سیل عظیمی از پناهجویانیکه بهامریکا تشریف میبرند، نمیدانند که حضور هریک از آنانکه در خیابانهای نیویارک و لسآنجلس و دگر شهرهای امریکایی، مایهی وحشتیست برای کسانیکه خود را «امریکایی اصیل» میدانند، آنان باور دارند که در این دنیای رو به انحطاط و ویرانی، آنان باید امریکا را «پاک» و «امن» و محفوظ نگهدارند و تنها راه این نگهداشت «بهشت» این است که دروازههای امریکا بر روی «بیگانگان» و خارجیها بسته شود. و ترمپ تنها کسیست که از گفتن صریح و آشکار این ایده که خون امریکایی توسط «مسلمانان» و مکزیکیها درحالِ آلودهشدن است، نمیترسد و همین باعث میشود که امریکاییها – حتا اگر در خفا – از او حمایت کنند. و این همچنین میتواند تلنگری باشد به آنانیکه میگفتند «درست است که امریکا همهجا را ویران میکند و بر بیعدالتی بنا شدهاست، اما بهشتیست که بر بیعدالتی بنا شدهاست و همه را خوشامد میگوید».
از سوییدگر ترمپ وعدهی تمدید و ادامهی هژمونی امریکا در صحنهی جهانی را میدهد، هژمونی رو به افولی که در چند دههی دگر کاملاً بهپایان خواهد رسید و پایانِ «رهبری جهان» و «زورگویی به جهان» برای امریکاییها چندان خوشایند نیست، آنان بدشان نمیآید که مقتدرترین مردم دنیا و پُردرآمدترین مردم دنیا و کامگارترین مردم دنیا باشند. آنان میخواهند که تصمیم و رأی آنها سرنوشت جهان را مشخص کند و هرکاری که خواستند با هرگوشهای از جهان انجام دهند؛ عصریکه رفته رفته رو به انتها و زوال است و امریکا دگر آن غول بیسروپای دههی اول هزارهی سوم نیست، و ترمپ وعدهی تمدید این بزرگی و صدرنشینی جهان را میدهد، حتا اگر بهنرخِ تشدید گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی هم باشد میخواهد که درآمد امریکاییها را به دهههای هشتاد و نود برگرداند و امریکا دوباره حرف اول و آخر در عرصهی بینالمللی را بزند. رویاییکه ترمپ برای تحقق آن حاضر است با هرکشوری در هرجای جهان بجنگد و هرقدر که آدم لازم باشد، از بین ببرد.
از سوییدگر ترمپ وعدهی بازگرداندنِ بهشتِ محافظهکاران را میدهد. اینکه آزادیهای لیبرال کارش بهاینجا کشیدهاست که یک تعداد از امریکاییها ادعا میکنند که «جنسیتشان میز و بسکتبال» است، مسلماً واکنش تند نیروهای سنتی را برمیانگیزد و این نیروهای سنتی، راه نجات از این آزادی افسارگسیخته را در بازگشت ترمپ بهقدرت میبینند.
نهایتاً میتوان چنین نتیجه گرفت که ترمپ، محصولِ ترس و انزوای جهانیای است که نئولیرالیسم آن را آفریده و در مدیریت آن ناکام بودهاست؛ ترمپ نمایندهی امریکایی بازگشت فاشیسم و راسیسم است، او خبر از تمهید و مقدماتِ ناسیونالیسمی میدهد که نهایتاً به «میهنپرستی» و «بیگانهستیزی» درحدِ نسلکشی میانجامد. او بروز سیاسی ترس مردم امریکا از نسبیت رو به افزایش اخلاقی در پارادایمِ لیبرال دموکراتیک جهان است و به مردم امریکا وعدهی «حفاظت» از قدرتمندی و پیشتازی آنان را میدهد. بحرانهاییکه آنقدر مهم و نادیدهانگاشتهشده هستند که مردم امریکا حتا چشم بر روی انحرافات و مشکلات ترمپ میبندند بهاین هزینه که او قرار است این مسئلههای آنرا – حتا اگر بهصورت ارتجاعی – حل کند.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.