امروز ۲۱ قوس/آذر برابر است به سومین سالیاد درگذشتِ نویسنده، ادیب و داستانسرای پرآوازهی افغانستان محمداعظم رهنورد زریاب. او سه سال پیش بهدلیل ابتلا به بیماری «کرونا» چشم از جهان بست و جامعهی فرهنگیان و دوستداران ادبیات داستانی زبان فارسی را بهسوگ نشاند. رهنورد زریاب که راوی داستانهایِ انضمامی و واقعی زندگی مردم افغانستان بود، تا آخرین نفسهای زندگیاش دست از نوشتن برنداشت و میخواست که ادبیات داستانی کشور را پُربارتر سازد. درحالیکه او رُمانی بهنام «زن بدخشانی» را مینوشت، مرگ فرصت اینرا به وی نداد تا این رُمان را بهپایان رساند؛ ولی با آنهم رهنورد زریاب پساز نیمقرن فعالیت ادبی، میراثِ با ارزشی در قالب داستانکوتاه و رُمان برای نسلهای آیندهی داستاننویسان افغانستان و حوزهی فارسی زبان برجای گذاشت.
محمداعظم رهنورد زریاب با تسلط بر زبان و ادبیات انگلیسی و فرانسوی در کنارِ زبان و ادبیات کلاسیک فارسی، درخشندهترین کارنامهی ادبی را بهنام خود در ادبیات داستانی معاصر افغانستان بهثبت رساندهاست. او از همان نوجوانی بهصورت حرفهای به نویسندگی آغاز کرد و با ارائهی داستانهای تنیده با ویژگیهای فرهنگی و بومی افغانستان، روش نگارش خاصی را به دوستداران ادبیات و فرهنگیان کشور کشور معرفی کرد. نخستین داستانکوتاهِ رهنورد زریاب هنگامیکه او ۱۹ سال سن داشت، در سال ۱۳۴۲ خورشیدی در مجلهی «پشتون ژغ» در کابل منتشر شد و نخستین و معروفترین رُمان وی «گلنار و آینه» هم در سال ۱۳۸۱ بهنشر رسید. این رُمان رهنورد در غربت نوشته شدهبود.
داستانهای زریاب شخصیت، زمان و مکان، راوی و خط روایت دارد و سوژهای که همه یکجا شدهاند و قالب اصلی را شکل میدهند. زبان داستانی رهنورد زریاب تنها زبانی نیست که روایتگرِ یک رویداد باشد یا عنصری که کارش را بکند، بلکه زبان شیرین، صمیمی و گیرایی است که مخاطب را درهمان گامِ نخست باخود میکشد و همین نثر شیوا و زبانِ محکم داستانهای او، وی را از دگر داستاننویسان جدا میسازد. همچنین زبان شیوا، بیان فصیح، شگردهای خاص و بافت ساختارمند نوشتههایش، او را در حوزهی ادبیات فارسی خاص کردهاست.
گوشهای از داستانِ «کلبهای میان دره»یِ رهنورد زریاب
«در زیر باران در میان تاریکی شب، مردی روی ماشین خود خمشده بود و نومیدانه میکوشید که آنرا به کار اندازد، آسمان با همه نیرویش، باران بر زمین میریخت. مرد در آب باران شسته شدهبود و خشم در دلش چنگ میزد…»
واصف باختری شاعر و نویسندهی دگر افغانستان درمورد رهنورد زریاب چنین میگوید: او تمامقد در درگاهِ تاریخ داستاننویسی کشور ما ایستادهاست. زریاب از همان آغاز نوشتن، گذشته را برای خوانندگان زنده میکند.
محمداعظم رهنورد زریاب بیش از صد داستان کوتاه و چندین رُمان نوشتهاست که مشهورترین آنها «گلنار و آینه»، «شهر طلسمشده»، «مردیکه سایهاش ترکش کرد»، «پایان کار سه رویینتن»، «و شیخ گفت…»، «چار گِرد قَلا گشتم»، «شورشی که آدمیزادگکان و جانورکان برپا کردند»، «قلندرنامه»، «کاکه ششپر و دختر شاه پریان»، «درویش پنجم و «سکهییکه سلیمان یافت» میباشند. علاوه بر داستانکوتاه و رمان، او پژوهشهای زیادی در بخش فلسفه، هنر، جامعهشناسی و روانشناسی نیز داشتهاست.