پس از آنکه امیر عبداللهیان، وزیر امورخارجهی جمهوری اسلامی ایران، در نشستی در دانشگاه تهران یکبار دگر از نشانی دولت و کشور خویش، طالبان را «واقعیت» موجودِ افغانستان خواند و اشاره کرد که این گروه با «داعش» میجنگد و نباید داعش و طالبان را اینهمان دانست، واکنشهای گونهگونی در برابر این گفتههای رئیسِ دستگاه دیپلماتیک ایران مطرح گردید. شماری از کاربران شبکات اجتماعی در واکنش بهگفتههای وزیر خارجهی ایران پرسیدند که اگر طالبان «واقعیت» استند، آیا رژیم اسرائیل – که از دشمنان دیرینِ جمهوری اسلامی ایران است – یک «واقعیت» نیست؟ و اگر هردو واقعیتاند پس چرا رژیم ایران برخوردی دوگانه با این واقعیتها دارد. از سوییدگر، رنگین دادفر سپنتا، مشاور پیشین شورای امنیت ملی افغانستان در واکنش به این گفتههای عبداللهیان ابراز کرد که درست است که طالبان واقعیت افغانستاناند، اما آنها را باید «واقعیت هولناک» دانست. پرسشی که از این کنشها و واکنشها برمیخیزد این است که آیا «واقعیت بودن»، رژیم طالبان را قابل قبول میکند؟ و از آن فراتر، صرفِ واقعیت داشتنِ سلطهي این گروه، آنها را تبدیل به حاکمانِ مشروع افغانستان میکند؟
در اینکه بهصورت عملی و بلفعل، تنها حاکمانِ سرزمین و سرنوشتِ افغانستان طالباناند، تردیدی نیست. البته بهجاست اگر ما بگوییم که این حاکمان نه بخاطرِ کفایت و کیفیت خود، بلکه بهدلیل فساد و ناکارآمدی حاکمان پیشازخود بهحاکمیت این کشور رسیدهاند، اما رویهمرفته واقعیت افغانستان این است که رژیم طالبان درحالِ حاضر قدرتمندترین نهاد و ساختار سیاسی در کشور است و تاکنون تهدید جدیای هم از سوی مخالفان متوجه حاکمیت این گروه نبودهاست.
اما نکتهی ثانویای که باید به آن توجه داشت، مرزهاییست که برخورد و مناسبات با طالبان را از مرتبهی «پذیرش واقعیت» به مرحلهی «تعامل دیپلماتیک» میرساند. این مرز در نخستین گام پذیرش فرمانهای اجرایی این گروه در مقامِ حاکم کشور است. این فرمانهای اجرایی میتواند شاملِ ممنوعیت تحصیل و کار زنان، ممنوعیت اطلاعرسانی و کار رسانهای آزاد و فرمانهای محدودکنندهي دگری باشد. نکتهی حائز اهمیت این است که شماری از کشورهای نزدیک به رژیم طالبان – منجمله ایران – در برابر این فرمانهای اجرایی نیز سکوت اختیار کردهاند و نهتنها از حقوق انسانی و اولیهي مردم این کشور حمایت نمیکنند، بلکه درحالِ گسترش رابطهی اقتصادی خود با رژیم طالبان استند؛ گسترشی که بیشک با «واقعیت دانستن» و اذعان به نامشروع بودن حاکمیت طالبان در منافات قرار دارد.
مضاف براین، اینکه طالبان باور دارند که «غلبهی نظامی» به آنها حقِ حکومت کردن بر افغانستان را میدهد بهصورت آشکاری ناشی از دیدگاه سنتی و ایدئولوژی واپسگرای آنهاست، اما چنین رویه و رفتاری را از سوی رژیمهایی که ادعای پیشرو و دموکراتیک بودن را دارند، نمیتوان برتابید.
در پایان چناچه مقامی از مقامات حکومت پیشین – و مقصر بهقدرت رسیدن طالبان – گفتهاست، حتا اگر طالبان را در مقام «واقعیت موجود» افغانستان بتوان پذیرفت، باید هماره بهیاد داشت که آنان «واقعیت هولناک» جامعهی افغانستاناند که بههیچ قاعده و پیمان بینالمللیای تعهد ندارند و هرآن ممکن است که بخاطر منافع و ابقای رژیم خود در افغانستان به مردم مُلکی آسیب زنند. و البته ناگفته پیداست که تاریخ طالبان را بهعنوان گروهی که مرتکب جنایات گسترده و عدیدهی جنگی شدهاست و همچنان برمبناهای فکری مفرط خویش تاکید میکنند، نمیتوان نادیده گرفت. واقعیت بودن، طالبان را از کارنامهی آنها خلاصی نخواهد بخشید.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.