در دهم دسمبر سال ۱۹۴۸ میلادی و با فاصلهی اندکی بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اعلامیهی جهانی حقوق بشر در پاریس بهتصویب رسید. اعلامیهای با ۳۰ ماده که میبایست نقطهی عطفی میبود در تاریخ بشر در چگونگی برخوردش با همنوعان. البته اینکه این مراد تا چه حد برآمدهاست را تاریخ داوری خواهد کرد و نه ما. این اعلامیه با تایید بیسابقهای از سوی دولتها و همچنین ملتهای جهان روبهٰرو شد، بهگونهای که این اعلامیه با اکثریتی قاطع مورد تایید کشورهای عضوِ سازمان ملل قرار گرفت. البته استثناهایی که این اعلامیه را تایید نکردند، همچون آفریقای جنوبی، بهدلیل وجود نظامهایی چون آپارتاید نژادی بود. مفاد این اعلامیه متضمن بنیادیترین و اساسیترین حقوقیست که یک انسان باید داشته باشد، حقوقی همچون «حقِ حیات» و «حق تحصیل» و حقوقی از همین دست. اهمیت این اعلامیه آنقدر زیاد بود که یک ضلعی از تثلیت مقدسِ نئولیبرالیسم را پدید آورد، مثلثِ دموکراسی، حقوق بشر و انتخابات. مثلثی که در دهههای پایانی قرن بیستم و آغازین قرن بیستویکم بهوسیلهی بزرگترین قدرت دموکراتیک جهان، ایالات متحدهی امریکا؛ بهانهای شد برای یورش به افغانستان و عراق. یورشی که بسیار بهصراحت در ضدیت با روح دموکراسی و آزادی قرار داشت و منتج به نقض گستردهی حقوق بشر در افغانستان و عراق شد. البته این نخستین و واپسین نمونهی این نقضها نبود، دولتهای ابرقدرت در دنیا، که بهظاهر تمامقد پشت ایدهی اعلامیهی جهانی حقوق بشر ایستاده بودند، این حقوق را بارها وبهتکرار نقض کردند و یا از نقض آن حمایتهای وقیحانه کردند. در راس همهی این موارد، میتوان به نقض مستمر و چند دههای حقوق بشر توسط رژیم اسرائیل و حمایتهای حیرتآور ایالات متحده از این کردارهای این رژیم بودهاست. نکتهای که نباید از خاطر بُرد این است که در فاصلهی این جنایتهای مداوم، دولت ایالات متحده و اسرائیل، هماره دگر دشمنانشان را بهنقضِ حقوق بشر متهم کرده و حتا حقوق بشر را «خط سرخ» خویش اعلام داشتهاند و آن را وسیلهای برای کینتوزیهای خویش کردهاند، اما تا سخن بر سر نقض این حقوق بهدستان خونآلود خود این رژیمها آمدهاست؛ بهزبان حال به آن خندیدهاند.
در این گیرودار ما میتوانیم بپرسیم، که آیا اعلامیهی جهانی حقوق بشر، در سطح عملی و حیات روزینهی اجتماعی، همان معنای پیشین را همچنان داراست؟ آیا این اعلامیه همچنان همان قدرت بازدارندگی را برای نقض نشدن این حقوق و نرفتن این ظلمها بر سر انسانها، دارد؟ آیا موضوعیت این اعلامیه نزد همان کشورهاییکه آن را طرح کردند و حامیان اصلی آن بودند، همانقدریست که در آغاز تصویب این اعلامیه بود؟
بههیچرو، حقوق بشر فقط یک ضلع از اضلاع سهگانهی جهان لیبرال است که به بنبست خوردهاست و بهصورت فاحشی شکست ایده و طرح خویش را به رخ جهان کشیدهاست. این حقوق بهصورت روزمره در جهان نقض میشود و گاهی حتا همان لیبرالترین و آزادترین کشورهای جهان را نیز، در برخوردشان با پناهجویان نمیتوان از رژیم نازی، متمایز کرد و دانست. اوجگیری دیو نژادپرستی و اعتلای مجدد راست افراطی در جان، نشانگر همین است که امریکا و متحدانش، نتوانستند پاسداری دنیایی آزادی برای انسانهایی برابر باشند. انسانهاییکه فارغ از رنگ و پوست و زبان و دین، میتوانند در کنار هم و بهصورت مساوی زندگی کنند؛ ولی فلسطین را، که امریکا از نقض آشکار و بیشرمانهی حقوق بشر و آنهم بنیادیترین حق بشر که هرحق دگری را ممکن میکند، یعنی حق حیات، حمایت میکند و افغانستان را، که رژیم حاکم در آن باز هم یکی از اساسیترین حقوق انسانی که همان حق تحصیل باشد را برای نیمی از جامعه قدغن کردهاست؛ نمونههایی – و فقط نمونههایی- از نقض گسترده و همهروزهی حقوق بشر، و زیر پرسش رفتن معناداری این اعلامیه دانست. بهرغم اینکه مفاد اعلامیهی حقوق بشر بهصورت وسیعی قابل دفاع و موجه است، بشریت باید در اندیشهي راه تازهای برای نظارت بر چگونگی حراست از آن و اعمال فشار بازدارنده بر ناقضان آن باشد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.