در آلمان نازی، مراسم معروفی برپا شد بهنامِ «کتابسوزان»، مراسمی که در آن هرمتن و کتابی که در تضاد با نازیسم داسته میشد و به مذاق نازیان خوش نمیآمد، سوختانده شد. آثار نویسندگان بزرگی از حوزههای گونهگون؛ هراثری که مربوط به مارکسیسم و کمونیسم میشد، کتابهای نویسندگانی چون والتر بنیامین، آندره ژيد، داستایفسکی و لئو تولستوی. این مراسم را میتوان همچون هولوکاست، لحظهای از لحظات فعلیتیابی هستهی سخت نازیسم دانست. ولی در اینجا، در کابل، اگرچه رژیم بسیار بیسوادتر و «بیالفباتر» از آن است که بخواهد کتابسوزان راه بیندازد، در عمل و در واقع حالی را بر کتابها آورده است که شایستهترین اسمش «کتابکُشان» است.
.
از سه طبقهای که در مارکیت ملی (اسم بزرگترین مارکیت فروش کتاب در کابل) کار میکردند و کتاب میفروختند، فقط در یک طبقهی آن کتابفروشی باقیمانده است و همان یک طبقه نیز، جز چند کتابفروشی معدودی ندارد. و همان کتابفروشیها نیز برخلاف گذشته، با سکوتی ناشی از هیبت و ابهت کتابها و حس عمیقی از آرامش پُرنگشتهاند؛ بلکه سکوت آنها گویای احتضار و وضع اسفناکیاست که دارند. در این شهر، قبل از پانزدهم آگست نیز کتابها ارج چندانی نداشتند و کتابفروشی در انظار عامه، «شغل مسخره» و «بینانی» بهچشم میخورد که البته در درستی پارهي دوم آن تردیدی نیست.
.
خاک در تلاش ناکامی سعی کردهاست همهی کتابهای کابل را در خود بپیچد و ارچند کامِ تام نیافتهاست؛ حضورش بر جلدهای کتابهای کتابفروشیها کابل، خبر از بیکسی و انزوای این کتابها در آن کنجهای دنج میدهد. کتابفروشیهایی هم در کابل هستند که «سالها» میشود کتاب تازهای وارد نکردهاند؛ یکی به این دلیل که بازار کتاب در کابل بهصورت بیپیشینهای اُفت کردهاست و ثانیاً بدانجهت که کتابهاییکه این کتابفروشیها از سالها پیش وارد کرده بودند، تاکنون بهفروش نرفتهاست. مهدی [این نام مستعار است] که یکی از اصلیترین کتابفروشیهای کابل را مدیریت میکند، در گفتوگو با پابلیک تریبون میگوید: از هر ده مشتریای که مراجعه میکنند، حداقل چند نفر آنها از ما میپرسند که آيا کتابهای آنها را میخریم یا نه؟!
او همچنین میافزاید که نگرانیهای مداومی از چگونگی برخورد رژیم با کتاب و کتابدار در کابل دارند. مهدی باورمند است که علاقهمندی و شعفی نیمبندی که جوانان به «آگاهی» و «دانش» داشتند، پاک از بین رفتهاست و جوانان با چشمان خود مینگرند که اینانی که امروز در کابل دولت و ثروت و قدرت را دست دارند، هیچیک فرآوردهی «تحصیل» و «مطالعه» نیستند و آنها با راههای دگری به چیزهایی که دارند، رسیدهاند و نه کتاب و کتابخوانی.
.
کتابها در کابل با همان سرنوشتی دچار شدهاند که بورخس آن را «بهترین چیز و در بدترین جا» بودن توصیف میکرد. برخلاف دگر کشورهای دور و نزدیک منطقه و جهان، کتابداری و کتابفروشی در کابل، حتا بهعنوان یک «صنعت» نیز جا نیفتادهاست و همان بُعد اقتصادی و بورژوایی آن نیز باعث نشدهاست که این کالا – همچون گوشیهای برند- رونق بازار خودش را حفظ کند و تقاضای آن بهصورت مستمری کمتر از عرضهی آن نباشد.
.
پُربیجاست که ما از مردمی «بینان» توقع داشته باشیم که «کتاب» بخرند و بخوانند و دوست داشته باشند. راه رهایی از این مرداب، این نیست که ما مردم را به مطالعه تشویق کنیم و تکتک و یکییکی همه را قناعت بدهیم که کتاب بخوانند، باید شرایط عینی و مادی این زندگی اجتماعی بهگونهی متحول شود که ما بتوانیم از کتابخوانی و رونق کتاب سخن «معنادار» بگوییم.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.