از چند روز گذشته بدینسو، داغترین خبری که رسانههای جهانی و بینالمللی را خوراک خبری دادهاست؛ درگیری خونین و مرگبار میان ٰرژیم اسرائیل و گروه شهنظامی اسلامگرا موسوم به «حماس» است. این درگیری از حملهی نامنتظرِ حماس به اسرائيل آغاز شد و پس از کشتهشدن بیشتر از چند صد تن اسرائیلی، بمبارانهای بیوقفهی نوار غزه – منطقهي تحت کنترل حماس- را در پاسخ به این راکتپراکنیها، در پی داشت. درگیری دوطرفهای که در آن دستکم چند هزار تن تاکنون کشته و زخمی شدهاند و اگر این مرافعه ادامه یابد، بیگمان که این آمار افزایش بسیار بیشتری نیز خواهد داشت.
در این میان، چنانچه مسئلهي فلسطین هماره حساسیتزا و حاشیهساز بودهاست، پشتیبانان و طرفداران هردو طرف درگیر، به اعلام حمایت سیاسی، مالی و نظامی از طرفهایشان پرداختند. جهان غرب قاطعانه در کنار اسرائیل ایستاد و حتا حمایت از «حماس» در شماری از کشورهای اروپایی با تهدید قضایی روبهٰرو شد، و عامهی کشورهای اسلامی نیز بمباران غزه را نمونهی واضح و بارزی از ستمگری و «جنایت جنگی» خواندند. آتشی که هرکنشی از سوی اطراف درگیر در این جنگ، همچون هیزم خشکی به شعلهوری آن بیشتر از پیش، میفزود . کماکان میافزاید. اعلامیههای پیهمی که از سوی جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان و سائر کشورها و گروههایی که بهشدت نگران اوضاع غزه هستند، صادر میشوند؛ نشانگر همین حساسیت روی مسئلهی جنگ اسرائیل با حماس است.
اما اگر بخواهیم گامی از جوزدگی و تن دادن به منطقِ «حمایت کور» عقب بگذاریم و به ریشههای این بحران نگاهی -ارچند نیمه- بیفکنیم، متوجه خواهیم شد که این مسئله بسیار ریشهایتر و عمیقتر از آن است که ما انتظار بریم با دعوت دوطرف به خویشتنداری و مصالحه، حل بشود. بحران پیچیدهای از این دست، در سطوح و لایههای متفاوتی بیخ و ریشه دارد که بدون ملاحظه و نگریستن آنها، گزارشهای رسانهای ما را بهٰراحتی خواهند فریفت و به ما خواهند گفت که ما حق داریم تا قاضی این قضیه شده و یکی از اطراف را پری و دگری را دیو بنامیم.
اما گذشته از طرفداری و حمایت از این یا آنسوی مسئله و حتا قبل از آن، فهمیدن این مسئله مقدم و ارجح است. بدینگونه که ما میتوانیم بپرسیم چه پدیدهای پشت این توحش دوسویهی عریان نهفتهاست؟ چه چیزی باعث شدهاست که در بیستویکمین قرنِ پس از میلاد مسیح و در عصر برنامه ریختن برای سفر به مریخ و در اوج عصر تکنیک، اقوامی در جهان همچنان به کشتار وحشیانهی همدگر ادامه داده و با تجزم محض بر سر موضع خویشتن بایستند.
این مسئله را در کنار دگر صورتبندیهای موجه، میتوان در کسوت یک «بحران» فهم کرد. بحرانیکه مواجهه با مدرنیتهی کاپیتالیستی و نظام نئولیبرال جهانی آن را پدید آوردهاست. حماس، از دگر گروههای اسلامگرای جهادی جدا نیست، این گروه نیز دین را، بهتعبیر سیدقطب «بهحرکت» درآوردهاست تا حربهای باشد برای مبارزه. مبارزه با چه؟ مبارزه با گوشههای برنده و نامعقول مدرنیته، این سویههای تاریک عقل مدرن اگر در گذشتهها استعمار پیر و یورشهای عریان بهعزم تاراج منابع و ثروتهای قوم و ملتی بود، اکنون خودش را با ظاهری فرهیختهتر مینمایاند، بهکمک ترمینالوژي فرویدی، میتوان گفت که این جنگ، این وحشیگری محض، سعی بر کشین حجابهایی از «تمدن» بر سر خویش دارد. اما چنانکه والتر بنیامین گفته بود، تاریخ «تمدن» بهگونهای همان «تاریخ توحش» است، توحشی که از سوی نهادهایی صورت میگیرد که از گونهای معینی از عقلانیت پیروی میکنند. و در توجیه این توحش، چنگ به مبناهای همان عقلانیت مورد بحث میزنند، برای حماس این عقلانیت همان ایدهي جهاد و دفاع از حق است و برای اسرائیل، مدرنیزاسیون و نظم دولت-ملت نوین که براساس آن خود را مالک بیقیدوشرطِ سرزمینهای اشغالی میداند.
این بحران منحصر به این ناحیهی خاص از جهان نمیشود و در بهترین حالت آن را میتوان صرفاً نمادی از این جهان «بحرانزده» و ناآرام انگاشت. نمادی که بهخوبی نشان میدهد که عقل مستبدِ روشنگری چگونه عمل میکند و سنت، در ردای ایدئولوژي چگونه در برابر این منطق میایستد و چنانکه فانون در نامهای به دکتر شریعتی گفته بود، در جوامع دینی، بهترین وسیله برای رزمیدن علیه استبداد مدرن و استعمار، بیشک که دیانت است. و از حادثهي انقلاب اسلامی در ایران تا بهقدرت رسیدن طالبان در افغانستان و حضور و کنش نیروهایی چون حماس، همگان موید همین نکته هستند که تا عقل مدرن بخواهد هژمونی گفتمانی خویش را تحمیل کند، سنت نیز بهنامهای متفاوتی در برابر آن ایستادگی خواهد کرد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.