پانزدهم اکتبر زادروز یکی از بزرگترین اندیشگرانِ تاریخ تمدن بشریست. فیلسوف و شاعری آلمانیای که بهعلتِ تاثیر ژرفی که بر رویِ فرهنگ انسانیِ پس از خود داشتهاست مشتهر است. فریدریش ویلهلم نیچه متولد پانزدهم اکتبر سال ۱۸۴۴ در شهر روکن و درگذشتهی ۲۵ آگست سال ۱۹۰۰ در وایمار است. در جوانی مدرس فیلولوژی دانشگاه بازل بود و پس از چندی منصب استادی را وانهاد و بهگشتزنی در اروپا و نوشتن آثار خویش آغاز کرد. ماجرای عاشقانهی پُرشوری با زن مشهوری بهنامِ لو سالومه – که از قضا این زن بر دگر متفکران مهم آن صر اروپا همچون زیگموند فروید نیز تاثیر نهاده بود- داشت و این عشق ناکام نقش مهمی در خلق مهمترین آثار او و کتابی همچون «چنین گفت زرتشت» داشت. بههرجهت اگر حرف مارتین هیدگر را بپذیریم که تنها صورتِ معنادار زندگینامهگویی در مورد یک فیلسوف این است که بگوییم او زاده شد، اندیشید و مُرد، آنگاه جزئیات زیستنامهی نیچه چنین ارج چندانی در نگاه ما نخواهند یافت. بههمین قدر مسلم که ما بدانیم او در مرحلهی نخست حیات فکری، رابطهی عمیق با ریشارد واگنر، آهنگساز بزرگ آلمانی داشت و در ده سال پایانی زندگی خود سکوت گزید و لام تا کام سخنی نگفت – سخن نگفتنی که بعضی از شارحان نیچه آن را حملِ بر «عارفانگی» و «پیامبرگونی» او کردهاند- احتمالاً گرههای لازم کار ما را بگشاید.
نیچه آنچنان اندیشمند پُرباریست که همچون هر اندیشگر اصیل و درجه یک دگری، خوانشهای متفاوت و گاهی حتا متعارضی از آثارش صورت گرفتهاست؛ از اگزیستانسیالیستها که او را در کنار کسانی چون داستایفسکی و کییرکگور از بنیانگذارانِ اگزیستانسیالیسم میدانند تا جامعهشناسان و اندیشمندانی همچون وبر و به تبع فوکو که وجه تمرکز در کار آنها روش نیچه برای بازشناسی ریشهی فرهنگی پدیدهها و مفاهیم بدون افتادن به دامِ تاریخیگری (Historicism) واقع شدهاست. این دامنه حتا گستردهتر از این نیز است و بسیار دیدهایم و دیدهاید که نیچه را اغلب به غلط و بهدلیل رابطهی نکوییکه خواهرش با رایش سوم و آدولف هیتلر داشت، از نظریهپردازان و فیلسوفان فاشیسم میدانند و عجب اینکه در جریان کاملاً مخالف با راست افراطی، یعنی در جریان چپ نیز بودهاند اندیشمندانی که از کار و مفاهیم نیچهای برای طرح و پیشبُردِ مباحثشان بهره گرفتهاند. بههرجهت مخلص کلام اینکه نیچه را – که او خود، خودش را «ویرانگر» متافزیک غرب میدانست- در هیچ مکتب معین و مشخصی فروکاست یا باعث و بانی مکتب مشخص و معینی انگاشت. گرایش او به فلسفههای پیشاسقراطی در یونان و خصوصاً شخصِ هراکلیتوس و باورمندی به اصلِ روندگیِ بینهایت هستی، در اندیشههای نیچه نیز تبارز یافتهاند و او از نقد و طرد بیرحمانهی آثار درخشانیکه در دورهی نخست حیات فکری خود نوشته بود – همچون زایش تراژدی در روح موسیقی- هیچ واهمهی به دل راه نمیدهد و این خویِ «رو به بینهایت بودن» در شخصیت خیالی پیامبری که او برمیسازد – زرتشت- متجلی شدهاست.
نیچه را چنانکه میشل فوکو در کتاب «نیچه، فروید، مارکس» ادعا میکند – که در اصل یک سخنرانی فوکو بودهاست و بعدتر بهصورت یک کتاب منتشر گردیده- میتوان در کنار فروید و مارکس، یکی از مهمترین منتقدان پروژهی جنبش روشنگری دانست. اگر مارکس ما را به قیود اجتماعی و اقتصادی عقل آشنا کرد و فروید پرده از قیود روانی و مبتنی بر میل و لذت عقل و نقش مهم ناخودآگاه برداشت، آنگاه نیچه ما را از قیدهاییکه «ارزشها» در تاریخ تمدن بشری بر فرایند تعقل و عقلورزی زدهاند باخبر کرد. از اینکه اخلاق در این فرایند پیچیده چگونه شکلگرفته است؛ با شیوهی خاص خودش که همان تبارشناسی بود.
بههرجهت نیچه را بایست در کنار فیلسوفان بزرگی چون مارکس، هگل، اسپینوزا و دکارت، از مهمترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان تاریخ تمدن بشری دانست. تاثیر او بر فلسفهها و بینشهای هنری متفاوت از فلسفه و هنر و سیاست گرفته تا اخلاق و روش مطالعهی اجتماعی، حیرتآور است.
او ویرانگر بزرگی بود که بهدرستی دست بر روی بزرگترین بحران عصر ما نهاد؛ بر رویِ نهیلیسم. بر روی بحران فقدان معنا. و سعی کرد که این فرهنگ نهیلیستی و «نه» گو به زندگی را از ریشه درآورده و از بیخ بخشکاند؛ اینکه او تا چه حد موفق بود، سخن دگریست ولی این بدیهیست که نگاه این مرد تیزبین، چشم ما را بر روی اصلیترین معضل فرا رویِ جهانیکه نئولیبرالیسم آفریدهاست، گشود. مردی که بهٰراستی «دینامیت» بود.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.