دیروز، زمینلرزهای با قدرتِ ۶.۳ ریشتر، ولایت/استان هرات در غرب افغانستان را تکان داد. این زمینلرزه تلفات مالی و جانی بسیاری برجا نهادهاست. این زمینلرزه که مرکز آن ولسوالی/شهرستانِ «زندهجانِ» ولایت/استانِ هرات گزارش شدهاست، نهتنها زیانهای مالی هنگفت به آسیبدیدگان وارد کردهاست؛ بلکه آمار تلفاتِ جانيِ آن نیز، تکاندهندهاست. براساس گفتهی سخنگوی طالبان برای ادارهی مبارزه با حوداث طبیعی، بیشتر از دو هزار تن در این رویداد جان باختهاند. آماری که بهراستی وحشتزا است؛ مضاف بر اینکه این رقم نهایی نیست و بیگمان در ساعتها و روزهای آینده، بیشتر و بیشتر نیز خواهد شد. این مقام، همچنین افزودهاست که تعداد زخمیانِ این رویداد بیشتر از «۹» هزار تن بودهاست؛ رقم حیرتآفرینی که بیشک امکانِ افزوده شدنِ شماری از این زخمیان به فهرستِ جانباختگانِ نیز وجود دارد. بهگفتهی این سخنگوی طالبان، ملا جانان شقایق، بیشتر از یک هزار خانه بر اثرِ این زمینلرزه ویران شدهاند. این زمینلرزه همچنین پسلرزههای ویرانگری بههمراه داشتهاست، پسلرزههایی بهقدرتِ ۵.۵ ریشتر و ۶.۲ ریشتر، پسلرزههایی که خواب و آسایش را از باشندگان ولایت/استان هرات ربودهاست. گواهانِ رویداد، تلفاتِ و تاثیراتِ این زمینلرزه را «وحشتناک» توصیف میکنند و معتقدند که آمار جانباختگانِ این زمینلرزه «بسیار بیشتر» از گزارشاتیست که توسط رسانههای رسمی و غیرِ رسمی گزارش شدهاست.
آسیبدیدگانِ این رويداد به کمکهای بیدرنگِ صحی، غذایی و روانی نیازمند استند. نهادهای مددرسانِ بینالمللی باید بهصورتِ اضطراری وارد معرکه شوند و از تشدیدِ فاجعهی در حالِ وقوع در هرات پیشگیری کنند. نهتنها نهادهای بینالمللی که باشندگانِ سائر استانها/ولایتهای افغانستان نیز بایست در حد مقدور، مددِ ممکن را به هراتیان برسانند.
دیدنِ این رویداد و رویدادهای نظیر آن، از عینکِ «رمانتسیسم» و «عواطف»، بیشک دالِ بر بلاهتیست آشکار. سرودنِ «مرثیه» و شعر در موردِ زمینلرزهای که انسانهای بسیاری را به عمیقترین معنایی «بیچاره» کردهاست، نشانگر بیمعنایی و بیهمتی جمعی مردمیست که دهههای بلندی را از بدبختیهایاش «شعر» سرودهاست. آدورنو بهدرستی از ضرورتِ سکوت در مورد فاجعه سخن گفتهاست، سرودنِ شعر در موردِ فاجعه، «توهین» به «رنجها» و زخمهای «عمیق» انسانهاست. کمترین کنشِ ممکن عملی در برابرِ چنین رویدادی، زیباترین شعریست که آدمی میتواند در «صحنهی واقعیت» بیافریند و از زشتی و زنندگی آن بکاهد.
«همدردی» و «غمشریکی» در دنیای مجازی نیز چنین حکمی را دارد. زیرا «گذاشتنِ عکسهای سیاه» در فیسبوک و اینستاگرام و کجا و کجا، به آدمها «توهمِ» این را میدهد که «کاری» کردهاند، که «رفعِ مسئولیت» کردهاند؛ درحالیکه برای «بدبختشدگانِ» این رویداد، هیچچیزی بیمعناتر و کمسودتر از این پرترههای غمناک و پروفایلهای سیاهِ فیسبوکی نیست. دنیای مجازی، شور و حسِ مسئولیت انسانها در برابر همدگر را «تخلیه» میکند، ولی در سطحی «مجازی» و بسیار «بیهوده».
ما بایست برابر «عادیسازی» چنین رویدادهایی مقاومت کنیم. ما نباید بپذیریم که این زمینلرزه، صرفاً «تقدیر الهی» بودهاست. ایدئولوژی از ما میخواهد که باور کنیم این رویداد، «عادی» و «طبیعی» است و هرازچندی در جایی از جغرافیای جهان پیش میآید، اربابان سرمایه و قدرت در برابر نقایصی که «زمینلرزه» را تبدیل به «فاجعه» میکند مسئولیت دارند. دزدان و فاسدانِ بیستسالِ گذشته و جنگجویان و جانیان حالِحاضر در افغانستان، در «گِلی» بودن و «گِلی» ماندنِ خانههای مردمِ «زندهجان» بیتقصیر نیستند. صاحبان قدرت در کابل، درِ نبود و کمبودِ امکانات برای رسیدگیِ بیدرنگ به وضعِ اسفناکِ قربانیان این رویداد، بیتقصیر نیستند. کلِ این خیلِ مسخرهی رهبر و پیشرو و پیشوا در چهار دهه جنگِ این کشور، در «سستیِ زیربناهای» هرات و هرجای دگر اینکشور صاحبتقصیر اند؛ زمینلرزه در همهجای جهان روی میدهد، ولی چرا در دگر جاهای جهان قابلِ پیشگیری و «کاستن از پیامد» است و در این کشور نه، چرا در دگر جاهایِ دنیا، بودجههای هنگفت برای رسیدگی به بحرانهای طبیعی تخصیص یافتهاند و در افغانستان؛ مهجورترینِ نهادها، همین نهاد رسیدگی به حوادث طبیعیاست؛ زیرا رژیم و ایدئولوژی دیده و دانستهاست که با همین حقهی «طبیعی» خواندن «تقدیر الهی» خواندن، از هر فاجعهای ميتواند «رفع مسئولیت» کند و حسابِ این پیامدهای نامعقول را حوالهی «خداوند» کند.