برنامهی جهانی غذا (WFP) که از نهادهای زیرمجموعهی سازمان ملل متحد است، در گزارشی آوردهاست که بیشتر از شش میلیون تن در افغانستان، در معرض گرسنگی شدید قرار دارند. براساس این گزارش، افغانستان پس از سودان در جایگاه دوم کشورهایی قرار دارد که در بیشترین شمار تهدیدشوندگان به گرسنگی حاد را دارد. این در حالیست که این تعدادِ در معرض گرسنگی، در حالِ افزایشاند و مدیر منطقهای برنامهی جهانی غذا گفتهاست:«کمککنندگان بهخاطر خدا گام بردارند و به مردم افغانستان کمک کنند!» و البته وضع اسفناک گرسنگان افغانستان را همین لحنِ جای ایلیف میتوان دریافت. اما «نادیدهانگاری» فاجعهی افغانستان، از اینسان که اکنون شاهد آنیم، به کجا خواهد انجامید؟ آیا «سکوتِ» این «گرسنگان» دایمیست؟ عواقب داخلی و خارجی این «گرسنگی» چقدر است و جدیتِ «مسئلهی» گرسنگی، و نقش آن در بازیهای بیپایان سیاسی چقدر و چیست؟
در مصیبتنامه، اثر شیخ عطار آمدهاست:« مردی از دیوانهای پرسید: اسم اعظم خدا را میدانی؟ دیوانه گفت: اسم اعظم خدا نان است! اما این را نمیتوان جایی گفت. مرد گفت: نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟ دیوانه گفت: در قحطی نیشابور چهل شبانهروز میگشتم، نه هیچجایی صدای اذانی شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم، از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایهی اتحاد مردم نان است. (مصیبتنامهی عطار، ص۳۵۹) و دیرگاهیست که مردمان اینجا، افغانستان، «اسم اعظم خدا» را، «نان» را گم کردهاند. درحالیکه رژیمها و صاحبان قدرت آنها، در پیِ «هدایت» و به «بهشت» بردن آنها هستند، این گرسنگان، چون نان ندارند، نهتنها «متدینتر» و «سازگارتر» با اخلاق دینی و فضائل دینی نشدهاند، بلکه بیشتر و بیشتر از این اخلاق و فضیلتها فاصله میگیرند و در حال «فروشدِ اخلاقی» هستند.
رژیم حاکم در افغانستان نمیداند که کارِ اقتدار و حاکمیت، تبلیغ و تحمیلِ «هدایت» نیست، بلکه فراهمآوری «رضایت» است، اما این رژیم و این ایدئولوژی، سیری و گرسنگی این مردم را امورِ «بیارزش دنیوی» میداند و به هرکسی که در حال گرسنگی خوردن و گرسنگی کشیدن باشد، نگهی تحقیرآمیز میافکند و یادآوری میکند که بهجای «شکمپرستی» باید به فکر «سعادت اخروی» و «آنجهانی» خود باشد و به کسی مجال پرسیدن این پرسش نمیدهند که شما، شما کاخنشینان سیردلِ این روزهای کابل، شما چرا «سعادتهای اینجهانی» نصیبتان است و برای خویشتن «نعمت» میدانیدش و برای دگران، «حرص و آز»؛ بههرجهت آنچه مقدر و مسلم است این است که این رژیم، سیری مردم را اولویت کاری خویش نمیداند و بهجای آن و بسیار بیشتر از آن، بهفکر این است که زنان چه میپوشند و با آنان پوشش کجای بدنشان پیداست و کجا پنهان. و سرنوشت گرسنگان در سایهی حاکمیت چنین رژیمی، بیشک که «بهبودی» و «سیری» نخواهد بود.
از ناپلئون بناپارت، امپراتور نامورِ فرانسه نقل میکنند که:«تنها انقلاب خطرناک خطرناک، انقلاب گرسنگان است، من از شورشهایی که دلیل آن بینانی باشد، بیشتر از یک ارتش ۲۰۰ هزار نفری میهراسم.» و این بیمناکی ناپلئون بیشک بهجا بودهاست و شورش گرسنگان، شورشی بهغایت خطرناکتر از هرشورش دگریاست. ولی آیا کاخنشینان کابل این نکته را میدانند؟ نه. و پیامد این ندانستن را هم مردم افغانستان – و از آنجا که افغانستان تافتهای جدا بافتهای از جهان نیست و بهصورت عینی و واقعی با باقی جهان در ارتباط است- و هم مردم جهان، خواهند دید. افزایش جنایات، زوال اخلاقی، ارزانی نیروی کار و تشدید این بحران، فرار هرچه بیشتر جوانان و فهرست بلندبالایی از پیامدهای محتوم، این لشگر گرسنگان در افغانستان، را تبدیل به عامل مهمی در اتفاقات اجتماعی سیاسی آیندهی این کشور خواهد کرد. و هرطرفی از اطراف دخیل در قضیهی افغانستان، چه داخلی و چه خارجی، اگر در محاسباتاش تاثیر این لشگر و نقش این لشگر را دستکم و یا نادیده بگیرد، بیشک خطای محساباتی جدیای کرده و «واقعیترین» مسئلهی این کشور را چنانیکه باید، بهحساب نیاوردهاست.
بههرجهت سکوت این گرسنگان و فروخوردنِ فریادهایشان، ابدی نیست. و گرسنگی، از آن دست مشکلاتیست که «صبر» و «سکوت» نمیسازد و اگر در آیندههای نهچندان دور، لشگرهای گرسنگان برای انهدام نظامی که آنها را بهدلیلِ سرشتِ «نامعقول» و «ضدعقل» خود، بیهیچ دلیلی از یک پارچه نان محروم کردهاست، راه افتادند، تعجب را باید برای همانهایی که این گرسنگان را «هیچ» بهحساب نمیآوردند، وانهاد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.