هفدهمین روز ماه سپتامبر بهنام «روز جهانی مصونیت بیماران» شناخته میشود. هدف از نامگذاری این روز را حمایت از بیماران، که بیشک طیفی «آسیبپذیر» هستند، دانسته میشود. بزرگداشت از این روز درحالی صورت میپذیرد که افغانستان دارندهی یکی از «معیوبترین» نظامهای صحی در دنیا است. و براساس گزارش «یونسیف»، سالانه تنها چندین هزار مادر در افغانستان بهدلیل کمبود و یا نبودِ امکانات صحی پس از زایمان، جان میبازند. نهتنها در قسمت رسیدگی به مشکلات جسمی و تنانهی بیماران، بلکه بهلحاظ رسیدگی به بیماران روانی و آسیبهای فراوانی که آنها همهروزه از جامعهی نابههنجار خویش میخورند نیز، این نظام نهتنها «ابتکاری» از خود ننموده، بلکه در حصهی ادای مسئولیت و رسیدگی «حداقلی» به این بیماران نیز ناکام و ناتوان بودهاست. و البته این ناکامی و ناتوانی، میوهی نورسیدهی نخلِ رژیم طالبان نیست و نظام صحی افغانستان در همان زمان کمکهای «بیپایان» و «بیپرسان» بینالمللی نیز کارِ کارستانی نکرده بود. البته در زمان حاکمیت جمهوری نئولیبرال، نهتنها این نظام به مسئولیتهای خود رسیدگی نمیکرد، بلکه «قصابی» این نظام را در روزهای همهگیری ویرویس «کویید ۱۹» یا همان «کرونا» همه گواه بودیم. و ارچند همهگیری این ویروس را نباید نقطهی آغاز «فساد گسترده» در این نظام انگاشت، ولی بیشک این «قصابی» و فسادپیشگی، آخرین دشنهای بود که این نظام، قبل از فروپاشی و فرار سردمداراناش به پیکر خستهی این مردم فرو کرد و این خسته را بیشتر خست.
در دوسال گذشته و با قطع کمکهای بینالمللی و کاهش توجه بینالمللی به مسئلههای افغانستان، نظام صحی مفلوک و معیوب این کشور، بهگونهی روزافزونی رو به تباهی گذاشت؛ عاملهای چندبُعدی و پیچیدهای در این تباهی و فروشد نقشآفرینی کردهاند، از آنچه «فرار مغزها» خوانده میشود تا قطع علاقهی زورمندان داخلی و خارجی به مسئلهی «صحت» در افغانستان. در گیروداری که همگان در مورد حکومت «همهشمول»، «جبههی ملی مقاومت» و چنین چیزهایی سخن میگفتند، «مسائل واقعی» و عینی این جامعه، که نبود امکانات صحی و فروشد نظام صحی فقط یکی از آنها بهشمار میآید، بیشک مغفول و مطرود میمانند.
البته نباید از خاطر بُرد که در کنار قطع کمکهای جهان و فرار قشر تحصیلکرده، «آموزش غیرمعیاری» در افغانستان نیز از میزان مصونیت بیماران در کشور میکاهد. بهوفور و تکرار در کابل و دگر نقاط کشور مشاهده شدهاست که پزشکان در مقام «پیامبران سفیدپوش» به بیماران خویش هتاکی میکنند و در رویارویی با آنها هیچ درشتی و تندیای را دریغ نمیدارند. این درحالیست که افزایش کمی دانشگاههای شخصی – که تا خرخره غرق در فسادهای گونهگون بودند و سندهای تحصیلی در آنها خریده و فروخته میشد- در افغانستان، باعث شدهاست که هیچ معیار و محکی برای رسیدن به مقام «پزشکی» در جامعه وجود نداشتهباشد و سویهی «اخلاقی» کار طبی بهکل لگدمال شود. پزشکی در افغانستان تبدیل به رشتهای «فنی» شدهاست که «اخلاق» را باید جزئی بیاهمیت و فرعی آن پنداشت.
اما مشکل در نظام صحی خلاصه نمیشود، اگر این نظرگاه جامعهشناختی را بپذیریم که جامعه یک کلِ «ارگانیک» بههم پیوستهاست و میتوان و میباید آن را در مقام کلی پویا و زنده مطالعه کرد، آنگاه یک حکمی که با دیدن ظواهر جامعهی افغانستان بهسادگی میتوان صادر کرد این است که این جامعه «بیمار» است. پدیدهها در آن، «چنانکه» باید باشند و در «آنجا» که باید باشند، نیستند. بههیچصورت نميتوان این جامعه را مصداقی از مفهوم «جامعهی سالم» دانست؛ و نظاره به هرسوی این جامعه، از حاکمیت و رفتارهای آن گرفته تا به مردم عامی و عادی آن، تا ساختارهای آن، تا نظم تجاری و اقتصادی آن، همه و همه به ما گواهی میدهند که افغانستان را باید در مقام «پیکری بیمار» دید، پیکری که با بیماریهای بسیاری جدیای «همپنجگی» میکند و پیکری که پارههایی از آن مُردهاند و پارههای نامُرده نیز بهوسیلهی پارههای بیمار و مُرده، در خطر هلاکت و مرگاند. و اگر بناست این پیکر روزبه و بهروز شود، باید به بیماریهای ریشهای آن در مقام یک کل مستحضر اندیشه کرد.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.