جی.آر.آر تالکین، نویسنده و شاعر نامآشنا و مشهور انگلیسی و پدیدآورندهی مجموعهی معروف «ارباب حلقهها» است. در کنار ارباب حلقهها سائر کارها و نوشتههای او – همچون «هابیت»- خوانندگان زیادی در سرتاسر جهان داشتهاست. او را پیشگام و پیشوای سبک نگارش «فانتزی» در داستاننگاری معاصر میدانند و دنیاهایی را که او خلق کردهاست، نمونهی بارزی از آنچه او خود «تخیل خلاق» مینامید، میدانند. دریافتهای تالکین از تخیل، بهصورت عمیقی در داستانهایی او که نوشتهاست، پیاده شدهاند. و بعد از او و توسط شارحان انگلیسی و غیرانگلیسی کارهای او گسترش بیشتری یافتهاست. تالکین در متن این قصهها میخواهد نگاه ما به پدیدهی «تخیل» را «بازسازی» و دگرسان کند. او نمیپذیرد که «تخیل»، «بازی کودکانهی» تمدن بشری و عاملی جنبی و عرضی بودهاست. جایگاه تخیل در نگاه او بسیار بنیادیتر از «برابرنهاد» کودکانه و بهدرد نخورِ «واقعیت» است. البته پیشرفت علوم طبیعی و طرز تفکر مدرنیستی، هردو منتج به فروکاهش تخیل و ابعاد آن، به محدودهی «ذهنی بشر» شدهاست، به این معنا که تخیل – هرگونه و هرسانی که باشد- نمیتواند چیزی بیشتر از «بیماری» گاه و ناگاه «روان» انسانی باشد و بههمینجهت محتوای تخیل، اهمیتی ندارد و ارتباطی با جهان واقعی و مسئلههای جهان واقعی ندارد. البته این بیشک درست است که ما طیف وسیعی از تخیلهای «ناسودمند» و «بیمعنا» را هم در جهان شاهد بوده و هستیم، ولی پرسش پرسیدنی در این مورد این است که آیا ما میتوانیم کل تخیل انسانی را در همین «بیمعنایی» و «ناسودمندی» فروبکاهیم؟ پاسخ من، به کمکِ تالکین، این است که نه. تخیل امکان و بالقوگی معناداری و باهودگی را دارد و همیشه و ضرورتاً بیمعنا و بیهوده نیست.
البته نکتهای که دربارهی کارهای تالکین نباید از نظر انداخت این است که طی یکی دو دههی گذشته و در نتیجهی تولید فیلمهای معروف «ارباب حلقهها» بر روی کارهای او، این داستان شهرتی کاذب و مبتذل پیدا کردهاست. مضاف بر اینکه آفرینندگانِ آن فیلمها، به نفعِ «هنر پاپ» و در جهتِ «عامهپسند» کردنِ کار تالکین، به تکههایی از قصههایی او نیز دستبرده و آنها را تغییر دادهاند. حرف گفتنی این است که کار تالکین هیچ نسبت ذاتیای با این فیلمها ندارد و کار او – که ماهیت آن با کار نوشتار و تخیل خلاق فرد انسانی در ارتباط است- بسیار عمیقتر از آن است که چند فیلمِ «تجاریِ» مبتذلِ «سرگرمکننده» را بشود نمایندهی آن دانست.
تخیل در این نگاه، نه برابرنهاد «واقعیت» که از سر بیکاری و بیعاری از سوژهی انسانی سر میزند، بلکه «فرزند واقعیت» است. پدیدهایاست که واقعیت را بهگونهای درونماندگار در خودش حفظ میکند و کل شیرهی وجودی خودش را از واقعیت گرفتهاست. آدمی نمیتواند چیزی را تخیل کند که آن چیز و یا اجزای آن چیز را بهگونهی جدا از هم، در واقعیت ندیده باشد. تخیل در این نگاه «دشمن» واقعیت نیست و نمیتواند در مقابل آن قرار بگیرد، بلکه درنگی در «امکانهای» واقعیت و هنجارگشایی در واقعیت است. چیزیاست که به انسان امکان در نظرِ گرفتنِ «احتمال» فراتر رفتن از واقعیت را میدهد. باعث میشود انسان به فراسوی «دیدنی» بیندیشد و چه در علم و چه در فنآوری و چه در هرچیز دگری، از حدود واقعیت در صورتی که هست، حرکت کند بهسوی درآوردن و خلق واقعیت در صورتی جدید. این حرکت، حرکت به ماورا و فراسویِ «واقعیت» نیست، بلکه حرکت در امتداد «امکانهای» واقعیت است، از یک پارهی آن به پارهی دگری از آن، بیآنکه برابرِ متافزیکال و فلسفی واقعیت باشد.
تخیل گستردهترین صورتِ درکِ واقعیت است. به فرد خیالورز، اجازهی عبور از محدودیتِ سوژگی فردی را داده و افق دید او را بارها گستردهتر میکند. تخیل به فرد اجازهی اندیشیدن به پنهانترین سویههای واقعیت را میدهد، به او امکانِ ترکیب کردنِ «ناخویشاوند»ترین اجزای کلی به اسم واقعیت را و خلقِ واقعیت که بهرغم اینکه نفی «واقعیت» در کلیت آن نیست، «واقعیتی جدید» است. و چنانیکه همین درونماندگاری بیپایان واقعیت در این فرایند نشان میدهد، تخیل را نمیتوان خارج از «واقعیت» فهم کرد، زیرا تخیل معلولِ وجودِ واقعیت است و توانایی آن در فراتر رفتن از حدود واقعیت هم، در واقع توان در حدود فراتر رفتن از حدودِ «واقعیتِ فعلی» است و نه تمامیتِ پدیدهی واقعیت و آنگاه که همین تخیل خلاق و خالق، صورتی جدید از واقعیت را آفرید نیز، باز ما با همین رابطه و نسبت در میان تخیل و واقعیت روبهروییم، زیرا تخیل بدون واقعیت نه امکان وجود دارد و نه میتواند پا فراتر از دایرهی وجودی واقعیت بگذارد. در این معنا تخیل راهنمایی هدف گرفتن همانجایی است که شوپنهاوئر آن را «نشانهرفتن جایی که هیچکس آن را نمیبیند» میخواند و به نبوغ نسبت میداد و انسان راهی برای دیدن نادیدنی و درک آن ندارد، جز از طریق تخیل، ولی نه هر تخیلی و خیالورزی خام و نامربوط و بیمعنایی، بلکه همان تخیل تالکینی، همان تخیل بهمعنای درک عمیقتر و گستردهتر واقعیت، تخیل در مقام همان امر آفریننده، تخیل خلاق.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.