چند روزیست که رسانههای اجتماعی و خبری در کشور، درگیر مسئلهی حاد و داغی هستند؛ قصهی برگشت «رهبران جهادی» به کشور. آغاز این گفتوگوها و غوغاها نیز برمیگردد به سفر سراجالدین حقانی، سرپرست وزارت امور داخلهی رژیم طالبان به بامیان، او در سخنرانیای در این ولایت/استان، مشخصاً و با ذکر نام از کریم خلیلی، رهبر جهادی و معاون پیشینِ ریاست جمهوری، و محمد محقق، او نیز رهبر جهادی و مشاور پیشین ریاست جمهوری، که هردو از رهبرانِ جهادی شناختهشده در میان اهل تشیعِ افغانستان هستند؛ خواست تا دوباره به کشورشان برگردند و بهعنوان «بزرگ قوم» و «ریشسفید قوم» زندگی کنند. این درخواست حقانی با واکنشهای گونهگونی روبهرو شد و موافقان رژیم از این درخواست، روحیهی «مدارا»یِ رژیم حاکم در افغانستان را نتیجه گرفتند و مخالفان نیز «ریاکاری» و بازیهای خام و سخیفِ ایدئولوژیک رژیم را. ولی محقق و خلیلی که دیرگاهی بود، در میان مردم و رسانههای این کشور ارج و قربشان باخته بودند و کسی دگر علاقهای به شنیدن حرفهایشان نداشت، فرصت را غنیمت شمرده و پا بهمیدانِ رهاکردهی سیاست افغانستان گذاشتند و درخواست حقانی را با تبختر و برتنیای که شایستهی کسانی با کارنامههای آنان نیست، رد کردند. او در پاسخ درخواست حقانی گفت: با این پیشنهادهای ساده به افغانستان برنمیگردم. و پیششرط برگشت خود و همراهاناش را «مذاکره» و «ایجاد دولت موقت» خواند، البته بهباور محقق، او کسانی چون او را باید «بزرگان» مردم افغانستان دانست. در این گیرودار و بر سرِ هم کوفتنِ مجاهدان – از انواع و اقسام گونهگون جهاد و مجاهد- که برای مردم افغانستان کهنه و تکراری شدهاست و چند نکتهی ظریف و قابل توجه نهفتهاست که ندیدن آنها ممکن منتج به تکرار چندبارهی تاریخِ نهچندان خوشآیند چند دههی اخیر این کشور، شود.
قبل از هرچیزی اینکه چرا یک مقام بلندپایهی طالبان در سفرش به ولایت/استانی چون بامیان – که ترکیب تباری و مذهبی آن ولایت/استان هماره برای طالبان در دورههای متفاوت مخاطرهانگیز بودهاست، طرفه اینکه قبل از پیدایش جنبش سیاسی طالبان نیز نواحی مرکزی افغانستان برای سلطنتها و قدرتهای مرکزیِ «تبارمحور» در افغانستان نقطهی نگرانکنندهای پنداشته میشده- و در جریان یک سخنرانی و بهصورت بسیار راحت و بهقولِ «محقق» سادهای از این دو چهرهی سیاسی و جهادی میخواهد برگردد نیز خود میتواند محل درنگی باشد. این بدیهیست که طالبان در شرایط کنونی در افغانستان، هیچ دشمن و رقیب «جدیای» فرارویِ خویش ندارند و هرجا هم که خبر اندکی از مخالفتی پدید بیاید، بیدرنگ آن را سرکوب خواهند کرد. آنها وزنِ این رهبران سیاسی و پشتوانهای بلفعل مردمی آنها را هم میدانند و خود دیدند که چند تن و در چند جا در روزهای فروپاشی نظامِ این «رهبران» برای دفاع از آنان و کارنامهیشان ایستادند. رژیم که تمامی اطراف مخالف خود را زیر نظر دارد و میداند که در خارج بودنِ این چهرههای «بیپشتیبان» و «افولکرده»، میتواند مخاطرهبرانگیزتر از بودنشان در داخل کشور باشد، بیشک خواهان بازگشت آنها و زندگی کردن آنها در میان مردم این کشور است، مردمی که از این چهرهها نهتنها خیری ندیدهاند، بلکه بهلطفِ حسن تدبیر آنها گواه پرپر شدنِ دههها تلاش خویش بخاطر «ساختن» نیز بودند.
اما اینکه محقق و امثالش چرا برنمیگردند، نکتهی مهمتری است. دلیل سادهی این برنگشتن، «وامی»ست که محقق و خلیلی و کسانی چون آنها فکر میکنند به گردن مردم افغانستان دارند؛ در مقام «بزرگ» در مقام «مجاهد» و در مقام «پیشوا». دو دهه گرداندنِ ارابهی ناکارهی قدرت در افغانستان، اشتهای تیز آنها را رفع نکردهاست و ایشان بههیچرو حاضر نیستند که بپذیرند عصر سلطهیشان بهپایان رسیدهاست. آنها خواب کاخها و سروریهایی را که خود کردهاند – چونان حکام فئودال، که البته کسانی چون محقق از جهت بیسوادی هم با حکام قدیمی فئودال مشابهاند- برای فرزندان خویش نیز دیدهاند و چنین چیزی برای آنان آنقدر مقدر است که هرگز نمینگریم در «بزرگ» بودن و «بزرگ» ماندن خویش پس از اینهمه فضاحت و وقاحت، اندکی، فقط بهقدر دانهی یک سرو، تردید بورزند.
البته خود این چهرههای «طلبکار از مردم» بهروشنی تام در دوسال گذشته نشان دادهاند که کار علنیای از آنها ساخته نیست. انتظارهای «ترحمبرانگیز» آنها در آنسوی دنیا، انتظار یورش مجدد قدرت بزرگیست که چون بدیل (Alternative) دگری برای وضعیت نمیشناسد، باز همین آقایان را بر سرِ توپ و تانک و تفنگ به کاخهای کابل برگرداند. انتظاری که از لابهلای «هشدارهای» مکرر و بیمایهی آنها از «تروریسم» در افغانستان پیداست. در اعلامیههایی که هیچ کاری نمیکنند جز انگ بستن و نسبت دادنِ صفات – گیریم صفات صادق- به رژیم حاکم، چهرههایی که هیچ طرح واضح و رهگشایی برای این کشور نداشتهاند و ندارند و برعلاوهی آتشی که بر خرمنِ خوارِ این مردمِ بیهمهچیز زدهاند، هنوز هم طلبکارند، هنوز هم سرمایههای نجومیشان را بسنده نمیدانند، کاخهایشان در کجا و کجا و تجارتهایشان در کجا و کجا را. مردم افغانستان باید به این چهرهها بگوید – و به تندی و درشتی بگوید- که وام نپرداختهای از آنها بر گردن ندارد و بسیار بیشتر از آنچه میباید برای سلطه و تسلط آنها بها پرداختهاست.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.