سازمان اقدام علیه گرسنگی (AAH) در گزارشی که روز سهشنبه منتشر کردهاست، در مورد سلامت روان مردم افغانستان ابراز نگرانی نمودهاست. این سازمان معضلِ سلامت روان را «بحرانِ نامرئی» افغانستان خوانده و خاطرنشان کردهاست که «محیط فرهنگی» افغانستان نیز اجازهی در میانگذاری و شریک کردن زخمهای روان (Traumas) را به کسانیکه با ناسلامتیِ روانی درگیر استند، نمیدهد. این نخستین باری نیست که نهادهای مددرسان و ناظر بینالمللی از پیامد ضربههای سهمگینی که نابههنجاریهای سیاسی و اجتماعی به روان مردم افغانستان میزند، هشدار میدهند. پیشتر نیز نهادهایی چون Relief و انستیتوت ملی سلامتیِ ایالات متحده در مورد این بحران، گزارشهایی منتشر کرده بودند. اینکه چهار دهه زیستن و زندگی کردن در منطقهی جنگی (War zone) با روان مردم این کشور چه کار کردهاست و عقدهها و اختلالهای این مردم را تا چه حدی تشدید و تعمیق کردهاست، نیازمندِ تایید و گزارشهای این نهادهای بینالمللی نیز نیست؛ نگاهی ساده و گذرا به زندگی روزینه در کلانشهرهای افغانستان و نظارتِ آنیِ گونهی رفتار انسانها در این محیطها، به بیانی صریح ما را از وضع ناگوار روان جمعیِ مردم آگاه میسازد.
چنانکه بهدرستی در گزارش سازمان اقدام علیه گرسنگی میخوانیم، بافت سنتیِ جامعهی افغانستان، اجازهی بیان و شریک کردن زخمهای روان، افسردگی، اضطراب و سائر اختلالهای روانی را به فرد مبتلا نمیدهد. چنین چیزی در جامعهی افغانستان «عیبی» سترگ است و به آن چنان نگاه میشود که گویی فرد مریض و مبتلا، «انتخاب» کردهاست که «افسرده» و یا «مضطرب» باشد و بههمین جهت حتا اگر یکی از این مبتلایان به هردلیلی جسارت کند و به کسی از نزدیکان یا اعضای خانوادهاش بگوید که افسردهاست، بهطور معمول با این پاسخ سبکسرانه روبهرو خواهد شد که: نباش! که باز مبتنی بر همان پندار گزینشی بودنِ اختلالهای روانی برای فرد مریض است. البته نیشِ این بافتِ سنتی در همین «عارانگاری» تمام نمیشود و پیشتر نیز میرود؛ چنانچه در جامعهی افغانستان برای «مردی» که سلامت روان نداشته و بخواهد این مشکل را با کسی شریک کند، برخوردی تند و حتا گاه طنزآمیز صورت میگیرد و او گزیری از شنفتنِ عباراتی بازاری از این جنس که «سر مرد ایی روزها میایه» و یا «مرد گریه نمیکنه» و «به مرد ایی گپا خوب نمیگه» ندارد، و این مرد حتا برای جلوگیری از شناختهشدن با لقب «دیوانه» هم که شده، از گفتن و جستنِ راهحلی برای اختلال رواناش سر باز میزند.
این آسیبهای روانی نهتنها روان مردان این جامعه را بهگونهای خاص زجر میدهند، بلکه برای رنجاندنِ زنان و دختران نیز راهها و طریقهای خاصی دارند. از دوسال پیش بدینسو که فشار اجتماعی بر زنان و دختران مضاعف شدهاست و افزون بر نهاد سنت، نهاد قدرت نیز آنها را از کار و تحصیل محروم کردهاست، آسیبهای روانی آنها افزایشی رعبآور داشتهاست. خبرهای پراکندهای که گاهگداری از اینسو و آنسو در مورد خودکشی دختران جوان میشنویم و فشار عصبی و روانیای که بهصورت روزمره در میان آنها در داخل کشور شاهدیم، دستکم تا حد زیادی محصول و برایند همین محرومیت همهسویه از زیستن و زندگی کردن بهطریقی که شایستهی آدمیزاد است، میباشد.
مسئلهی صحت روان مردم افغانستان از آن بحرانهای بسیار کلانیاست که تاثیر محتوماش را روی نسلهای جوانتر نیز خواهد گذشت و چه بسا وضع روان این نسلها را بهدلیلِ نسبیت فرهنگی و سرشت همیشهروان زندگی مدرن، بدتر از آبا و پدرانشان هم بکند. تاکنون پژوهش و اقدام عملیای که بتوان با تکیه بر آن در جستوجوی راهحلی برای گشودنِ گرهِ این بحران برآمد نیز وجود ندارد و همین جایِ خالی کار پیگیر و جدی در مورد این بحران، باعث شدهاست که جای عامل روانی در تحلیلها و توضیح مسئلههای این کشور، بهشدت خالی باشد و هرگز نه هیچ جناح داخلی و نه هیچ جناح خارجی، در تصمیمهایی که برای افغانستان و در مورد افغانستان این مهم را در نظر نمیگیرند که مردم این جامعه بهدلیلِ زیستن «عمری» در میان گلوله و خون و خشونت، بههیچرو چونان مردم دگر جاهای دنیا نیستند و به همین دلیل اگر ما از آنها شاهد انفعال سیاسی، اتمیزه شدنِ مفرط، بیباوری به معنای امر جمعی و… هستیم، به این خاطر است که ما نمیتوانیم از فرضِ «سلامت روان» و «عادی» بودن خصایص روان مردم این کشور بهسمت راهحل بحرانها حرکت کنیم.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.