در هیاهوی یکی از انفجاریترین فصلهای تاریخ معاصر خاورمیانه ـ جنگ مستقیم ایران و اسرائیل ـ نگاهها به واکنش قدرتهایی دوخته شده که میتوانند در مهار یا گسترش بحران نقش کلیدی ایفا کنند. در این میان، روسیه نه در قامت یک متحد پرشور، که بهعنوان بازیگری میانهرو، محتاط، و در عین حال محاسبهگر، در حال تنظیم موضعی چندوجهی است. اظهارات دیروز ولادیمیر پوتین، نمونهی فشردهی این سیاست چندلایه است: انکار هرگونه موضعگیری شتابزده، تاکید بر اصل توازن، و تلاش برای ایفای نقش واسطه در جهانی که از بحرانهای موازی اشباع شده است.
نقطهی عزیمت پوتین در تحلیل جنگ ایران و اسرائیل، پرهیز از زبان ایدئولوژیک و اتخاذ لحنی تکنوکراتیک بود. او با اجتناب از واژگان تهاجمی، تلاش کرد از یکسو مشروعیت سیاسی ایران را تایید کند و از سوی دیگر، امنیت اسرائیل را یک «حق غیرقابل چانهزنی» بخواند. این دوگانه، البته در ظاهر نوعی «موازنهجویی» اخلاقی است، اما در بطن خود حامل پیامهایی ژئواستراتیژیک به طرفین و همچنین به غرب است. در جهان پساآتلانتیکی، که دیگر تکقطبی بودن آن محل تردید است، روسیه میکوشد جایگاهی بیابد که نه الزاماً بر پایهی همپیمانیهای سنتی، که بر مبنای منطق منافع همزمان با چند بازیگر تعریف میشود.
از یک منظر، موضع روسیه را میتوان در تداوم سنت تاریخیاش در غرب آسیا خواند. از دوران تزارها تا پس از فروپاشی شوروی، سیاست منطقهای روسیه همواره آمیزهای از حفظ دسترسی راهبردی، مهار نفوذ غرب، و جستجوی متحدان تاکتیکی بوده است. در ماجرای کنونی نیز، اگرچه روسیه بهواسطهی همکاری بلندمدت با ایران ـ بهویژه در سوریه، پروندهی هستهای و انرژی ـ پیوندهایی تثبیتشده با تهران دارد، اما تمایل ندارد این روابط به نوعی تعهد نظامی یا مداخلهی تقابلی در برابر اسرائیل و متحدان غربیاش منتهی شود. دلیل این امر، نه فقط وابستگی اقتصادی روسیه به مناسبات مالی با قدرتهایی چون امارات یا چین است، بلکه به تضعیف موقعیت جهانیاش پس از بحران اوکراین نیز برمیگردد؛ جایی که روسیه بیش از همیشه نیازمند حفظ شبکهای از تعاملات غیراستعماری و غیرمتحاربانه با شرق و غرب است.
پوتین در پاسخ به پرسشهایی دربارهی امکان پشتیبانی جنگافزاری از ایران یا حتی تغییر رژیم در تهران، دو مسیر را همزمان پیمود: از یکسو، با اشاره به «انسجام اجتماعی» و «اقتدار ملی» در ایران، تلاش کرد تصویر فروپاشی قریبالوقوع را رد کند؛ از سوی دیگر، بهصراحت اعلام کرد که پیمان راهبردی با ایران، فاقد هرگونه مفاد دفاعی است. این پاسخ نه تنها «نه» به مداخلهی مستقیم نظامی است، بلکه هشداری غیرمستقیم به تهران نیز تلقی میشود که در صورت بحرانی شدن شرایط، کرملین لزوماً بهعنوان متحد جنگی وارد میدان نخواهد شد. از اینرو، نقش روسیه در این منازعه بیشتر به یک واسطهی هوشیار و نظارهگر فعال شباهت دارد؛ نقشی که ظرفیت چانهزنی در هر دو جبهه را محفوظ نگه میدارد.
در عین حال، پوتین بهطور ویژه بر پروندهی نیروگاه بوشهر و حضور فنی روسها در آن تاکید کرد. او از این همکاری بهعنوان نمونهای «صلحآمیز» و منطبق با قوانین بینالمللی یاد کرد، گویی میخواهد تکرار کند که تمام ارتباطات هستهای مسکو با تهران مشروع، شفاف، و عاری از کاربرد نظامی است. در پس این زبان فنی، پیامی بسیار سیاسی نهفته است: روسیه نمیخواهد همانند گذشته، به دلیل همکاری علمی با ایران، در معرض تحریم یا تقابل با غرب قرار گیرد. این احتیاط ناشی از تجربهی تحریمهای فزایندهی غرب پس از جنگ اوکراین است که آسیبپذیری ساختار اقتصادی روسیه در برابر فشارهای مالی را آشکار کرده است.
در بُعد دیگر، رویکرد پوتین را باید در چارچوب تغییر نظم امنیتی منطقهای نیز تحلیل کرد. پس از سالها تلاش ایالات متحده برای شکلدهی به نظمی برآمده از ائتلافهای صهیونیستی–عربی در خاورمیانه، روسیه با مهارت، از گسستهای داخلی این نظم بهره برده و خود را بهعنوان یک جایگزینِ گفتوگومدار مطرح کرده است. این نقش، بهویژه پس از جنگ سوریه و تعلل امریکا در تعیین تکلیف در پروندههای ایران و یمن، با استقبال ضمنی بسیاری از بازیگران منطقه مواجه شده است. بنابراین، اظهارات میانهروانهی کرملین، صرفاً یک تاکتیک نیست بلکه بخشی از راهبرد بلندمدت روسیه در ساختن نوعی «قدرت نرم ژئوپلیتیکی» در قلب خاورمیانه بهشمار میرود.
با اینحال، این سیاست تعادلی نیز دارای محدودیتهایی جدی است. اگر جنگ ایران و اسرائیل بهسوی تشدید منطقهای برود و مثلاً به درگیری در سوریه، تهدید مراکز روسی، یا اخلال در جریان انرژی خزر–اروپا منجر شود، روسیه ممکن است از نقش ناظر عبور کند. همچنین، اگر اسرائیل با چراغ سبز واشنگتن به هدفگیری صریح منافع روسیه (اعم از تاسیسات، قراردادها یا همکاران میدانی) بپردازد، آنگاه ممکن است کرملین ناچار به تجدید موضع شود؛ اگرچه نه لزوماً از طریق مداخلهی مستقیم، بلکه از مسیر حمایتهای پنهان یا بازتعریف مرزهای همکاری با ایران.
در نهایت، سیاست روسیه در قبال جنگ ایران و اسرائیل، راوی داستانی بزرگتر دربارهی نقش قدرتهای در حال بازتعریف در نظم جهانی است. کرملین نه متحد تهران است، نه مخالف تلآویو؛ بلکه یک قدرت تجدیدنظرطلب است که در شکافهای نظم قدیم، فرصتهایی تازه میجوید. پوتین در سخنانش نه برای جنگ اعلام موضع کرد، نه برای صلح میانجیگری صریح نمود؛ بلکه با زبان چندپهلوی خود، بار دیگر جایگاه روسیه را بهعنوان بازیگری که خواهان هزینه دادن نیست، اما مایل به بهرهبرداری از بحران است، تثبیت نمود.
مطالب منتشرشده در بخش «نگاه شما» بازتاب دیدگاههای نویسندگان است و الزاماً بیانگر موضع رسمی دیار نیست.