کسی بهخاطر نمیآورد روزگاری را که کابل شهر «بیمسئله» و «بیمعضلهای» بوده باشد، حتا اگر بر بیثباتی سیاسی و روزمرگی خون در تاریخ نیمقرنِ پسین این شهر هم چشم بپوشیم، نمیتوانیم مسائل و مشکلات زندگی شهری را در پایتخت افغانستان نادیده بگیریم. آلودگی همیشگی هوا، بیتوجهی بیمآورِ حاکمیتهای گونهگون به این آلودگی – چنانچه شما هنگام گشتزنی در شهر کارگرانِ «شهرداری» را مینگرد که آلودگیهای جویچهها را درآورده و در کنار همان جوی مینهند تا آفتاب آن را خشک کرده و از بین ببرد، اما چون آفتاب آن آلودگی را خشکاند، بادهای تیزپایِ شهر، آن آلودگی را چونان زهری به هوایی که آدمیان آن کوچه و این شهر نفس میکشند، میپاشد- و دهها مشکلات جدی و بدعاقبت دگری همچون رشد نامنظم و تراکم جمعیت در این شهر، کمآبی، نبود امکانات اولیهی صحی و آموزشی در بسا بخشهای شهر و… در شمارِ مسئلههایی است که «این» و «آن» حاکمان هیچیک اندیشناکِ حلوفصل آنان نبودهاند و مردم این شهر نیز چندان در دل این مرداب غرقه بوده و غرقه ماندهاند که دگر نمیدانند و از یاد بردهاند که بهتر از این نیز میتوان زیست؛ خوبتر، صحیتر، شهریتر و انسانوارتر از زیست کنونی آنها هم ممکن است و اگر «حاکمیت» این مصیبتهای افتاده بر جان آنها را جدی نمیگیرد و به ارزنی نمیستاند، خود میتوانند دستکم از زنندگی این دملها بکاهند.
افزوده بر تمامی مواردی که در بالا خواندید و هیچیک از آن مسائل «خُرد» و «فرعی» نیستند و همه استعداد تبدیل شدن به یک فاجعهی بسیار هولناک انسانی را دارند، نبود و کمبود برق را هم باید در شمار این مشکلات افزود. کابل بهصورت منظمی با آفت تاریکی و نبود برق روبهروست و چه بسا این آفت از هنگام فروپاشی نظام پیشین در کشور بیشتر نیز شدهاست. بهگونهی معمول، باشندگان کابل فقط در زمستانها از تاریکی و نبود برق شاکی بودهاند و علت اصلی آن نبودنهای برق نیز سنتی بود که مجاهدانِ تنظیمهای هفتگانه در «جهاد» خویش علیه حاکمیت حزب دموکراتیک خلق نهادند؛ سرنگون کردن پایههای برق و گرفتن روشنایی از مردم به این خیال خام که این تاریکی، سببِ تنفر عامه از حاکمیت خواهد شد. این ذهنیت، در میان اقشار جهادگر و جهادی این کشور برجای ماند و در زمان حاکمیتِ جمهوری نئولیبرال، اینبار طرفِ جهادی دگری که همین طبقهی کنونی حاکم بر افغانستان باشد، شروع کرد به آماج قرار دادنِ پایههای برق و قطع برق شهر. و اگر از یکسو «مجاهدان» بر آن میشدند که روشنایی را از مردم شهر بربایند، از سویی دگر «دموکراتها»، «تکنوکراتهای» نشسته در کاخهای کابل نیز شتابی برای برگرداندنِ روشنایی به خیابانهای تاریک این شهر نداشتند و این باعث میشد این تاریکی، طولانیتر و تلختر شود. من خود زمستانی را بهخاطر دارم که تعمیرِ برق کابل «دو ماه» را در برگرفت و در طول این دو ماه، هم مردم از شکایت بسیار کلافه شدند و هم مسئولین آنقدر بیتوجه و بیاعتنا ماندند تا مردم گمان کنند اینها گوشِ شنوایی برای شکایتهای آنان ندارند. نه یک زمستان و یک سال که همهساله برق کابل یا بهسببِ طوفان و ریزش سنگین برف و یا هم کنشهای نظامی مخالفان مسلح رژیم قطع میشد.
رژیم تازهی کابل در دوسالی که از حکمرانیاش بر افغانستان میگذرد، موفق شدهاست برق کابل را وصلشده نگهدارد که همین خود سطح توقعات از این رژیم را بهخوبی هویدا میکند؛ در آغاز حاکمیت آنان به کابل، گمان عامه آن بود که این رژیم توان پرداخت هزینهی برق وارداتی را ندارد و بدینجهت دیر یا زود ما باید در انتظار تفوق تامِ تاریکی در کوچههای کابل باشیم. البته چنین نشد و برق نیز همچون آرامش و امید کابل را برای مدتی مدید ترک نگفت. ولی بهرغم آن برق کابل هم نهایتاً تحت تاثیر دگرگونی رژیم در کابل قرار گرفت. نخستین تاثیر مهمی که پدید آمد، کوتاه شدن دورههای خوانش بل برق بود که در گذشته هردوماه یکبار خوانده میشد و اینک هرماه یکبار خوانده میشود. دومین تاثیر آن افزایش قیمت برق بهمنظور بلند بُردنِ عواید داخلی بود و از آنجا که رژیم حاکم بر کابل هیچ رسمیتی در هیچجای دنیا ندارد و با گاه با محدودیتهای اقتصادی نیز همپنجه بودهاست، جای بهتی باقی نمیگذارد که بخواهد کیسهی نهچندان تهی خودش را با سرمایههای مردم و افزایش مالیات، تعرفات و قیمت برق بالا ببرد.
اما افزون بر همین بلندتر شدن قیمت برق و کوتاهتر شدنِ دورههای خوانش بل، کابل همچنان شهریست تاریک. اینبار اما نه در سرمایِ سوزندهی زمستان، بلکه در گرمایِ گدازندهی تابستان. پُرپیداست که نیاز آدمی در تابستان به برق – بهدلیلِ نیاز به وسائل خنککنندهی برقی و مصنوعی- بسیار بیشتر است تا زمستان – که باز اغلب خانوارهای ساکن در کابل بهدلیل کمنایی مالی، نه از برق بلکه از مواد سوختی چون چوب و یا ذغال بخاطر گرمایش استفاده میکنند، اما کابل در همین تابستان گرم نیز، دچار قطعیهای نامنظم و متعدد برق میشود. قطعیهایی که نشان از زمستانی «تاریکتر» و «سختتر» دارند.
تلویزیون دیار، رسانهی مستقر در ایالات متحده است که از سوی شماریاز «خبرنگاران در تبعید» افغانستان پایهگذاری شدهاست. اینرسانه هماکنون روی پایگاههای دیجیتال، رویدادهای افغانستان و جهان را به زبانهای فارسی، پشتو و انگلیسی روایت میکند و در نظر دارد تا بهزودی پخش زندهی اینترنتی و ماهوارهای اش را نیز آغاز کند.